از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقد فیلم ۲۱ گرم (۲۰۰۳)

دسته‌بندی: نقد و بررسی سینما
زمان مطالعه: 2 دقیقه

فیلم ۲۱ گرم به کارگردانی «آلخاندرو گونزالس اینیاریتو» و نویسندگی «گی‌یرمو آریاگا»، در نوامبر ۲۰۰۳ اکران شد و به سرعت به عنوان یکی از آثار برجسته سینمایی آن سال مورد توجه قرار گرفت. این فیلم با ساختاری غیرخطی و روایتی پیچیده، داستان سه شخصیت اصلی را به هم گره می‌زند که زندگی‌شان در پی یک حادثه تلخ به طور غیرمنتظره‌ای به هم پیوند می‌خورد. «۲۱ گرم» با بازی‌های درخشان «شان پن»، «نائومی واتس» و «بنیسیو دل تورو»، به بررسی مفاهیم عمیقی مانند مرگ، زندگی، گناه و رستگاری می‌پردازد و مخاطب را درگیر تجربه‌ای احساسی و فکری می‌کند.

نقدهای راجر ایبرت، جیمز براردینلی و راب فریزر که در این مطلب قرار داده‌ایم، هر کدام از زوایای مختلفی به این فیلم نگاه کرده‌اند. این نقدها نه تنها به بررسی فیلم می‌پردازند، بلکه به وضعیت بازیگران در آن دوران نیز اشاره می‌کنند، به ویژه نقش‌آفرینی‌های شان پن و نائومی واتس که هر دو در اوج دوران حرفه‌ای خود بودند.

نقد ۲۱ گرم

۲۱ گرم با استقبال گسترده‌ای از سوی منتقدان مواجه شد و در مراسم اسکار ۲۰۰۴ نامزد دریافت چندین جایزه شد. نائومی واتس برای بازی درخشانش در نقش «کریستینا پک» نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد، در حالی که بنیسیو دل تورو نیز برای نقش «جک جردن» نامزد بهترین بازیگر مرد مکمل شد. این فیلم با وجود رقابت شدید در آن سال، جایگاه خود را به عنوان یکی از آثار ماندگار دهه ۲۰۰۰ تثبیت کرد.

نقد ۲۱ گرم به قلم راجر ایبرت

فیلم «۲۱ گرم» از داستان خود کاملاً آگاه است اما تنها اجازه می‌دهد که ما آن را به تدریج کشف کنیم. البته، هر فیلمی این کار را می‌کند، اما معمولاً داستان‌ها به ترتیب زمانی روایت می‌شوند، بنابراین این توهم را داریم که وقایع را هم‌زمان با رخ دادنشان برای شخصیت‌ها تماشا می‌کنیم. در این فیلم، همه چیز از قبل اتفاق افتاده است، و گویی خدا، یا کارگردان، پس از پایان بازی در حال برزدن ورق‌هاست. این سوال پیش می‌آید: آیا این روش بهتر از روایت داستان از ابتدا تا انتها است؟

این فیلم ساخته «الخاندرو گونسالس اینیاریتو»، فیلم‌ساز خوش‌قریحه مکزیکی است که فیلم «عشق سگی» (۲۰۰۰) او موفقیت بزرگی داشت. آن فیلم سه داستان هم‌زمان را که همگی حول یک تصادف رانندگی می‌گشت، در هم تنیده بود. «۲۱ گرم» نیز سه داستان و یک تصادف رانندگی دارد، اما داستان‌ها در زمان به جلو و عقب حرکت می‌کنند، به طوری که گاهی ما بیشتر از شخصیت‌ها می‌دانیم و گاهی آن‌ها بیشتر از ما آگاه هستند.

اگرچه این فیلم دستاوردی استادانه در ساختار و تدوین است، اما این تکنیک محدودیت‌هایی نیز دارد. حتی اگر فیزیک مدرن بگوید که زمان از گذشته به حال و سپس به آینده حرکت نمی‌کند، این توهم است که به ما کمک می‌کند تا درکمان از وقایع را معنا بخشیم. این موضوع برای بازیگران نیز بسیار ارزشمند است، چرا که آن‌ها شخصیت‌های خود را با توجه به رخدادها به لحاظ احساسی می‌سازند. اینیاریتو با شکستن خط زمانی، لحظات کلیدی زندگی شخصیت‌هایش را جدا می‌کند، به طوری که این لحظات باید به تنهایی بایستند. در جایی این روش دیگر یک استراتژی نیست و به یک حرکت نمایشی تبدیل می‌شود.

با این حال «۲۱ گرم» داستانی چنان دردناک روایت می‌کند که تقریباً از پس سبک خود برمی‌آید. اگر به ترتیب زمانی روایت می‌شد، تأثیرگذارتر می‌بود، و حتی به عنوان یک پازل نیز اثر عمیقی دارد. با به یاد آوردن آن، ساختار را کنار می‌گذاریم و وقایع را همان‌طور که برای شخصیت‌ها اتفاق افتاده به خاطر می‌آوریم و تحت تأثیر سه داستان غم‌انگیز شخصیت‌هایی قرار می‌گیریم که با قطعیت بی‌رحم زندگی مواجه شده‌اند.

نقد فیلم ۲۱ گرم
شان پن، نائومی واتس و بنیسیو دل تورو بازیگران اصلی فیلم ۲۱ گرم هستند

از آنجا که کل فیلم بر اساس پنهان‌کردن اطلاعات و آشکار کردن ارتباطات غیرمنتظره پیش می‌رود، توصیف شخصیت‌ها کافی است اما حتی اشاره به برخی از روابط آن‌ها نیز اشتباه خواهد بود. «شان پن»، «بنیسیو دل تورو» و «نائومی واتس» نقش‌های اصلی را بازی می‌کنند، و همسران آن‌ها نیز به شیوه‌هایی که شاید نباید توصیف شوند، نقش مهمی دارند.

پن در نقش «پل»، استاد ریاضیات است (حتی این واقعیت نیز برای مدت طولانی پنهان می‌ماند و زمانی که آشکار می‌شود، شوک‌آور است، چرا که او چندان شبیه یک استاد ریاضیات نیست). او در اثر یک بیماری قلبی در حال مرگ است، به پیوند قلب نیاز دارد، و همسرش (با بازی شارلوت گینزبورگ) او را تحت فشار قرار داده تا اسپرم اهدا کند تا بتواند پس از مرگش فرزندی از او داشته باشد هرچند او دقیقاً این را نمی‌گوید.

بنیسیو دل تورو در نقش «جک»، یک زندانی سابق است که اکنون خانواده‌اش را با اصول بنیادگرایانه محکمی اداره می‌کند. او از عیسی به عنوان راهی برای ترک مواد مخدر و الکل استفاده می‌کند؛ همسرش (ملیسا لیو) از بهبود او سپاسگزار است اما در مورد درمانش تردید دارد. داستان سوم حول «کریستینا» (نائومی واتس) می‌گردد، که اولین بار در یک جلسه معتادان گمنام دیده می‌شود؛ او یک همسر (دنی هیوستون) و دو دختر دارد، و زندگی‌اش به نظر می‌رسد که در حال سالم‌تر و پایدارتر شدن است تا اینکه اتفاقی رخ می‌دهد که در نهایت همه شخصیت‌ها را در موقعیتی بین تراژدی و ملودرام پرتنش به هم پیوند می‌زند.

وقتی این فیلم را تماشا می‌کنید، غرق و درگیر می‌شوید، و گاهی عمیقاً تحت تأثیر قرار می‌گیرید؛ بازی‌ها به ندرت بهتر از کاری است که پن، دل تورو و واتس در اینجا انجام داده‌اند، و لحظات فردی آن‌ها تأثیر شگفت‌انگیزی دارد. اما در بخش‌های پایانی، زمانی که ساختار زیرین فیلم روشن می‌شود، یک نارضایتی مبهم به وجود می‌آید. به این فکر می‌کنید که آیا اینیاریتو شما را از راه دور برده است، و مسافت زیادی را روی تاکسی‌متر داستان‌گویی خود طی کرده است. با تصور اینکه اگر نتیجه‌گیری به شیوه معمول و از ابتدا شروع می‌شد چقدر دل‌شکن می‌بود، احساس می‌کنم که یک صفحه غیرضروری از تکنیک بین داستان و مخاطب قرار گرفته است.

با این حال، نمی‌خواهم برداشت اشتباهی ایجاد کنم: این فیلم با وجود تمام انتقاداتم، یک اثر موفق و تأثیرگذار است. ما را درگیر می‌کند، تحت تأثیر قرار می‌دهد و شگفت‌زده می‌کند. برخی از افشاگری‌ها به عنوان شوک و غافلگیری مفید واقع می‌شوند. اما هنرمندان اغلب با یادگیری اینکه چه چیزهایی را حذف کنند رشد می‌کنند (مثال بارز آن «اوزو» است). من احساس می‌کنم که تکنیک شکسته اینیاریتو، که در اولین فیلمش بسیار چشمگیر بود و در این یکی چندان رضایت‌بخش نیست، ممکن است برای بار سوم باعث بی‌حوصلگی شود. او آنقدر خوب است که زمان آن رسیده تا از سر راه خودش کنار برود.

نقد ۲۱ گرم برگرفته از راجر ایبرت

نقد ۲۱ گرم به قلم جیمز براردینلی

«۲۱ گرم» یک کالیدوسکوپ خیره‌کننده از یک فیلم سینمایی است موزاییکی از تصاویر که به تدریج به داستانی قدرتمند از تراژدی و رستگاری تبدیل می‌شود. این فیلم نه تنها یکی از جذاب‌ترین فیلم‌های سال است، بلکه از نظر ساختار نیز یکی از جالب‌ترین و منحصربه‌فردترین‌ها محسوب می‌شود. از زمان فیلم «ممنتو»، هیچ فیلمی تا این حد موفقانه از یک خط زمانی غیرخطی استفاده نکرده است. رویکرد پازل‌مانند کارگردان، «الخاندرو گونسالس اینیاریتو»، ما را بسیار بیشتر از یک روایت معمولی از همان مواد داستانی مجذوب خود می‌کند.

شان پن و شارلوت گینسبورگ در نقد فیلم ۲۱ گرم
پل (با بازی شان پن) یک استاد ریاضیات با قلبی بیمار است. همسرش ماری نمی‌خواهد در وضعیت نهایی‌اش او را ترک کند. او می‌خواهد از طریق لقاح مصنوعی صاحب فرزندی از او شود.

ارائه خلاصه‌ای از داستان بدون فاش کردن جزئیات کلیدی دشوار است، بنابراین به حقایق کلی بسنده می‌کنم. «۲۱ گرم» حول سه شخصیت اصلی می‌چرخد که سرنوشت‌شان در یک لحظه حیاتی به هم گره می‌خورد. «پل» (با بازی «شان پن») یک استاد ریاضیات با قلبی بیمار است. ازدواج او با «ماری» (با بازی «شارلوت گینزبورگ») به همان اندازه خودش محکوم به فنا به نظر می‌رسد، اما او نمی‌خواهد در وضعیت نهایی‌اش او را ترک کند. او می‌خواهد از طریق لقاح مصنوعی صاحب فرزند او شود، اما بدون پیوند قلب، او آنقدر زنده نخواهد ماند که فرزندش را ببیند.

«جک» (با بازی «بنیسیو دل تورو») یک زندانی سابق است که زندگی خود را از طریق ایمان به عیسی اصلاح کرده است. اما گاهی اوقات، به ویژه در زندگی خانوادگی‌اش، نشانه‌هایی از شخصیت گذشته‌اش نمایان می‌شود. «کریستین» (با بازی «نائومی واتس») یک زن خوشبخت متأهل است که همسری مهربان و دو دختر دوست‌داشتنی دارد. او از زندگی روزمره‌اش راضی است تا زمانی که وقایع زندگی‌اش را از کنترل خارج می‌کنند و او را به سمت مه‌زدگی ناشی از مواد مخدری که ازدواجش او را از آن نجات داده بود، سوق می‌دهند.

اگر «۲۱ گرم» به شیوه‌ای خطی ارائه می‌شد، یک فیلم جذاب و گاهی هولناک می‌بود. مضامین همان می‌ماندند و بازی‌ها، که در بالاترین سطح هستند، تغییری نمی‌کردند. اما در نهایت یک فیلم اساساً متفاوت می‌شد. با کنار هم قرار دادن وقایع به این شیوه غیرمتعارف، اینیاریتو ما را وادار می‌کند که از همان ابتدا با دقت بسیار توجه کنیم. ما نسبت به همه‌چیز حساس می‌شویم و این به ما اجازه می‌دهد تا بسیار بیشتر از شرایط «عادی» جذب فیلم شویم. علاوه بر این، از همان ابتدا از نظر فکری درگیر می‌شویم. از آنجا که از ما خواسته می‌شود تا یک پازل را کنار هم بچینیم، می‌توان ادعا کرد که «۲۱ گرم» تقریباً یک فیلم تعاملی است.

در ابتدا، فیلم گیج‌کننده است. گویی فیلم‌سازان حدود ۵۰ صحنه، هر کدام به طول دو تا چهار دقیقه، را گردآوری کرده‌اند و به طور تصادفی آن‌ها را تدوین کرده‌اند. «۲۱ گرم» به جلو و عقب در زمان حرکت می‌کند و با سرعتی گیج‌کننده از شخصیتی به شخصیت دیگر می‌پرد. اما از آنچه در ابتدا رویکردی دیوانه‌وار و تصادفی به نظر می‌رسد، الگویی پدیدار می‌شود. مشخص می‌شود که اینیاریتو در حال ترسیم یک مسیر روایی به شکل مارپیچی است که به تدریج به سمت لحظات کلیدی نزدیک می‌شود. گذشته، آینده و حال همگی در حال همگرایی هستند. کمی زمان می‌برد، اما تصویری از میان مه پدیدار می‌شود. سپس، فقط باید قطعات را در جای مناسب قرار داد.

یکی دیگر از نقاط قوت رویکرد اینیاریتو این است که منجر به همدلی عمیق‌تری با شخصیت‌ها می‌شود. با دیدن آن‌ها در شرایط بسیار متنوع در یک بازه زمانی فشرده، ما بسیار سریع‌تر از آنچه که اگر این داستان به ترتیب زمانی روایت می‌شد، با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنیم. ما تکه‌هایی از گذشته و آینده آن‌ها را می‌دانیم، و این می‌تواند حس بازی کردن نقش یک خداى فراموشکار را به ما بدهد.

برای «شان پن»، این فیلم همراه با «رودخانه مرموز» یک ترکیب شگفت‌انگیز محسوب می‌شود. پن نه تنها ممکن است بهترین بازی مردانه سال، بلکه دومین بازی برتر را نیز ارائه داده باشد، و تشخیص اینکه او در اینجا بهتر است یا در فیلم «کلینت ایستوود» دشوار است. او در «۲۱ گرم» آرام‌تر است، چرا که نقش یک مرد در حال مرگ با وجدانی آکنده از احساس گناه را بازی می‌کند، اما همان نوع مسائل اخلاقی که شخصیت او در «رودخانه مرموز» با آن‌ها مواجه بود، در اینجا نیز وجود دارد. دیدن راه‌های مختلفی که این موقعیت‌ها در آن‌ها حل می‌شوند، جالب است.

نائومی واتس در نقد فیلم ۲۱ گرم
شخصیت کریستینا با بازی نائومی واتس در ۲۱ گرم مجبور به تحمل چندین دگرگونی رادیکال می‌شود

ستاره «نائومی واتس» در چند سال گذشته (از زمانی که در «مالهولند درایو» ظاهر شد) به سرعت در حال درخشش بوده است، و با هر بازی جدید، این درخشش بیشتر شده است. از نظر بازی جدی، این به راحتی تأثیرگذارترین تلاش اوست. مانند شخصیت‌های پن و دل تورو، شخصیت او نیز مجبور به تحمل چندین دگرگونی رادیکال می‌شود. و قطعاً این یک نقش جذاب و پرزرق و برق نیست. صحنه‌هایی وجود دارد که او در حال مصرف مواد است و به نظر می‌رسد که هفته‌ها است حمام نکرده است.

«بنیسیو دل تورو» نه کمتر از هم‌بازی‌هایش تأثیرگذار است، هرچند نقش او به‌طور قطع کم‌نماتر از دو نقش اصلی دیگر است. «جک» مردی صادق است که با بحران ایمان مواجه می‌شود. کلید بازی دل تورو صداقت است. جک به عنوان یک فرد ریاکار مذهبی به نظر نمی‌رسد. او کسی است که واقعاً به آنچه موعظه می‌کند باور دارد، و هر زمان که از مسیر منحرف می‌شود، احساس گناه شدیدی می‌کند. «۲۱ گرم» ما را به درک ذهنیت مذهبی دعوت می‌کند، نه به نادیده گرفتن آن.

از نظر بصری، فیلم تاریک و دانه‌دار است، با طیف رنگی کم‌رنگ. موسیقی فیلم کند و حال‌و‌هوایی است. همه این‌ها با هدف کلی سبکی اینیاریتو هماهنگ است. اگرچه لحن فیلم تیره و غم‌انگیز است، اما «۲۱ گرم» از طریق یکی از مضامین خود رستگاری نوید امید می‌دهد، که به وضوح چیزی است که کارگردان به آن باور دارد. از برخی جهات، این فیلم شبیه به اثر اخیر اینیاریتو، «عشق سگی» است، که در تاریکی طبیعت انسان غرق می‌شد و از روایتی غیرخطی استفاده می‌کرد. با این حال، علیرغم تراژدی‌های متعدد، «۲۱ گرم» اساساً خوش‌بین‌تر است، زیرا شخصیت‌ها همدردی‌برانگیز هستند. آن‌ها قطعاً قدیس نیستند، اما ما با آن‌ها همدردی می‌کنیم.

تعداد کمی از فیلم‌های سال ۲۰۰۳ می‌توانند به داشتن نقاط قوت به اندازه «۲۱ گرم» افتخار کنند. این فیلم، در یک کلام، شگفت‌انگیز است. این یکی از آن فیلم‌هایی است که ذهن شما را درگیر می‌کند و رهایتان نمی‌کند. مانند «ممنتو»، این فیلم عملاً نیاز به تماشای دوباره دارد تا پیچیدگی داستان را درک و قدردانی کنید و هنر نهفته در همه انتقال‌ها را تشخیص دهید. من این فیلم را با بالاترین توصیه خود ارائه می‌دهم.

نقد ۲۱ گرم برگرفته از ریل‌ویوز

نقد ۲۱ گرم به قلم راب فریزر

تعدادی از کلاسیک‌های معاصر مانند «خارج از دید»، «ممنتو»، «شهر خدا»، «مظنونین همیشگی» و تقریباً همه آثار «کوئنتین تارانتینو» از تغییرات ناگهانی در زمان یا دیدگاه شخصیت‌ها برای شگفت‌زده کردن یا فریب دادن مخاطب استفاده کرده‌اند.

این تکنیک ریشه در کارهای «ژان-لوک گدار» و هم‌نوایانش در موج نوی سینمای اروپا دارد، که از ساختارهای روایی تجربی برای برجسته کردن ساختگی بودن ذاتی فیلم و به هم ریختن مخاطب استفاده می‌کردند. اما با فیلم «۲۱ گرم»، «الخاندرو گونسالس اینیاریتو» (کارگردان عشق سگی) و هم‌نویسنده‌اش «گی‌یرمو آریاگا» جهشی کوانتومی انجام داده‌اند و از تکنیک روایت قطعه‌قطعه شده برای درگیر کردن، کنجکاو کردن و مهم‌تر از همه، تحت تأثیر قرار دادن مخاطب استفاده کرده‌اند.

فیلم حاصل، تجربه‌ای احساسی واقعاً هیجان‌انگیز است که اغلب غیرقابل تحمل‌ترین تنش‌ها، گاهی غم‌انگیزترین لحظات و در نهایت الهام‌بخش است، اما همیشه و همیشه جذاب باقی می‌ماند.

پایه داستان به اندازه کافی ساده به نظر می‌رسد یک حادثه غم‌انگیز سه فرد کاملاً متفاوت را به هم پیوند می‌زند اما از چنین ماده به ظاهر معمولی، فیلم‌سازان داستانی پیچیده می‌بافند که مسائلی مانند سرنوشت، گناه، انتقام و رستگاری را بررسی می‌کند.

آثار کارگردانی «شان پن» (مانند «دونده هندی»، «نگهبان تقاطع» و «قول») نشان‌دهنده دغدغه او با این موضوعات است، بنابراین جای تعجب نیست که عملکرد او در این فیلم کاملاً مجاب‌کننده است. با این فیلم و «رودخانه مرموز»، پن وارد دوره طلایی کارنامه خود می‌شود، چرا که او بالاخره به نقش‌هایی می‌رسد که با استعدادهای قابل توجهش به عنوان بازیگر هم‌خوانی دارد. در جوانی، شدت غیرقابل انکار او اغلب به عنوان اضطراب نوجوانی یا ژست‌های مردانه به نظر می‌رسید. اما اکنون او وقاری جهان‌دیده از خود بروز می‌دهد که شایسته نمادهای پیش از متد مانند «میچام»، «داگلاس» یا «لنکستر» است.

بنیسیو دل تورو در نقد فیلم ۲۱ گرم
رابطه مخاطب با شخصیت جک با بازی بنیسیو دل تورو به طور مداوم بین همدردی و تحقیر، بین علاقه و خشم در نوسان است.

در تقریباً هر فیلم دیگری، بازی پن برجسته‌ترین عملکرد خواهد بود، اما کار او در اینجا با هم‌بازی‌هایش برابری می‌کند. «بنیسیو دل تورو» در نقش «جک جردن»، یک زندانی سابق، درخشان است که پذیرش عیسی به عنوان نجات‌دهنده شخصی‌اش، او را به دردسری برای همسر و فرزندان کمتر مشتاقش تبدیل کرده است. تمایل جک برای انجام کار درست و روبرو شدن با مسئولیت‌هایش معمولاً او را قابل تحسین می‌کرد، اما فیلم به اندازه‌ای هوشمند است که خودخواهی ذاتی این کد اخلاقی را نشان می‌دهد.

رابطه مخاطب با این شخصیت به طور مداوم بین همدردی و تحقیر، بین علاقه و خشم در نوسان است. بازیگران کم‌استعدادتر زیر بار این تناقض‌ها خرد می‌شدند، اما دل تورو از آن‌ها به عنوان سوخت استفاده می‌کند و به اوج می‌رسد.

با وجود دو چهره آلفا مایل قوی در فیلم، قابل درک است اگر بازیگر نقش اول زن نتواند تأثیر زیادی بگذارد. ,وظیفه «نائومی واتس» سخت‌تر هم هست، چرا که شخصیت او یک مادر خانه‌دار حومه‌ای با سابقه اعتیاد به کوکائین با مجموعه‌ای از افشاگری‌ها روبرو می‌شود و باید شوک‌زده، خشمگین، غم‌زده و ویران را بازی کند.

ساختار غیرمتعارف فیلم به این معناست که این صحنه‌های «بزرگ» با لحظات صمیمی‌تری در هم آمیخته شده‌اند که نیازمند اجرای ظریف‌تری هستند. او از پس هر چالشی برمی‌آید و با مخاطب از نظر احساسی ارتباط برقرار می‌کند، که برای درگیر شدن واقعی ما با عناصر معنوی و فلسفی فیلم ضروری است.

اگر واتس به ادامه کارهایی با کیفیتی که در اینجا و در فیلم «مالهولند درایو» (فیلمی که باعث شناخته‌شدنش شد) نشان داده است، همراه با موفقیت‌های تجاری مانند «حلقه»، بپردازد، عنوان «بهترین بازیگر زن نسل خود» در دسترس او خواهد بود.

این فیلم به عنوان یک پازل توصیف شده است، اما این تشبیه مناسبی نیست. قطعات جداگانه یک پازل ارزشی به خودی خود ندارند، اما هر صحنه، هر فریم از «۲۱ گرم» دارای ارزش هنری واقعی است. تدوین، فیلم‌برداری و استفاده از موسیقی همگی خیره‌کننده هستند و با بازی‌ها (اصلی و فرعی) ترکیب می‌شوند تا یک کل بی‌نقص را تشکیل دهند. این فیلم بیشتر شبیه یک رمان بزرگ است که در آن حتی یک جمله، حتی یک کلمه، هدر نرفته است. اینیاریتو و همکارانش چیزی شگفت‌انگیز خلق کرده‌اند، و اگر آن را از دست بدهید، سال سینمایی‌تان ناقص خواهد بود.

عالی. گاهی لازم است به فیلم‌های بلندپروازانه از نظر انتقادی فرصت داد، اما در این مورد اینطور نیست. «۲۱ گرم» به دنبال بزرگی است، و دقیقاً به آن دست می‌یابد.

نقد ۲۱ گرم برگرفته از امپایر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *