از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقد فیلم ماده (The Substance)

دسته‌بندی: سینما نقد و بررسی
زمان مطالعه: 2 دقیقه

فیلم ماده اثری جسورانه و تکان‌دهنده در ژانر وحشت و علمی-تخیلی است که با روایتی دلهره‌آور، دغدغه‌های معاصر درباره زیبایی، هویت و وسواس جامعه نسبت به جوانی را به چالش می‌کشد. این فیلم که توسط کورالی فارژا کارگردانی شده، داستانی تاریک و پر از تصاویر گرافیکی دارد که مرز بین وحشت جسمانی و نقد اجتماعی را محو می‌کند. «ماده» نه‌تنها در سطح داستانی، بلکه از نظر بصری نیز اثری چشمگیر است و با استفاده از سبک اغراق‌شده و فضایی ناآشنا، احساس ناآرامی و تعلیق را در ذهن مخاطب تقویت می‌کند.

ماده اثری است که نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود. برخی آن را فیلمی جسورانه و هوشمندانه می‌دانند که نقدی تند و تیز بر استانداردهای غیرواقعی زیبایی ارائه می‌دهد، در حالی که برخی دیگر معتقدند اغراق در خشونت و استعاره‌های بیش‌ازحد آشکار، از تأثیرگذاری آن کاسته است. با این حال، این فیلم قطعاً بحث‌های بسیاری را در میان منتقدان و مخاطبان برانگیخته است.

نقد فیلم ماده

در ادامه، سه نقد از سه منتقد برجسته، جیمز براردینلی، پیتر بردشا و الیسا ویلکینسن، هر یک از زاویه‌ای متفاوت به تحلیل این فیلم پرداخته‌اند را بررسی خواهیم کرد تا ببینیم «ماده» تا چه اندازه توانسته است مرزهای ژانر وحشت و علمی-تخیلی را جابه‌جا کند و مخاطب را با سؤالاتی عمیق درباره هویت و وسواس انسان نسبت به تصویر خود روبه‌رو سازد.

نقد فیلم ماده نوشته جیمز براردینلی

فیلم ماده یک اثر ترسناک/کمدی دیوانه‌وار است که برداشت مدرنی از تصویر دوریان گری ارائه می‌دهد و در عین حال، وسواس هالیوود نسبت به جوانی و زیبایی را به طرز بی‌رحمانه‌ای به چالش می‌کشد. با اینکه فیلم در پرده سوم از مسیر اصلی خود خارج می‌شود (که البته لزوماً چیز بدی نیست) و بیش از حد طولانی می‌شود، اما یکی از دیوانه‌وارترین تجربه‌هایی است که از زمان چیزهای فقیرانه سال گذشته (که شاید نه چندان تصادفی، مارگارت کوالی هم در آن حضور داشت) دیده‌ایم.

این موفقیت را باید به نام کارگردان و نویسنده فیلم، کورالی فارژا، نوشت؛ کسی که به نظر می‌رسد آثار دو دیوید (لینچ و کراننبرگ) را به خوبی مطالعه کرده و از به کار گرفتن سبک آن‌ها ابایی ندارد.

افسانه‌ای شکسته

نقد فیلم ماده، دمی مور
فیلم ماده با نمایش غیرمتعارفی از افول تدریجی ستاره‌ای افسانه‌ای به نام الیزابت اسپارکل، با بازی دمی مور، در طول سال‌ها آغاز می‌شود.

در آغاز، ماده حس یک افسانه مدرن و تکه‌تکه را دارد. فیلم ماده با نمایش غیرمتعارفی از افول تدریجی الیزابت اسپارکل (دمی مور)، ستاره‌ای افسانه‌ای، در طول سال‌ها آغاز می‌شود. به جای استفاده از تکنیک‌های کاهش سن یا نمایش عکس‌های قدیمی، مقدمه فیلم نشان می‌دهد که چگونه ستاره الیزابت در پیاده‌روی مشاهیر هالیوود در ابتدا با شکوه نصب می‌شود و سپس به تدریج در اثر گذر زمان، آب‌وهوا و تردد عابران، فرسوده و ترک‌خورده می‌شود.

این صحنه کاملاً نمادین است، همان‌طور که بسیاری از اتفاقات فیلم چنین ویژگی‌ای دارند. فارژا قصد دارد مخاطبانش را سرگرم کند، اما در عین حال پیامی نیز دارد.

معامله‌ای خطرناک

الیزابت از برنامه محبوب ورزشی صبحگاهی خود اخراج می‌شود. این تصمیم را هاروی (دنیس کواید)، رئیس استودیو، می‌گیرد؛ مردی گستاخ که نام خانوادگی ندارد (فقط من هستم که به یاد واینستین افتاده‌ام؟) و معتقد است که او برای جذب مخاطب بیش از حد پیر شده است.

او کسی را می‌خواهد که جوان‌تر، پرانرژی‌تر و مناسب‌تر برای مخاطبان ارزشمند ۱۸ تا ۳۴ ساله باشد. الیزابت که از این اخراج خشمگین شده، تصمیم احمقانه‌ای می‌گیرد: او با یک مؤسسه مشکوک تماس می‌گیرد که محصولی به نام ماده را ارائه می‌دهد؛ ترکیبی غیرقانونی که به او اجازه می‌دهد خود را به دو انسان مجزا تقسیم کند. این فرآیند با یک صحنه زایمان وحشتناک (که می‌توانست مستقیماً از یک فیلم بیگانه باشد) انجام می‌شود.

«تو»ی جدید، اما به چه قیمتی؟

نسخه جدید الیزابت که نام سو (مارگارت کوالی) را برای خود انتخاب می‌کند، دقیقاً همان فردی است که هاروی می‌خواهد، و به سرعت جایگزین الیزابت در برنامه‌اش می‌شود. اما این دو زن به طرز وحشتناکی به یکدیگر وابسته‌اند. آن‌ها نمی‌توانند همزمان بیدار باشند و باید به‌صورت نوبتی، هر کدام هفت روز از زندگی را تجربه کنند. بدون هیچ استثنایی! اگر این قوانین رعایت نشود، پیامدهای وحشتناکی به همراه خواهد داشت: تغییراتی زشت، دائمی و غیرقابل‌برگشت. و البته، الیزابت و سو تقریباً بلافاصله شروع به شکستن قوانین می‌کنند.

تصاویری قدرتمند

ماده فیلمی سرشار از تصاویر تأثیرگذار است. در اوایل فیلم، تضاد میان دنیای روشن و پرجنب‌وجوش سو و فضای کم‌رنگ‌تر و خسته‌کننده‌ای که الیزابت در آن زندگی می‌کند، برجسته می‌شود. حمامی که بیشتر صحنه‌های خونین و پشت‌پرده فیلم در آن اتفاق می‌افتد، کاملاً سفید است تا تضاد شدیدی با قرمزی خون ایجاد کند.

در اواخر فیلم، صحنه‌ای اغراق‌شده وجود دارد که بیننده را به این فکر می‌اندازد که آیا در جایی یک شلنگ آتش‌نشانی مخفی شده است، زیرا همه‌جا با رنگ قرمز پوشیده می‌شود. حالا کدام صحنه چندش‌آورتر است؟ بیرون کشیدن دستی دندان‌ها؟ کندن ناخن از ریشه؟ یا شاید دنیس کواید که در حال خوردن بشقابی از میگوهاست؟ انتخاب با شماست.

کابوسی دیوانه‌وار

ماده در شیوه روایت خود دیوانه‌وار است و از عناصر وحشت و کمدی سیاه با دقتی جراحی‌شده استفاده می‌کند. این فیلم از آن دسته آثار نیست که باعث خنده‌های بلند شود (هرچند چند لحظه خنده‌دار در آن وجود دارد)، اما فرصت‌های زیادی برای لبخندهای تلخ و پوزخندهای آگاهانه فراهم می‌کند.

همچنین ممکن است برخی بینندگان فیلم را نیمه‌کاره ترک کنند، بااین‌حال نمایش خون و صحنه‌های چندش‌آور آن‌قدر اغراق‌شده هستند که سخت بتوان باور کرد کسی واقعاً از دیدن آن‌ها حالش بد شود. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، حتی صحنه خوردن میگو توسط دنیس کواید از بسیاری از لحظات فیلم سخت‌تر قابل‌تحمل است!

زمانی طولانی، اما تجربه‌ای کم‌نظیر

با ۱۴۱ دقیقه مدت زمان، ماده کمی بیش‌ازحد طولانی به نظر می‌رسد. در برخی لحظات، به‌ویژه در نیمه پایانی، فیلم به نظر می‌رسد که در حال تکرار خود یا درجا زدن است. همچنین، گاهی در تغییرات لحن آن ناهماهنگی‌هایی مشاهده می‌شود. بااین‌حال، این مشکلات جزئی هستند و بازی‌های درخشان مور و کوالی به اندازه‌ای قوی هستند که مخاطب را وادار به نادیده گرفتن آن‌ها کنند.

فارژا اثری خلق کرده که چیزی را به سینما بازمی‌گرداند که امروزه اغلب در آن کمبودش حس می‌شود: رویکردی جسورانه و بی‌پروا نسبت به یک دیدگاه منحصربه‌فرد. این فیلمی خارج از جریان اصلی سینماست که به‌دلیل تفاوتش با آثار کلیشه‌ای اطرافش توجه مخاطب را جلب می‌کند، درعین‌حال هرگز از سرگرم کردن کسانی که وارد این دنیای عجیب می‌شوند، غافل نمی‌شود.

برگرفته از ریل‌ویوز

نقد فیلم ماده نوشته پیتر بردشا

مور نقش یک ستاره رو به افول هالیوود را بازی می‌کند که در آستانه حذف شدن از صنعت توسط مردسالاران است، اما در این میان، یک روش پزشکی مخفی به او پیشنهاد می‌شود.

کورالی فارژا، که پیش‌تر با فیلم مهیج و خشن انتقام (۲۰۱۷) شناخته شده بود، این بار ولوم را تا انتها بالا برده و موسیقی دث متال، یا بهتر بگوییم متال زخم‌های وحشتناک را پخش می‌کند. این فیلم یک اثر وحشت جسمانی گانزو است، پر از طنزی دیوانه‌وار و افراطی، که نه ظرافتی در آن یافت می‌شود، نه پیام مثبتی درباره بدن، و نه اصلاً هیچ نوع مثبت‌گرایی. راجر کورمن اگر زنده بود، عاشق این فیلم می‌شد.

با اینکه فیلم ایرادهایی دارد و بیش از حد طولانی است، اما انتخاب دمی مور برای نقش اصلی یک شاهکار است، زیرا او کاملاً با فضای فیلم کنار آمده و نقشش را عالی ایفا می‌کند. اگر بخواهیم از منظر طنز گزنده و انتقادی نگاه کنیم، ماده حداقل به اندازه‌ی دو برنده نخل طلا، یعنی تیتان اثر ژولیا دوکورنو و مثلث غم از روبن اوستلوند، تأثیرگذار یا حتی بهتر است.

تمثیلی خونین از زن‌ستیزی و شیء‌انگاری بدن

ماده یک تمثیل خیالی و خونین درباره شیء‌انگاری بدن است که از انرژی دیوانه‌وار راجر وادیم و جین فوندا الهام گرفته و همچنین از سبک فرانکن‌هایمر و کراننبرگ وام می‌گیرد. این فیلم درباره این است که چگونه موفقیت زنان در رسانه‌ها و زندگی عمومی، وابسته به این است که نسخه‌ای پیرتر و کم‌جذاب‌تر از خود را پنهان نگه دارند. اما برخلاف تصویر دوریان گری، این نسخه‌ی کهنه را نمی‌توان صرفاً فراموش کرد؛ بلکه باید دائماً از آن مراقبت کرد.

فارژا در نهایت، یک انتقام وحشتناک را برای یک مدیر رسانه‌ای نفرت‌انگیز به نام هاروی در نظر می‌گیرد، اما در عین حال، وحشت اصلی فیلم را در ترس خود زنان از نسخه‌های جوان‌تر و پیرتر خودشان پیدا می‌کند.

الیزابت اسپارکل و کابوس شهرت در هالیوود

دمی مور در نقش الیزابت اسپارکل ظاهر می‌شود؛ زنی که زمانی یک ستاره بزرگ هالیوود بود اما در میانسالی، با وجود حفظ تناسب‌اندام فوق‌العاده، به اجرای برنامه‌های ورزشی تلویزیونی روی آورده است. او در این برنامه‌ها، لباس‌های دهه ۸۰ میلادی، مانند سرهمی‌های ورزشی چسبان و جوراب‌های ساق‌بلند گرم‌کننده را به نمایش می‌گذارد. اما پس از ضبط یکی از قسمت‌ها، متوجه می‌شود که سرویس بهداشتی بانوان خراب است و ناچاراً وارد سرویس بهداشتی مردانه می‌شود. در همین حال، هاروی، همان مدیر بدذات، در حال ادرار کردن و صحبت با تلفن است و با بی‌رحمی، درباره پایان قرارداد الیزابت صحبت می‌کند.

نقد فیلم ماده، دنیس اسکواید
دنیس کواید در نقش هاروی، یک شخصیت کاملاً کارتونی و اغراق‌شده را ارائه می‌دهد که نفرت‌انگیزی‌اش کاملاً عمدی است.

دنیس کواید در نقش هاروی، یک شخصیت کاملاً کارتونی و اغراق‌شده را ارائه می‌دهد که نفرت‌انگیزی‌اش کاملاً عمدی است. الیزابت پس از شنیدن این مکالمه، ویران می‌شود. اما درست در همین نقطه، یک پزشک جوان مرموز در مطب دکتر، به‌طور مخفیانه به او درباره یک فرآیند غیررسمی جدید به نام ماده اطلاع می‌دهد؛ روشی که به او امکان می‌دهد یک نسخه‌ی جدید و جوان‌تر از خودش را مستقیماً از بدنش خارج کند، آن هم در خلوتِ آپارتمان لوکسش.

تولد سو: کابوسی از زیبایی و اضطراب

نسخه جدید الیزابت، که سو نام دارد، با بازی مارگارت کوالی به تصویر کشیده می‌شود. سو به لطف جذابیت طبیعی و آسیب‌پذیری کودکانه‌اش، شغل سابق الیزابت را به‌دست می‌آورد، اما باید یک هفته در میان ناپدید شود تا الیزابت هم فرصتی برای زنده بودن داشته باشد. او برای توجیه غیبت‌های ناگهانی‌اش، به هاروی می‌گوید که مجبور است از مادر بیمار خود مراقبت کند، که البته از جهاتی، حقیقت دارد!

اما همان‌طور که انتظار می‌رود، این تعادل شوم خیلی زود از بین می‌رود. سو که به شکلی شیطانی و تقریباً ماورایی بی‌نقص است، به‌تدریج قوانین را فراموش کرده و دچار پیامدهای هولناکی می‌شود. فارژا نمی‌گذارد که مخاطب، توهین‌های زننده‌ی برخی تهیه‌کنندگان را فراموش کند؛ جمله‌ای مانند “کاش سینه‌هاش وسط صورتش بود!”، نه‌تنها پیش‌زمینه‌ای برای وحشت بعدی فیلم است، بلکه نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی بیمارگونه‌ی فیلم به نقد شیء‌انگاری بدن زنان است.

فیلمی احمقانه، طولانی اما فراموش‌نشدنی

در پایان، ماده فیلمی است که به شکل مضحکی افراطی است و در دقایق آخر، کمی تکراری به نظر می‌رسد. اما دمی مور به‌خوبی از فضای وحشت پست‌مدرن فیلم لذت می‌برد. در تمام این هرج‌ومرج، ردپایی از آثار مایکل کرایتون در دهه ۸۰ نیز دیده می‌شود، به‌خصوص فیلم کم‌تر شناخته‌شده لوکر که در آن آلبرت فینی نقش یک جراح پلاستیک شوم را بازی می‌کرد.

در نهایت، ماده با زشتی‌هایش، با بی‌اعتنایی‌اش به محتوای جدی، و با سبک وحشت‌آلود عامه‌پسند و دیوانه‌وارش، می‌توانست در دوران اوج نوارهای VHS منتشر شود و به یک شاهکار ویدیوکلوپ‌های خانگی تبدیل گردد. فارژا با این فیلم، هم شوک وارد می‌کند و هم مرزهای ژانر را می‌شکند.

برگرفته از گاردین

نقد فیلم ماده نوشته الیسا ویلکینسن

دِمی مور در داستانی به طرز اغراق‌آمیزی خونین از یک بازیگر سالخورده بازی می‌کند که درمانی مرگبار برای محو شدن از یادها کشف می‌کند.

هویت در نگاه دیگران

در رمان «چشم» نوشته ولادیمیر ناباکوف در سال ۱۹۳۰، یک معلم روسی بدبخت که در برلین زندگی می‌کند، خودکشی کرده و سپس بقیه کتاب را در میان زندگان سرگردان می‌شود، تماشا می‌کند، زندگی‌شان را زیر نظر می‌گیرد و بر آن‌ها وسواس پیدا می‌کند. در نهایت به حقیقتی تلخ پی می‌برد: اکثر ما خود را تنها از طریق نگاه دیگران می‌بینیم، از طریق داستان‌هایی که فکر می‌کنیم آن‌ها از ما بر اساس لحظاتی گذرا می‌سازند. در انتهای کتاب، راوی می‌نویسد: «من وجود ندارم. تنها هزاران آینه وجود دارند که مرا بازتاب می‌کنند.»

چیزی از «چشم» در «ماده» ساخته کورالی فارژا نیز نهفته است. یک حکایت خونین درباره شهرت، نفرت از خود و وحشتی که همراه با هویتی ساخته‌شده بر اساس نگاه‌های دیگران به وجود می‌آید.

زنی که دیگر دیده نمی‌شود

الیزابت اسپارکل (با بازی دِمی مور)، ستاره سالخورده‌ای که در مرکز این روایت قرار دارد، هنوز زنده است، اما در ابتدای داستان گویی مرده به حساب می‌آید. زندگی حرفه‌ای‌اش که ابتدا به عنوان یک بازیگر تحسین‌شده و سپس به عنوان یک مربی مشهور تناسب‌اندام در برنامه‌ای به نام «زندگی‌ات را با اسپارکل روشن کن» سپری شده بود، ناگهان پایان می‌یابد، آن‌هم زمانی که یک مدیر اجرایی (با بازی دنیس کواید) تصمیم می‌گیرد که او برای دیده شدن بیش از حد پیر شده است.

این مدیر تصمیم می‌گیرد که آیا کسی هنوز می‌خواهد او را ببیند، و اگر دوربین‌ها را از او برگرداند، آیا اصلاً وجود خواهد داشت؟

قدرتی که در دستان مردان است

آن مدیر اجرایی شخصی است پر سر و صدا، نفرت‌انگیز و به نام هاروی که همین نام باید به شما بگوید که این فیلم هیچ‌گونه ظرافتی ندارد و اصلاً هم نمی‌خواهد که داشته باشد. او، مانند بیشتر بخش‌های فیلم، به شکلی عمدی بیش از حد اغراق‌شده است.

«بعد از ۵۰ سالگی، همه‌چیز تمام می‌شود»، او در حالی که لقمه‌هایی از میگوی آغشته به سس مایونز را در دهان می‌گذارد، برای الیزابت توضیح می‌دهد که چرا دیگر جذاب نیست. سپس وقتی الیزابت از او می‌پرسد که «همه‌چیز» یعنی چه؟، با لکنت پاسخ می‌دهد.

زندگی در میان آینه‌ها

نقد فیلم ماده، دمی مور
در دنیای الیزابت، آینه‌ها همه‌جا هستند. آینه‌های واقعی، دستگیره‌های صیقلی درها، عکس‌هایش در راهروهای استودیو و پرتره‌ای غول‌پیکر در خانه‌اش که باعث می‌شود چهره جوان‌ترش همیشه به او خیره شوند.

در دنیای الیزابت، آینه‌ها همه‌جا هستند. آینه‌های واقعی، دستگیره‌های صیقلی درها، عکس‌هایش در راهروهای استودیو و پرتره‌ای غول‌پیکر در خانه‌اش که باعث می‌شود چهره جوان‌ترش همیشه به او خیره شوند.

هر جا که نگاه کند، خودش را می‌بیند، یا دقیق‌تر، نسخه‌ای از خود را اندامی متناسب، پوستی کشیده، لبخندی درخشان. از نگاه هر فرد عاقلی، الیزابت همچنان زیبا است (و مور در اوایل ۶۰ سالگی خود به سر می‌برد)، اما مواجهه مداوم با نسخه‌ای از خودش که فقط کمی جوان‌تر و پرتر است، او را به مرز جنون می‌رساند.

وسواس به خود در دنیای مدرن

واقعیتی آشنا، حقیقتاً. ما بیش از حد خودمان را می‌بینیم. زنان دوران باستان تنها استخرهای آب داشتند که بتوانند در آن‌ها خود را ببینند، اما اجداد ما تصاویری بی‌شمار از خود را در جیب‌هایشان نداشتند. آن‌ها در عکس‌های ناخوشایند دوستانشان تَگ نمی‌شدند. آن‌ها مجبور نبودند تمام روز چهره‌های خود را روی تماس‌های تصویری زوم ببینند.

مغزهای ما برای تحمل چنین خودآگاهی شدیدی تکامل نیافته‌اند. و مداخلات پزشکی برای تغییر ظاهر داروها، عمل‌ها، تزریق این و لیزر آن بیش از هر زمان دیگری در دسترس هستند.

وقتی به این آینه‌ها خیره می‌شویم، می‌دانیم که تنها با پرداخت مقداری پول می‌توانیم «آن» را کاملاً از ذهنمان پاک کنیم.
بیش از هر زمان دیگری قادر هستیم نسخه‌ای ایده‌آل از خودمان بسازیم، یعنی همان چیزی که فکر می‌کنیم دیگران می‌خواهند ببینند.

یافتن راهی برای تغییر زندگی

این وضعیت، همه ما را وحشت‌زده کرده است، از جمله الیزابت. وقتی یک دسته گل رز و یک کارت تبریک سرد با تشکر از «سال‌های حضورش در استودیو» به خانه‌اش می‌رسد، احساس می‌کند که کل وجودش در حال محو شدن است.
(«تو فوق‌العاده بودی!» متن کارت می‌گوید. تأکید بر «بودی»)

اما بعد، راهی برای تغییر کامل زندگی‌اش پیدا می‌کند. غریبه‌ای آرام درباره یک درمان مرموز به نام «ماده» به او اطلاع می‌دهد یک جعبه پر از سرنگ‌ها و مایعات.

پس از تزریق، «ماده» این وعده را می‌دهد که «نسخه‌ای بهتر از خودت» از درون تو ظاهر خواهد شد.

برگرفته از نیویورک‌تایمز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *