لحظه بزرگ این قسمت، لحظه پایانی آن است، جایی که الی با خونسردی نورا، همدست ابی، را از پای درمیآورد. اگرچه این صحنه به نوعی معکوس مرگ جوئل فیلمبرداری شده، اما همچنان تأکید دارد که سریال میخواهد ما هر دو قتل را از زاویه دید الی ببینیم. جوئل در نور سرد روز کشته شد، با تمام جزئیات خونین و نمایش غم بیمهار الی. اما وقتی الی مرتکب قتل میشود، صفحه نمایش در هالهای قرمز غرق میشود که خشم ساطعشده از او را منعکس میکند.
این ایده به هر حال جواب میدهد، اما شاید نه به اندازهای که میتوانست. به نظر من، خود عمل قتل تکاندهنده است، اما پنهان نگه داشتن نتیجه ضربات وحشیانه الی با لوله، تأثیر آن را کم میکند. این کار تا حدی همدلی ما را نسبت به الی حفظ میکند و از نمایش نتیجه وحشیگری او به شکلی که در مورد ابی نشان داده شد، خودداری میکند.
بلا رمزی تقریباً در تمام طول سریال The Last of Us (آخرین بازمانده از ما) در نقش الی فوقالعاده بوده است، اما اینجا نقطهای است که من شروع به دیدن شکافهایی در بازی او میکنم. همانطور که در بررسی پیش از فصل اشاره کردم، من در این لحظه خشونت خالص، کاملاً به او باور ندارم، اما مطمئن نیستم که این کاملاً تقصیر او باشد بیشتر به خاطر فیلمنامه است. تا به حال، الی شخصیتی نسبتاً نابالغ بوده، بهخصوص در مقایسه با دینا صحنهای قبلی که در آن دینا تمام مثلثبندی نقشه را انجام میدهد، نشان میدهد که الی هنوز در زمینه بقا به تنهایی چیزهای زیادی برای یادگیری دارد.
الی بسیار کمتجربهتر، معقولتر و زیرکتر از دینا است، و اگرچه رمزی در صحنههای اکشن مهارت فیزیکی بیشتری به نمایش میگذارد، اما در لحظات خشمگینتر همچنان تقریباً کودکانه به نظر میرسد، که تنش عجیبی با شخصیت زن جوان توانمند و پر از خشم که برای او نوشته شده، ایجاد میکند. اگرچه ما به سختی زمانی را با ابی گذراندهایم، من هر کلمهای که او گفته را باور دارم و هر لحظه از مرگ جوئل را به همین دلیل پذیرفتم. اما نمیتوانم همین را درباره الی بگویم که حالا مسیر انتقام خودش را آغاز کرده است.

ساختار منتهی به مرگ نورا نیز به شکلی گیجکننده است: الی تقریباً با سهولت خندهدار به بیمارستانی در سیاتل نفوذ میکند و از تیراندازیهای ناشیانهای که حتی یک سرباز امپراتوری در جنگ ستارگان را شرمنده میکند، جان سالم به در میبرد. همچنین کمی گیج شدهام که چرا این سکانس هاگها را به The Last of Us (آخرین بازمانده از ما) باز میگرداند. انتقال هوایی در مقدمه قسمت پیشبینی شده بود و بعداً دوباره ظاهر میشود، وقتی که اعماق بیمارستان به یک پادشاهی قارچی واقعی تبدیل میشود.
نور چراغقوه الی که یک آلوده پوشیده از قارچ را در مرکز صحنه قرار میدهد، تصاویر تأثیرگذاری خلق میکند، اما مطمئن نیستم که تغییر در نحوه عملکرد شیوع کوردیسپس ارزشش را داشته باشد. در اقتباسی که در غیر این صورت در جزئیاتش بسیار دقیق است و در نحوه ارائه دنیای خود خاص این تغییر به ظاهر بیاهمیت، غیرضروری به نظر میرسد.
با این حال، این قسمت به لطف صحنههایی مانند رویارویی الی و دینا با استالکرها سرپا میماند. فصل دوم همچنان به سمت وحشت تمامعیار فرو میرود، در حالی که این دو نفر خود را در برابر تعداد بیشتری دشمن میبینند و به یک ناجی نیاز دارند. خوشبختانه، جسی آنجا است و بازگشت او پیچش جالبی به پویایی الی و دینا اضافه میکند. جالب خواهد بود که ببینیم این موضوع از اینجا به کجا میرسد: از آنچه از بازی آرام یانگ مازینو در نقش جسی دیدهایم، او میتواند سر عقل و بلوغی را که در گروهی که اینقدر کورکورانه به دنبال انتقام است، به شدت مورد نیاز است، فراهم کند. خودخواهی الی در حال حاضر هیچ حد و مرزی نمیشناسد، همانطور که از همراه بردن شریک باردارش در سفری مرگبار و سپس تنها رفتن برای شکار ابی مشخص است.
این جدایی به دلیل اولین نگاه ما به سرافایتها در عمل است. قبلاً فقط خرابیهایی که آنها به جا گذاشتهاند را دیده بودیم؛ اعدام در پارک یادآوری دیگری است که هرچقدر آلودهها ترسناک باشند، همیشه انسانهای «آخرین بازمانده از ما» هستند که باید بیشتر از آنها ترسید. به عنوان کسی که وحشت مبتنی بر فرقه را به طور ذاتی ترسناک میداند، این سکانس را بهخصوص تأثیرگذار یافتم، طراحی پر از خون و آتش آن، خاطراتی از «لیست کشتار» و «رسول» را زنده کرد. تنها دو قسمت پیش بود که آن دختر کوچک و چکشش را ملاقات کردیم؛ معصومیت آن صحنه مدتهاست که از بین رفته، کشته شده توسط شواهد بیشتری که خشونت در این شهر همهچیز را در بر میگیرد.
بخش زیادی از این قسمت درباره خشونت و نحوه خوردن این دنیا است. صداهای دوردست جنگ در حالی که الی و دینا در خیابانهای سیاتل پرسه میزنند شنیده میشود، و این صداها با شدت گرفتن خشم الی نزدیکتر میشوند. در کل، این قسمت کار خود را انجام میدهد ما را در سفر الی به جلو میبرد و به سمت هدف مأموریتش هدایت میکند و در این مسیر هیجاناتی را فراهم میکند. فقط حیف که در لحظات اوج خود دچار لغزش میشود. این قسمت و این سریال به شدت بر ایده خشونت به عنوان یک نیروی فسادآور متمرکز است، اما تیم خلاق از نشان دادن اثرات آن در اینجا شانه خالی میکند. پایانی کسلکننده برای یک قسمت در غیر این صورت تیز و برنده.
حکم نهایی
قسمت پنجم از فصل دوم The Last of Us (آخرین بازمانده از ما) یک تکه جامد اما نه چندان درخشان از تلویزیون است فصلی که عمدتاً به هدف خود میرسد در حالی که به آرامی به اعماق خشونتآمیز جدیدی برای الی فرو میرود، اما تأثیر مورد نظرش کمرنگ میشود. لحظات پرتنش به لطف برخی استالکرها ارائه میشود، و سرافایتها برند روستایی قتل آیینی خود را کاملاً رونمایی میکنند. سفر با سرعت خوبی ادامه مییابد. این قسمت پویاییهای جدیدی از شخصیتها را معرفی میکند و بخشهایی از روان الی را که قبلاً کاوش نشده بود، باز میکند، اگرچه نه کاملاً متقاعدکننده. خوب است، اما نه کاملاً The Last of Us (آخرین بازمانده از ما) در اوج قدرت خود.
نوشته سایمن کاردی از سایت IGN