در ادامه، با چندین فیلم برجسته آشنا میشویم که هرکدام بهشیوهای منحصربهفرد، قدرت سینما در بازتاب زندگی، عواطف و چالشهای بشری را به نمایش میگذارند. از نبردهای خونین گرفته تا داستانهای عاشقانه، از طنزهای هوشمندانه تا تراژدیهای تکاندهنده، این آثار نشان میدهند که سینما همچنان زنده، پویا و شگفتانگیز است.
همنشین
تند و تیزترین فیلم مستقل آمریکایی سال تا کنون، همنشین با بازی جک کواید و سوفی تاچر، داستان زوج جوانی است که برای اقامت نزد دوستانشان به کلبهای دورافتاده در جنگل متعلق به یک سرمایهدار روس میروند. (روپرت فرند در نقش این سرمایهدار با موهای بلند نقش کوتاهی خندهدار دارد.) شبی پر از اعترافات، سوءظنها و اختلافات در حالی که همه مست هستند، پیش میرود و ابتدا به نظر میرسد فیلم یک کمدی رمانتیک یا شاید یک تریلر نوآر درباره سرقتی ناکام باشد. اما در واقع، همنشین یک کمدی-تریلر علمی-تخیلی است.
هرچه کمتر درباره فیلم از قبل بدانید، پیچشهای هوشمندانهاش لذتبخشتر خواهد بود. کافی است بگوییم که اولین فیلم نویسنده و کارگردان، درو هنکاک، یک طنز سرگرمکننده درباره فناوری مدرن و موضوع همیشگی خودبرتربینی و زنستیزی برخی مردان جوان ناامن است. این فیلم تمام ایدههایش را در ۹۷ دقیقه جای داده است.
گناهکاران
هرچند پلنگ سیاه رایان کوگلر شگفتانگیز بود، او با گناهکاران از خودش پیشی گرفته است. مایکل بی. جردن در نقش دوقلوهایی به نامهای اسموک و استک، که از شیکاگو به زادگاهشان در میسیسیپی در سال ۱۹۳۲، در جنوب تحت قوانین تبعیض نژادی جیم کرو، بازمیگردند تا یک کافه موسیقی باز کنند، متقاعدکننده بازی میکند. کوگلر با جاهطلبی و تخیل فراوان، ژانرها و کلیشههای آشنا را در هم میآمیزد و فیلمی کاملاً بدیع خلق میکند که مرز بین واقعیت و ماوراءالطبیعه را محو میکند. گناهکاران هم یک فیلم تاریخی است و هم یک فیلم خونآشامی.
این فیلم درامی درباره نژادپرستی، خانواده، خرافات و معنویت است، با صحنههای عاشقانه پرشور و موسیقی بلوز هیجانانگیز. کوگلر با شادابی کارگردانی میکند و گاهی اوقات فضایی خیالانگیز خلق میکند که در آن نوازندگان آفریقایی با لباسهای سنتی کنار رپرها ظاهر میشوند. ساعت اول فیلم چنان پر از جزئیات است که میتوانست بهتنهایی یک فیلم تاریخی باشد، اما ماوراءالطبیعه کمکم وارد داستان میشود و به پایانی پر از اکشن، خون و انتقام میرسد. جردن با بازیگران مکمل فوقالعادهای مثل دلروی لیندو، وونمی موساکو و هیلی استاینفلد احاطه شده است. عشق، بلوز و خونآشامها پشت در؟ دیگر از یک فیلم چه میخواهید؟
هنر برای همه
مستند گیرای میرندا یوسف داستان عجیبتر از واقعیت توماس کینکید، یکی از پرفروشترین هنرمندان تاریخ را روایت میکند. منتقدان آثار او را به شدت شیرین و تهوعآور رد کردند، اما در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰، فروشگاههایی در سراسر آمریکا به تصاویر نوستالژیک کینکید از کلبههای روستایی دنج اختصاص داشت. هنر برای همه پرسشهای جذابی را مطرح میکند: چه کسی تصمیم میگیرد چه چیزی هنر مشروع است؟ آیا برخی نقاشیها میتوانند اخلاقیتر از دیگران باشند؟ این پرسشها امروز، در بحبوحه جنگهای فرهنگی ادامهدار در آمریکا، همچنان طنیناندازند.
اما فیلم حساس و متعادل یوسف به همان اندازه که در مسائل اجتماعی-سیاسی جذاب است، در مسائل شخصی نیز گیراست. بخش کلیدی از بازاریابی کینکید، تصویر عمومی با دقت ساختهشده او بهعنوان یک مسیحی مؤمن و مرد خانوادهدوست آمریکایی بود، اما این بهاصطلاح «نقاش نور» جنبه تاریکی نیز داشت. آیا فشارهای حفظ تصویر پاک و بینقص او را به سمت خودتخریبی سوق داد؟
جنگاوری
الکس گارلند، نویسنده و کارگردان جنگ داخلی، و ری مندوزا، کهنهسربازی که مشاور نظامی آن فیلم بود، یک درام واقعی و تأثیرگذار خلق کردهاند که نبرد واقعی بین نیروهای ویژه نیروی دریایی و جهادیهای القاعده را بازسازی میکند. تکنیک استادانه گارلند و تجربه دستاول مندوزا از جنگ در فیلمی با تمرکز بیامان ترکیب شده و ما را بدون توضیح یا پیشزمینه در شدت نبرد غرق میکند. با این حال، چهرههای جوزف کویین، ویل پولتر، کوزمو جارویس و دیفارو وون-آ-تای بهتنهایی ترس و عزم در محاصره را منتقل میکنند. بازیگران با خلق شخصیتهایی دور از شجاعت کلیشهای فیلمهای جنگی هالیوود، شجاعت در نبرد را بهعنوان آزمونی پر از وحشت به تصویر میکشند.
فیلم ما را در این احساس غوطهور میکند. پر سر و صدا و شدید است، با بمباران بیوقفه نارنجکها و تیراندازیها، و وقتی فریادهای درد مردان زخمی آغاز میشود، متوقف نمیشود. جنگ یک دستاورد فنی خیرهکننده است، اما فراتر از آن، با تمرکز بر هزینه شخصی نبرد و خشونت، بهجای سیاست جنگ عراق، ژانر فیلم جنگی را با تازگی و تأثیر فوری بازآفرینی میکند.
آنها را پایین بیاور
بری کیوگان، کریستوفر ابوت و کولم مینی در این تریلر تاریک و خونین به سبک وسترن درباره دشمنی بین گوسفندداران در ایرلند روستایی دورافتاده بازی میکنند. مینی و ابوت (که دیالوگهایشان را به زبان ایرلندی ادا میکنند) نقش پدر و پسری کمحرف را دارند که دو قوچ ارزشمندشان را از دست میدهند و متوجه میشوند که توسط پسر بیمسئولیت همسایهشان (کیوگان) دزدیده شدهاند. اتهامات مطرح میشود، کینههای قدیمی به نقطه جوش میرسد و خشونت رخ میدهد. اما سپس کریستوفر اندروز، نویسنده و کارگردان تازهکار فیلم، داستان را به عقب میبرد و از زاویهای جدید و افشاگرانه بازگو میکند.
ناگهان، داستان سخت جنایی و انتقامجویانه به یک تراژدی دردناک درباره فقر اقتصادی، حماقت جوانی، غرور مردانه و آسیبهایی که از پدران کمحرف به پسران کمحرف منتقل میشود، تبدیل میشود. آنها را پایین بیاور تماشایش سخت است، اما زیبا فیلمبرداری شده، هوشمندانه طراحی شده و بهطور خیرهکنندهای قدرتمند است.
مهربانی
فیلم جذاب آلن گیرودی (غریبه کنار دریاچه) پر از شگفتی است. ابتدا بهعنوان درامی درباره ژرمی، جوانی که برای مراسم خاکسپاری به روستای کوچکش در حومه سرسبز فرانسه بازمیگردد، آغاز میشود، سپس به یک کمدی آرام درباره هوس و یک تریلر درباره پنهان کردن قتل تبدیل میشود. فیلم با مهارت مخاطب را در تمام این چرخشها همراه میکند. ژرمی فرصتطلب اما مرموز است. شاید عاشق رئیس سابق و مربیاش، نانوا روستا که فوت کرده، بوده است. بیوه نانوا بهوضوح به ژرمی علاقهمند است، ژرمی که با پسر او، ونسان، دوست صمیمی بوده و حالا ونسان با عصبانیت گمان میکند ژرمی میخواهد با مادرش رابطه داشته باشد.
ژرمی این را نمیخواهد، اما خود را درگیر رابطهای ناخواسته با کشیش محلی میبیند. تعلیق از نگاههای کنجکاو مردم شهر و پلیس محلی میآید که درباره ناپدید شدن مرموز ونسان کنجکاو هستند. مهربانی برای هشت جایزه سزار، معادل فرانسوی اسکار، از جمله بهترین فیلم و کارگردانی نامزد شد، اما کمدی انسانی آن بهراحتی با مخاطبان سراسر جهان ارتباط برقرار میکند.
گاو مقدس
در اعماق حومه سرسبز فرانسه، توتون، یک نوجوان ژولیده (کلمن فاوو)، پس از مرگ ناگهانی پدرش باید از خواهر کوچکترش کلر (لونا گرت) مراقبت کند. راهحل او برای مشکلات مالی وخیمشان؟ ساخت پنیر لوکس برنده جایزه. اولین فیلم لوئیز کورووازیه یک درام تأثیرگذار درباره بلوغ است که ریشه در خاک منطقه ژورا، زادگاه او، دارد. او نگاهی صمیمی به سختی زندگی کارگران کشاورزی و درد تبدیل شدن از جوانی بیخیال به بزرگسالی پرمسئولیت ارائه میدهد.
اما او همچنین یک داستان گرم، عاشقانه، با مناظر خیرهکننده و در نهایت امیدوارکننده درباره آدمهای ضعیفی خلق میکند که در آفتاب برای بهبود زندگیشان با هم کار میکنند. همانطور که مونتی پایتون زمانی گفت، پنیرسازان مبارکند.
دوست
یک سگ گریت دین بزرگ و نامرتب نائومی واتس را در خیابانهای منهتن میکشد، اما در پایان این فیلم دوستداشتنی درباره محبت و سوگ، کمدی فیزیکی با سگ کم اهمیت به نظر میرسد. واتس بهراحتی نقش آیریس، معلم نویسندگی خلاق را بازی میکند که بهترین دوستش، والتر، نویسندهای زنباز مشهور، خودکشی میکند. او سگش، آپولو، را برای آیریس میگذارد، هرچند او در آپارتمانی تکاتاقه در ساختمانی بدون اجازه حیوانات زندگی میکند. کنار آمدن با آپولو راهی برای آیریس میشود تا با احساسات عشق و فقدانش برای والتر، که بیل موری در صحنههای فلاشبک با شوخطبعی و لطافتی بازی میکند، کنار بیاید.
این فیلم که بر اساس رمان تحسینشده سیگرید نونز در سال ۲۰۱۸ ساخته شده، توسط اسکات مکگی و دیوید سیگل کارگردانی شده که فیلمهایشان شامل داستان مونتانا (۲۰۲۱) با هیلی لو ریچاردسون و اوون تیگ است. آنها با اجتناب از کلیشههای احساسی، فیلمی جواهرگونه خلق کردهاند که چه عاشق حیوانات باشید و چه نباشید، خندهدار و تأثیرگذار است. برای سگ پرجنبوجوش گریت دین بیایید، برای احساسات زیبا ماندگار شوید.
والاس و گرومیت: انتقام پر پر
دو قهرمان بزرگ آردمان بازگشتهاند و همچنین خبیثترین دشمنشان، پنگوئنی شیطانی به نام فدرز مکگرو. کارگردانی نیک پارک و مرلین کراسینگهام، انتقام پر پر که نامزد اسکار شده، پر از ویژگیهایی است که ماجراهای مضحک والاس و گرومیت را اینقدر دوستداشتنی میکند: انیمیشن استاپ-موشن دقیق، ابزارهای عجیب به سبک هیت رابینسون، ادای احترامهای زیرکانه به سینمای کلاسیک، طنز احمقانه بریتانیایی، و محبت عمیق به شخصیتها و دنیای آنها. از همه مهمتر، دیدن فدرز مکگرو پس از بیش از ۳۰ سال از معرفیاش در شلوار اشتباه لذتبخش است.
اما فیلم جدید استودیوی بریستول فراتر از نوستالژی مورد انتظار است. وقتی والاس یک گنوم باغبانی رباتیک اختراع میکند که کارهای مورد علاقه گرومیت را انجام میدهد (و این قبل از شرور شدنش است)، داستان با سفری در قایق به قلمرو ماموریت غیرممکن میرود و به ترسها درباره هوش مصنوعی میپردازد.
تبدیل شدن به خوکچه هندی
کارگردان بسیار بااستعداد رونگانو نیونی، که من جادوگر نیستم (۲۰۱۷) او برنده جایزه بفتا برای بهترین اولین فیلم بریتانیایی شد، فیلمهایی هنری و در عین حال قابل دسترس با جلوه بصری فوقالعاده میسازد. جدیدترین اثر او یک درام شفاف درباره تعارض فرهنگی و نسلی است. قهرمان داستان، شولا، زنی جهانوطن است که اخیراً از شهر به روستای زادگاهش در زامبیا بازگشته. نیونی این ناهماهنگی را فوراً منتقل میکند، وقتی شولا با کلاه نقرهای براق و عینک تیره (ادای احترام به ویدئوی میسی الیوت) از یک مهمانی رسمی به خانه میراند و عمویش فرد را مرده در جاده خاکی میبیند.
داستان ما را به آیینهای سنتی تشییع جنازه خانواده میبرد و بهآرامی فاش میکند که شولا و دو دخترعمویش در کودکی توسط فرد مورد آزار قرار گرفته بودند، واقعیتی که مادرانشان در عزای برادرشان نادیده میگیرند. سبک نیونی واقعگرایانه است، حتی وقتی تصاویر سورئال را وارد میکند. روایت درباره پنهانکاری و آسیب آزار جنسی تا پایان قدرت میگیرد، وقتی شولا برنامه تلویزیونی کودکان را به یاد میآورد و عنوان این فیلم خیرهکننده سرانجام معنا پیدا میکند.
نیکلاس باربر و کارین جیمز از بخش سینما و تلویزیون سایت بیبیسی