اصلاً اینطور نیست. قسمت سوم با بازی فوقالعاده بلا رمزی، چه در دیالوگها و چه در حالات چهره، کاراکترسازی بینظیری را به نمایش میگذارد.
مقدمهای برای پرسشهای بزرگ
اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، دو قسمت اول فصل دوم به نوعی مقدمهای برای اتفاقات بعدی هستند. سؤالی مهم پیش روی ما قرار میگیرد که در ادامه داستان پس از جوئل به آن فکر کنیم و شاید در فصل سوم به نتیجه برسد: آیا بهای انتقام گرفتن ارزشش را دارد؟
چرخه انتقام: از ابی تا الی
در حال حاضر، برای ابی ارزشش را دارد. او بالاخره پس از پنج سال جستجو، مردی که پدرش را کشته بود، کشت. در این قسمت اصلاً ابی را نمیبینیم، بنابراین هنوز نمیتوانیم احساسی از او دریافت کنیم. وقتی جوئل بسیاری از فایرفلایها (از جمله پدر ابی) را کشت، این کارمای او بود. در مقابل، کارمای ابی، الی است.
«مسیر» سه ماه به جلو میرود، جایی که جکسون هنوز در حال بازسازی پس از حمله عظیم ناشی از آلودهها است. پیش از آن، دو واکنش متفاوت به مرگ جوئل میبینیم. تامی کنار جسد جوئل در سردخانه مینشیند و ساعتی شکسته را روی بازوی او پاک میکند. او یک برادرزاده و حالا برادرش را از دست داده است. الی در بیمارستان از خواب میپرد و فریاد میزند، چون شاهد مرگ خشونتآمیز جوئل بوده است.
روبهرو شدن با غم: الی و دروغهایش

کسانی که تجربهای آسیبزا داشتهاند، معمولاً دوست دارند با گفتن «من خوبم» از آن عبور کنند. روبهرو شدن با غم عمیق و درک این که چرا حالمان خوب نیست، سختتر است. الی یک دروغگوی بسیار کاریزماتیک است. طعنههایش معمولاً او را از سؤالات کنجکاوانه درباره احساساتش نجات میدهد. «مسیر» از تکنیک خوبی استفاده میکند و احساسات الی را در صحنههایی نشان میدهد که او صحبت نمیکند؛ چه وقتی از بیمارستان بیرون میرود، چه وقتی به کمد جوئل میرود و ژاکتهایش را میبیند، و چه وقتی کنار قبر او میایستد و دانههای قهوه را آنجا میگذارد.
وقتی کسی را که به او نزدیک بودید از دست میدهید، تجربیات و خاطراتی دارید که فقط شما و آن شخص در آن شریک بودید. طبیعی است که این لحظات را با الی ببینیم، چون او تا چه حد به خاطرات جوئل وابسته است. به تمام چیزهایی که با هم تجربه کردند فکر کنید.
پیچیدگیهای حلنشده
وقتی الی با گِیل درباره آخرین گفتوگویشان صحبت میکند، احتمالاً دروغ میگوید. اگر آن آخرین خاطره از کسی باشد که عاشقش هستید، چرا باید آن را با دیگری به اشتراک بگذارید؟ الی میداند گِیل به چه اشاره میکند وقتی میگوید جوئل احساس میکرد هم به او ظلم کرده و هم او را نجات داده است. اما حیف که الی و جوئل هیچگاه فرصت نکردند این پیچیدگیها را با هم حل کنند.

الی تنها کسی نیست که تجربه از دست دادن داشته است، و اینجا «مسیر» زاویه دید خود را گسترش میدهد. بیشتر مردم جکسون کسی را از دست دادهاند، و درخواست این که برای انتقام یک نفر به مأموریت بروند، خواسته بزرگی است. با این که الی در جلسه شورا سخنرانی پرشوری ارائه میدهد، مشخص است که دلش با آن نیست. اما باید مردم را به چیزی متقاعد کرد، و عدالت معیار خوبی است.
خطر انتقام در جهانی پرمخاطره
با بازگشت به بهای انتقام، دنیای The Last of Us پر از خطر است. چرا باید به دنبال خطر رفت وقتی احتمال بالایی وجود دارد که یا آلوده شوید یا توسط یک گروه شبهنظامی کشته شوید؟ با این که مردم شهرک به جوئل علاقه دارند، اما جکسون هنوز آسیبپذیر است.
الی هیچ برنامه مشخصی جز «بیایید ابی و دوستانش را پیدا کنیم و بکشیم» ندارد. او تفنگ قدیمی جوئل را برمیدارد و آماده حرکت میشود. خوشبختانه، دینا و سث با ترکیبی از استراتژی و تجهیزات وارد میشوند. الی قطعاً مهارتهای بقا دارد، اما این برای رویارویی با دنیای بیرون بدون جوئل کافی نیست.
این قسمت همچنین لایهای به رابطه الی و دینا اضافه میکند و پیچیدگیهایی را معرفی میکند. این رابطه یک داستان ساده نیست، چون سریال جنبهای کمی دستکاریگرانه از دینا را نشان میدهد. مشخص است که دینا به الی حساس است. او با مرگ پدرخواندهاش و دوستی از فصل اول که به او علاقه داشت، دست و پنجه نرم میکند.
صحنههای تکاندهنده در جنگل
اگر یک نقطه گیجکننده در این قسمت وجود داشت، معرفی گروه مذهبی بود. کسانی که بازی «آخرین بازمانده از ما: قسمت دوم» را بازی کردهاند، میدانند آنها چه کسانی هستند و چه درگیریای در حال شکلگیری است. اگر این فصل را برای اولین بار تماشا میکنید، اطلاعات اولیهای درباره نحوه ارتباط آنها و نگاهی به ایدئولوژی مذهبیشان به دست میآورید.
وقتی الی و دینا در جنگل با تعداد زیادی جسد روبهرو میشوند، اوضاع کمی مبهم میشود و تنها تفسیر این است که این کار ابی و دوستانش بوده است. دیدن کودکی که بیرحمانه کشته شده، ناراحتکننده است، همانطور که از چهره الی پیداست.
همدردی یا ابهام؟
در مورد همدردی با این گروه، ما هنوز نمیدانیم آنها در دنیای سریال چه کسانی هستند. دلیل این که مرگ جوئل اینقدر تأثیرگذار بود، این است که ما در طول یک فصل او را شناختیم. این قتلعام شاید وقتی بفهمیم این افراد چه کسانی بودند و چه کسانی با آنها مخالف بودند، معنادارتر شود.
در مجموع، «سقوط» کاری که باید را انجام داد. این یک مراسم تشییع و سوگواری فعال برای یک شخصیت محبوب و پیچیده بود که به سریال کمک کرد از جکسون حرکت کند. الی باید دنیایی را بدون جوئل کنارش طی کند، جای خود را با کسی که عزیزش را کشته عوض کند.
وقتی الی پس از خروج از بیمارستان به خانه میرود، یکی از غمانگیزترین آهنگهای The Last of Us به عنوان موسیقی متن پخش میشود. این آهنگ «Unbroken» از گوستاوو سانتائولایا و مک کوئیل است.
نویسنده مورجانی راویس برگرفته از ساباستریممگزین