موضوع اصلی که در فصل اول برای من جذاب بود، دوگانگی شخصیتها بود. لومن شرکتی است که به افراد شکسته فرصت میدهد تا تمام مشکلات خود را کنار بگذارند و بخشی از وجود خود را برای فرار از احساساتی مانند گناه، تنهایی، اندوه و بیشتر برای مدتهای طولانی کنار بگذارند. همانطور که رمز و رازهای سریال سرگرمکننده هستند، سوالات فلسفی آن نیز چنین هستند. فصل دوم جداسازی (Severance) این بازتابها را ادامه میدهد، با قسمت اول که بر روی مارک اس.، کارمند جدا شده، متمرکز است، در حالی که قسمت دوم، مارک و دیگران را در کانون توجه قرار میدهد.
پایان فصل اول جداسازی (Severance) گسترش مییابد
عواقب اقدامات اینیها آشکار میشود

یکی از چیزهایی که در قسمت اول فصل دوم من را ناامید کرد، این بود که عواقب اقدامات اینیها به مارک و بقیه تیم ماکرو دیتا توضیح داده شد، نه اینکه روی صفحه نمایش داده شود. خوشبختانه، قسمت دوم این را تغییر داد. این قسمت جدید بیشتر به نشان دادن آنچه برای اوتایهای شخصیتها به دلیل اقداماتشان در ارتباط با وضعیت اضافهکاری در پایان فصل اول رخ داده بود، اختصاص داشت. همانطور که انتظار میرفت، برخی عواقب بزرگ وجود داشت و برخی از رمز و رازها پاسخ داده شدند در حالی که برخی دیگر مطرح شدند.
از فصل اول، ترامل تیلمن کار فوقالعادهای انجام داده است تا میلچیک را به طور مثبتی ترسناک کند در حالی که به دیگران وانمود میکند آدم خوبی است.
با جایگزینی خانم کوبل، آقای میلچیک مسئول کنترل خسارات شد، زیرا اینیها با افراد در دنیای خارج تماس گرفته بودند و لومن باید تأثیر این تعاملات را ارزیابی میکرد. از فصل اول، ترامل تیلمن کار فوقالعادهای انجام داده است تا میلچیک را به طور مثبتی ترسناک کند در حالی که به دیگران وانمود میکند آدم خوبی است. با نقشی حتی بزرگتر در فصل دوم، میلچیک منبع تنش در بیشتر صحنههای خود است. جالب اینجاست که میلچیک تصمیم گرفت هم ایروینگ و هم دیلن را اخراج کند، در حالی که هلنا تصمیم گرفت که دیگر هللی نباشد، اما او برای ماندن مارک جنگید.
قسمت دوم تأیید کرد که کاری که مارک انجام میدهد در سطح عمیقی برای لومن کلیدی است. نه تنها شرکت میخواست او بماند، بلکه به خواستههای مارک اس. نیز پاسخ داد. میلچیک با یادآوری مشکلاتی که مارک پس از مرگ همسرش، جما، در زندگیاش با آنها مواجه شد، او را متقاعد میکند که بازگردد، در حالی که لومن تیم جدید مارک را اخراج کرد و تیم قدیمی او را پس از درخواستش بازگرداند. به نظر من جالب بود که حتی هلنا نیز مجبور شد به عنوان هللی آر. بازگردد، که نشان میدهد مارک در طرح کلی سریال چقدر مهم است.
جستوجو برای همسر مارک ادامه مییابد
اوتای مارک پیشرفت بزرگی در پرونده ایجاد میکند
افشای شوکآور در پایان فصل اول جداسازی (Severance) این بود که رئیس بخش سلامتی لومن، خانم کیسی، در واقع همسر مارک، جما، است که تصور میشد مرده باشد. تاکنون، این شخصیت در فصل دوم ظاهر نشده است، اما سریال علمیتخیلی در حال حاضر با عواقب افشای پایانی فصل مهم برخورد میکند. در قسمت دوم، خواهر مارک باور نمیکند که مارک وقتی فریاد زد “او زنده است!” در مورد بچهاش صحبت میکرد. در حالی که شوهرش و اوتای مارک اصرار دارند که این باید دلیل بوده باشد، او همچنان مارک را تحت فشار قرار میدهد که ممکن است اینیاش منظورش جما بوده باشد.
اوتای مارک بسیار کمانرژیتر از نسخه اینیاش است، که میلچیک حتی اشاره میکند به این دلیل است که مارکی که در لومن کار میکند تحت تأثیر مرگ جما قرار نگرفته است.
خواهر مارک در فصل اول ثابت کرد که شخصیتی باهوش است و من خوشحالم که در فصل دوم زمان بیشتری را با او سپری میکنیم. اوتای مارک بسیار کمانرژیتر از نسخه اینیاش است، که میلچیک حتی اشاره میکند به این دلیل است که مارکی که در لومن کار میکند تحت تأثیر مرگ جما قرار نگرفته است. این نشان میدهد که این واقعه چقدر بر زندگی مارک تأثیر گذاشته است، بنابراین خوشحالم که میبینم مرگ جما و ناپدید شدن خانم کیسی از دو زاویه مختلف توسط نسخههای اینی و اوتای شخصیت اسکات بررسی میشوند.
در حالی که تماشای جنگ مارک با این احتمال که همسرش زنده است ناامیدکننده بود، حتی اگر شکهایش قابل درک بود، خوشحالم که تا پایان قسمت همه چیز برایش روشن شد. من منتظر رویارویی بین مارک و خانم کوبل بودم از زمانی که فهمید او به عنوان همسایهاش، خانم سلویگ، او را فریب داده است. با این حال، فکر نمیکردم که مارک او را گیر بیندازد و اینقدر زود در فصل از او درباره اطلاعاتی که در مورد همسرش دارد سوال کند. با فریاد زدن و دور شدن خانم کوبل، این داستان به شدت پیش رفته است و من نمیتوانم منتظر بمانم تا ببینم چه اتفاقی میافتد.