این در تضاد کامل با آخرین باری است که شاهد چنین خشونتی از الی بودیم: در فصل اول، وقتی پس از مبارزه با دیوید، احساساتش فوران کرد. آن زمان، او میتوانست در آغوش جوئل فرو بریزد. اما حالا او محافظ است، از دینا و فرزندی که باردار است مراقبت میکند. البته، این در تئوری است. چون تصمیمات بعدی الی چندان این دیدگاه را نشان نمیدهند.
نقش جسی: بزرگسالی در میان آشوب
در عوض، جسی است که باید نقش بزرگسال مسئول را ایفا کند، با اینکه بهسختی از الی یا دینا بزرگتر است. هشدارهای او به گوش الی نمیرسد، چون او نمیخواهد ببیند که ماموریتش چگونه همه اطرافش را نابود میکند. این موضوع در کتابفروشی سیاتل به درسی درباره ازخودگذشتگی منجر میشود، جایی که جسی بالاخره اعتراف میکند که در قسمت سوم علیه تعقیب ابی رأی داده بود.
یانگ مازینو در این لحظه افشاگری فوقالعاده است و سطحی از بلوغ و خونسردی را به نمایش میگذارد، بدون اینکه به الی توهین کند. جسی او را بهخوبی میشناسد و میداند که او به دستور دادن واکنش خوبی نشان نمیدهد، بنابراین بهآرامی او را به مسیر درست هدایت میکند. اما متأسفانه، الی مسیر دیگری را انتخاب میکند.
انتخابهای الی: انتقام یا بازگشت؟
انتخاب الی بین انتقام از کسانی که از دست داده یا بازگشت به جکسون با کسانی که باقی ماندهاند، یادآور تصمیم او در قسمت دوم است. در آن کوه وایومینگ، او تصمیم گرفت به دنبال قلبش برود و به دنبال جوئل برود، به جای اینکه به جامعه جکسون در مبارزه با آتش و آلودهها کمک کند.
فکر میکنید سفری که از آن زمان داشته، چشمانش را باز کرده باشد، اما مشخص است که درسش را یاد نگرفته، چون نیروی همیشه قوی عشق و نفرت بر تصمیمگیریهایش غالب است و به نظر میرسد همیشه خواهد بود. بلا رمزی در این رویارویی روی پشتبام با جسی عالی است و جدیت و شخصیتی را نشان میدهد که بسیار فراتر از جثهاش است.
پویایی گروهی و ضعفهای فینال
پویایی بین الی، دینا و جسی نیمه اول این قسمت را قوی میکند، اما احساس میکنم بقیه فینال راه خود را گم میکند. ما با سرعت به سمت مرکز وحشتناک داستان پیش میرویم: قتل مل و اوئن. فهمیدن اینکه مل باردار است، واقعاً دلخراش است، بهویژه با توجه به موقعیت دینا و اینکه الی چند دقیقه قبل صفحات یک کتاب کودک را ورق میزد. اما انتخاب اینکه مرگ مل تصادفی باشد، برایم عجیب است. چیزی که قرار بود پایینترین نقطه الی در مسیر انتقامش را نشان دهد، به یک اشتباه غمانگیز تقلیل مییابد.
کاهش تأثیر خشونت در اقتباس
این یکی دیگر از نمونههای این اقتباس است که در لحظات خشونت خالص، ضربه خود را کم میکند و در نتیجه تأثیر داستان را بیحس میکند. در نسخه سریال این رویداد، کمی برای الی احساس همدردی میکنیم، در حالی که واقعاً این باید لحظهای باشد که بیش از همه از او بترسیم. او باید به نظر یک هدف گمشده بیاید، نه کودکی گمشده که به یک فیلم ترسناک قدم گذاشته.
او نمیتواند مثل جوئل دروغ بگوید، حتی یک دروغ کوچک برای آرام کردن مل. این لحظه بهخوبی با داستان یوجین در قسمت هفته قبل هماهنگ است، اما در اجرای کلیاش به همان اندازه مؤثر نیست و نمونه دیگری از این اقتباس است که در لحظات خشونت خالص، ضربه خود را کم میکند و در نتیجه تأثیر داستان را بیحس میکند.
اجرای بلا رمزی و چالشهای ریتم داستان
بلا رمزی در نمایش ناامیدی الی شگفتانگیز است، اما این صحنه به دلیل سرعتی که شخصیت او در این موقعیت قرار میگیرد، آسیب میبرد. قسمت در ۲۰ دقیقه آخر از یک مکان و مجموعه شخصیتها به دیگری میپرد. میبینیم که ناوگان آیزاک در شب حرکت میکند، با مقاصدی نامعلوم. او کاملاً انتظار دارد امشب بمیرد، اما به کجا میروند؟ این رازی برای وقتی دیگر است (مگر اینکه البته The Last of Us Part 2 را بازی کرده باشید).
قطعات متحرک و مسافت طیشده میتواند کمی گیجکننده باشد، بهویژه اگر با طرح و ابزارهای روایی بازی آشنا نباشید. ما بهسختی آیزاک را میشناسیم و بهسختی کسانی را که الی خواهد کشت، میشناسیم. آه، و حتی میبینیم که او در جزیرهای سرگردان است و تقریباً به شیوهای منحصربهفرد سرافایت کشته میشود، اما توسط زنگ دوری نجات مییابد. همهچیز در یک چشم به هم زدن تمام میشود و احساس میشود که یک ماده اضافی به مخلوط اضافه شده، چون مثل الی در آبهای متلاطم اقیانوس آرام پرتاب میشویم.
چالشهای روایی و انتظار برای فصل سوم
ما اینجا تکههایی از یک داستان میگیریم، از جمله آن صحنه نزدیک به اعدام. مشکل این است که این تلویزیون است و بینندگان باید ماهها، اگر نه سالها، صبر کنند تا شکافها پر شوند، برخلاف شش ساعت بازی که در The Last of Us Part 2 دنبال میشود.
من تصمیم به پایبندی به این ساختار را تحسین میکنم، هرچند احساس میکنم اثر اصلی دیدگاههای دوگانه، نگه داشتن انگیزه ابی تا نقطه میانی بود افشاگری که فقط در دو قسمت اول این فصل به ما داده شد. کنجکاوم که دیدن دیدگاه او وقتی نفرتمان از او به همان شکل ساخته نشده، چقدر تأثیر خواهد داشت.
مرگ جسی و تغییر زاویه دید
حتی مرگ جسی هم خیلی سریع انجام میشود، بهحدی که لحظهای برای هضم آن به ما نمیدهد قبل از اینکه زمان به عقب برگردد. در نهایت، این کار سخت است، چون قضاوت درباره موفقیت این بخش از داستان بدون فصل سوم دشوار است. داستانی که به نصفه گفته شده، ارزیابیاش سخت است، اما تصمیم به آگاه کردن بینندگان از اینکه ما ساختار مشابه منبع را دنبال میکنیم، هوشمندانه است.
یک کات ناگهانی به سیاهی پس از ورود ابی وسوسهانگیز بود، اما فکر میکنم برای مخاطبانی که با ادامه داستان آشنا نیستند، حتی گیجکنندهتر میشد. عقب بردن زمان، سوی کاملاً جدیدی از این داستان را نشان میدهد، که از چشمان شخصیتهایی که تازه با آنها آشنا میشویم، دیده میشود و بدون بازیهای پدرو پاسکال و بلا رمزی برای تثبیت آن. من از این چشمانداز هیجانزدهام و مشتاقم ببینم دراکمن و مازین چگونه با چالش آن روبهرو میشوند.
حکم نهایی
فینال فصل دوم The Last of Us با سرعتی سرسامآور به نقطه اوج دردناک خود میرسد، که هم هیجانانگیز است و هم گیجکننده. جستوجوی انتقام الی به پایینترین نقطه خود میرسد، اما تأثیر آن به دلیل تکانهای سریع دقایق منتهی به آن کمرنگ میشود.
لحظات بین الی، دینا و جسی نقاط اوج هستند، با گفتوگوهای صادقانهای که پایهای برای اتفاقات تکاندهنده بعدی میسازند، اما زمان کمی برای هضم وحشتهای پس از آن باقی میماند تا اثرشان کاملاً جا بیفتد. این قسمت ما را به جایی که الی و ابی برای فصل سوم باید باشند میرساند، اما با بیظرافتیای که با داستان پرجزئیاتش همخوانی ندارد.
نوشته سایمن کاردی از سایت IGN