کوبریک با همکاری آرتور سی. کلارک، داستانی خلق کرده که فراتر از یک روایت خطی، مخاطب را به تأمل در مفاهیمی چون تکامل، فناوری، و رازهای هستی دعوت میکند. با وجود تحسین گسترده، این فیلم واکنشهای متفاوتی را نیز به همراه داشته و منتقدان از زوایای گوناگون به بررسی نقاط قوت و ضعف آن پرداختهاند. در ادامه میتوانید سه نقد از این اثر ماندگار، نوشته راجر ایبرت، جیمز براردینلی و رابرت بی. فردریک، که گردآوری و ترجمه کردهایم را بخوانید.
نقد فیلم ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی نوشته راجر ایبرت
شاعر، ای. ای. کامینگز، گفته بود که ترجیح میدهد از یک پرنده آواز خواندن را یاد بگیرد تا اینکه به ۱۰,۰۰۰ ستاره یاد بدهد چگونه نرقصند. تصور میکنم کامینگز از فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک لذت نمیبرد، فیلمی که در آن ستارگان میرقصند اما پرندگان آواز نمیخوانند. نکته جذاب درباره این فیلم این است که در سطح انسانی شکست میخورد اما در مقیاس کیهانی به شکلی باشکوه موفق است.
جهان کوبریک: ماشینها در برابر انسان
جهان کوبریک و سفینههای فضایی که او برای کاوش در آن ساخته، به سادگی با نگرانیهای انسانی هممقیاس نیستند. سفینهها ماشینهای بینقص و بیاحساسی هستند که از سیارهای به سیاره دیگر میروند، و اگر انسانهایی جایی در درون آنها پنهان شده باشند، آنها هم به مقصد میرسند. اما دستاورد متعلق به ماشین است. و بازیگران کوبریک به نظر میرسد این را حس میکنند؛ آنها زنده به نظر میرسند اما بدون احساس، مانند مجسمههای موزه مومی. با این حال، ماشینها ضروری هستند زیرا انسان در برابر کیهان بسیار ناتوان است.
آغاز داستان: تکامل ابزار و ظهور مونولیت

کوبریک فیلمش را با سکانسی آغاز میکند که در آن یک قبیله از میمونها کشف میکنند چقدر لذتبخش است که بتوانند اعضای قبیله دیگر را با ضربه به سر بزنند. بدین ترتیب اجداد انسان به حیواناتی ابزارساز تبدیل میشوند.
در همان زمان، یک مونولیت عجیب روی زمین ظاهر میشود. تا این لحظه در فیلم، ما فقط اشکال طبیعی دیدهایم: زمین و آسمان و دستها و پاها. شوک لبههای صاف و زوایای مربعی مونولیت در میان سنگهای فرسوده یکی از مؤثرترین لحظات فیلم است. اینجا، کمال را میبینید. میمونها با احتیاط دور آن میچرخند، دستشان را دراز میکنند تا لمسش کنند، سپس به سرعت عقب میکشند. در یک میلیون سال بعد، انسان با همان حرکت تردیدآمیز به سوی ستارگان خواهد رفت.
معمای مونولیت: پرسشی بیپاسخ
چه کسی مونولیت را آنجا قرار داده؟ کوبریک هرگز پاسخ نمیدهد، که فکر میکنم باید شکرگزار باشیم. داستان به سال ۲۰۰۱ پیش میرود، زمانی که کاوشگران روی ماه مونولیت دیگری پیدا میکنند. این یکی سیگنالهایی به سمت مشتری میفرستد. و انسان، با اعتماد به ماشینهایش، با جسارت این مسیر را دنبال میکند.
تنها در این مرحله است که داستانی شکل میگیرد. سفینهای با دو خلبان، کیر دولی و گری لاکوود. سه دانشمند در حالت انیمیشن معلق قرار داده شدهاند تا منابع ذخیره شوند. خلبانان به کامپیوتر «هال» که سفینه را اداره میکند، مشکوک میشوند. اما آنها چنان عجیب رفتار میکنند با صداهای یکنواخت مانند شخصیتهای «دراگنت» صحبت میکنند که به سختی برایمان جالب است.
ضعف داستان: فقدان تعلیق و شخصیتپردازی
در داستان تقریباً هیچ توسعه شخصیتی وجود ندارد، در نتیجه تعلیق کمی هم هست. آنچه همچنان جذاب است، دقت وسواسگونهای است که کوبریک در ساخت ماشینها و جلوههای ویژهاش به کار برده. حتی یک لحظه در این فیلم طولانی وجود ندارد که تماشاگر بتواند نقصی در وسایل صحنه ببیند. ستارگان شبیه ستارگان هستند و فضای بیرونی جسور و سرد است.
جلوههای ویژه: دقت در برابر کسالت
برخی از جلوههای ویژه کوبریک به عنوان خستهکننده مورد انتقاد قرار گرفتهاند. شاید همینطور باشد، اما من انگیزههای او را درک میکنم. اگر وسایل فضایی او با دقت طاقتفرسا حرکت میکنند، آیا اگر مانند وسایل صحنه «کاپیتان ویدئو» به سرعت حرکت میکردند، نمیخندیدیم؟ این همان چیزی است که واقعاً خواهد بود، و شما خودتان را باور میکنید.
اوج فیلم: بازگشت انسان و پیچش زمان و مکان
به هر حال، تمام ماشینها و کامپیوترها در نیم ساعت آخر شگفتانگیز این فیلم فراموش میشوند، و انسان به نحوی به خویشتن بازمیگردد. مونولیت دیگری فراتر از مشتری یافت میشود که به سوی ستارگان اشاره دارد. به نظر میرسد سفینه را به جهانی میکشد که در آن زمان و مکان پیچ و تاب میخورند.
پیام پایانی: فراتر از ماشینها
آنچه کوبریک ظاهراً در سکانس پایانی میگوید این است که انسان در نهایت از ماشینهایش پیشی خواهد گرفت، یا توسط نوعی آگاهی کیهانی فراتر از آنها کشیده خواهد شد. سپس او دوباره کودکی خواهد شد، اما کودکی از نژادی بینهایت پیشرفتهتر و باستانیتر، همانطور که میمونها زمانی، با ناراحتی خود، مرحله نوزادی انسان شدند.
و مونولیتها؟ گمان میکنم فقط نشانگرهای راه هستند، هر کدام به مقصدی چنان شگفتانگیز اشاره دارند که مسافر نمیتواند آن را بدون دگرگون شدن تصور کند. یا همانطور که کامینگز در جایی دیگر نوشت: «بشنو، دنیای خیلی خوبی آن طرف هست؛ بیایید برویم.»
برگرفته از سایت RogerEbert.com
نقد فیلم ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی نوشته جیمز براردینلی
شاید نیاز به گذر زمان باشد تا بتوان برخی فیلمها را بزرگ نامید. برخی از فیلمها، با وجود تمسخر در زمان اکران اولیه، سالها بعد دوباره کشف شده و به عنوان کلاسیکهای فراموششده شناخته میشوند. این یک حقیقت جهانی است که هنر همیشه بلافاصله به عنوان هنر شناخته نمیشود به همین دلیل است که بسیاری از نقاشان، نویسندگان و آهنگسازان مورد احترام در فقر و گمنامی نسبی درگذشتهاند. فیلمسازان نیز با برخی از همین چالشها روبرو هستند در فضای تجاری، شجاعت مهمترین ویژگی مورد نیاز برای کسی است که هدفش خلق اثری باشد که به طور عمدی تأملبرانگیز است اما جذابیت عام ندارد.
چنین نیتهای آرمانگرایانهای حساب بانکی هیچ کارگردانی را پر نمیکند، اما ممکن است بیانیهای ماندگار خلق کند. این ما را به موضوع این نقد میرساند: «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک. با وجود کسب طرفداران بیشتر و احترام روزافزون، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» احتمالاً در میان تماشاگران معمولی که به سبک MTV عادت کردهاند، شکست میخورد. تماشای این فیلم دو ویژگی را میطلبد که متأسفانه در اکثر مخاطبان جز بالغترین و پیچیدهترین آنها یافت نمیشود: صبر و تمایل به تأمل در معنای اتفاقاتی که روی پرده رخ میدهد. «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» الهامبخش است، اما قطعاً یک «سفر هیجانانگیز» نیست. این هنر است، بیانیهای است و بدون شک یک کلاسیک سینمایی است.
تجربه اکران اولیه: انتظار و واکنشهای متفاوت
من در سال ۱۹۶۸ که «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» برای اولین بار اکران شد حضور داشتم، اما آنقدر کوچک بودم که به چیزی جز شیشه شیر و خواب اهمیت نمیدادم. با این حال، در سالهای بعد، با چندین نفر که در نمایشهای اولیه فیلم حضور داشتند صحبت کردم. سطح انتظار برای ۲۰۰۱ به اندازه هر رویداد سینمایی قبل یا بعد از آن بالا بود. نه تنها کوبریک این پروژه را در کاملترین رازداری توسعه داده بود، بلکه با نزدیک شدن مسابقه فضایی به مراحل پایانی، جهان آماده بود تا هر نسیمی از داستان علمی-تخیلی را استشمام کند. اما «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» همه را راضی نکرد. در واقع، واکنش اولیه را میتوان با اغماض، مختلط نامید.

در حالی که اقلیتی از تماشاگران اولیه تشخیص دادند که شاهد تولد یک شاهکار بودهاند، بسیاری از تماشاگران گیج و سردرگم بودند. چندین نشریه جریان اصلی تأثیرگذار فیلم را نقد کردند و در حالی که در گیشه موفق بود، بلاکباستری که برخی انتظارش را داشتند نبود. با این حال، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» از بین نرفت. در عوض، شهرتش رشد کرد و تا اواسط دهه ۷۰ به یک غول تبدیل شد.
اولین تجربه تماشا: تأثیر ماندگار
اولین باری که فیلم را دیدم به یاد دارم. سال ۱۹۸۱ بود و این کشور در دوران پس از جنگ ستارگان و اوایل ویدئوهای خانگی بود. به دلیل موفقیت چشمگیر اپرای فضایی جورج لوکاس، داستان علمی-تخیلی دوباره مد شده بود. با این حال، با نوپا بودن ویدئوی خانگی، فرصتی برای آمریکایی معمولی وجود نداشت که به نزدیکترین فروشگاه فیلم برود، چند نوار اجاره کند و آنها را در دستگاه VCR بگذارد. اما بسیاری از مدارس، که در راستای آموزش به دنبال استفاده از فناوری بودند، دستگاههای ویدئویی داشتند، هرچند از نوع بزرگ و دستوپاگیر.
معلمان کلاس هشتم من از تنها دستگاه بتاماکس مدرسه راهنمایی استفاده کردند و نمایش «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» را در سالن اجتماعات روی یک تلویزیون ۲۸ اینچی مرتفع ترتیب دادند. نیت آنها خوب بود، اما تجربه ضعیف بود. با این حال، حتی در شرایطی کمتر از ایدهآل، تشخیص دادم که چیزی شگفتانگیز در این فیلم وجود دارد. این فیلم با هر چیزی که قبلاً روی هر صفحه، بزرگ یا کوچک، دیده بودم متفاوت بود. کند پیش میرفت، اما کیفیتی هیپنوتیزمکننده در جریان بود. سهچهارم دهه و تماشای دوباره (این بار در محیط سینمایی) طول کشید تا شروع به توصیف و تحلیل برداشتهایم از «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» کنم.
عناصر برجسته: ریتم، موسیقی و تصاویر
مشکوک است که کدام عنصر «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» واضحتر از همه برجسته باشد: ریتم، موسیقی یا تصاویر. در حقیقت، این سه از هم جداییناپذیرند. کوبریک مانند یک سرآشپز ماهر، آنها را با هم ترکیب کرد تا غذایی با برتری بینظیر خلق کند. آنها مواد اولیه منحصربهفردی هستند، اما وقتی ترکیب شوند، دیگر نمیتوان آنها را به شکل اولیه بازگرداند. برای اکثر فیلمها اینطور نیست، اما این یکی از زمینههایی است که یک ادیسه فضایی استثناست.
گوش دادن به موسیقی متن این فیلم، سیلی از تصاویر را در ذهن ایجاد میکند. آیا کسی که «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» را دیده میتواند به «والس دانوب آبی» یوهان اشتراوس گوش دهد و به پهلوگیری شاتل در ایستگاه فضایی فکر نکند؟ و «چنین گفت زرتشت» پرشور و فراموشنشدنی ریچارد اشتراوس مترادف با این فیلم شده است. (در واقع، «زرتشت» اغلب به عنوان «تم ۲۰۰۱» شناخته میشود.)
رویکرد منحصربهفرد: علمی-تخیلی بدون هیجان
از نظر رویکرد به ژانر علمی-تخیلی، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» بیهمتاست. این یک فیلم فضایی بدون سفینههای پرسرعت، تیراندازیهای لیزری یا انفجار است. اقدام، تا حدی که وجود دارد، از منظری جدا دیده میشود. سفینهها (نسبتاً) کند حرکت میکنند، با سرعت نور جابهجا نمیشوند. نتیجه یک فیلم باشکوه و سرد است، فیلمی که میخواهد عظمت فضا و جایگاه نسبتاً ناچیز ما در آن را به ما یادآوری کند. نیت کوبریک با یک ادیسه فضایی این نبود که ما را با نبردها و آتشبازیها هیجانزده کند، بلکه ما را با درک این موضوع که چقدر چیزهایی هست که نمیفهمیم، مرعوب کند.
کندی فیلم (و واقعاً کند است) نه تنها به ما اجازه میدهد تصاویر، موسیقی و فضا را جذب کنیم، بلکه فرصتی برای تفکر درباره پیامدهای آنچه کوبریک میگوید فراهم میکند. جنگ ستارگان هرچقدر لذتبخش باشد، تأمل عمیق را تشویق نمیکند. «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» این را میطلبد.
تأثیرات و الهامها: مقایسه با دیگر فیلمها
میتوانم به دو فیلم دیگر فکر کنم که آگاهانه جنبههایی از سبک «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» کوبریک را به عاریت گرفتهاند. (ممکن است موارد دیگری هم باشد، اما یا فراموششان کردهام یا اصلاً از آنها خبر نداشتم که فراموش کنم.) اینها «پیشتازان فضا: فیلم سینمایی» و «تماس» هستند. هر دو ریتم خود را کند کردند تا تماشاگر را با رژهای از تصاویر بصری شگفتزده کنند. این در مورد دوم کار کرد اما در اولی نه. در «تماس»، مانند یک ادیسه فضایی، مسائل فلسفی عمیقی مطرح است. اما «پیشتازان فضا» برای یک فیلم اکشن/ماجراجویی طراحی شده بود. تلاشهای فیلم برای عظمت بیاثر است زیرا جلوههای ویژه چیزی جز مجموعهای از تصاویر رنگارنگ نیستند.
پهلوگیری شاتل با اینترپرایز در «پیشتازان فضا: فیلم سینمایی» گفته میشود مستقیماً از بخش «والس دانوب آبی» یک ادیسه فضایی الهام گرفته شده، اما تجربه یکسان نیست. دلیل؟ در «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی»، این سکانس به خودی خود وجود دارد. قدرتمند و مهم است. در «پیشتازان فضا»، این یک سکانس انتقال طولانی، با موسیقی خوب و ظاهری چشمگیر است که دریاسالار کرک را از زمین به سفینه محبوبش میرساند.
آغاز حماسی: سپیدهدم انسان
«۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» به یادماندنی با دوران ماقبل تاریخ یا «سپیدهدم انسان» آغاز میشود، همانطور که زیرنویس روی صفحه میگوید. این سکانس که حدود ۱۵ دقیقه طول میکشد، نشان میدهد که چگونه موجودات میمونمانند، پس از مواجهه با یک مونولیت سیاه تأثیرگذار (که آشکارا محصول یک فناوری بیگانه است)، یاد میگیرند که از استخوانهای یک حیوان به عنوان ابزار یا سلاح استفاده کنند. مانند میوه دانش در باغ عدن، این به جهشی از تغییر و سقوط از لطف منجر میشود. انسان اولیه مسلح، نه تنها برای منابع غذایی بالقوه، بلکه برای خودش نیز خطرناک میشود.
پرش در زمان: از استخوان به سلاح هستهای
یک برش ناگهانی نشان میدهد که استخوانی که به هوا پرتاب شده به یک دستگاه هستهای در حال چرخش تبدیل میشود و زمان فیلم را هزاران سال به جلو میبرد. حالا، نژاد بشر تکامل یافته است. دیگر زمینمحور نیستند، به منظومه شمسی نزدیک قدم گذاشتهاند. تصویر کوبریک از سفر فضایی بسیار باورپذیرتر، هرچند کمتر رمانتیک، از تصورات ارائهشده در «پیشتازان فضا» و پروژههای آیندهنگرانه بیشمار دیگر است. البته، چیزها در فیلم جلوتر از واقعیت سال «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» هستند.
اما با کار روی این تصویر در اوج تب فضایی، کوبریک و آرتور سی. کلارک را میتوان به خاطر اشتباه گرفتن اشتیاق موقت فضایی دهه ۶۰ با روندی که تا پایان قرن ادامه مییافت، بخشید. اگر ادامه مییافت، علمی-تخیلی «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» امروز «حقیقت علمی» میبود.
مأموریت به ماه: راز مونولیت
ما با دکتر هیوود فلوید (ویلیام سیلوستر) آشنا میشویم که در راه ماه است تا یک مونولیت سیاه عجیب را که زیر سطح ماه کشف شده، کاوش کند. این شیء سیگنالی به سمت مشتری ارسال میکند، اما کسی نمیداند چرا. وجود مونولیت به موضوع امنیت ملی تبدیل شده و دلیل ورود دکتر فلوید یک راز به شدت محافظتشده است. همراه با گروهی از دانشمندان معتبر، او به محل حفاری سفر میکند تا شیء بیگانه را بررسی کند.
سفر به مشتری: دیسکاوری و هال ۹۰۰۰
سومین و طولانیترین بخش «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» ما را به سفینه دیسکاوری میبرد که به سمت مشتری میرود تا دلیل ارسال سیگنالهای مونولیت را کشف کند. در این سفینه دو خدمه انسانی، دیوید بومن (کیر دولی) و فرانک پول (گری لاکوود)، سه دانشمند در حالت انیمیشن معلق، و «مغز» سفینه، کامپیوتر هال ۹۰۰۰ (با صدای داگلاس رین)، یکی از موجودات الکترونیکی دیوانه معروف سینما حضور دارند. وقتی خدمه متوجه میشوند که هال ممکن است ناپایدار باشد، تصمیم به غیرفعال کردن ماشین میگیرند. اما هال سرکشی میکند و دوئل ذهنها بین بومن و کامپیوتر، پرتنشترین موقعیت دراماتیک فیلم را رقم میزند.
همچنین در این بخش از فیلم است که «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» صریحترین لحظات طنز (از نوع طنز دار) و حس ترحم را ارائه میدهد (وقتی بومن کامپیوتر را خاموش میکند اجرای «دیزی» توسط هال همراه با تکرار «من میترسم، دیو» تأثیرگذار است).
فراتر از بینهایت: جایگاه انسان در کیهان
چهارمین و آخرین بخش «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی»، «مشتری و فراتر از بینهایت»، بیشترین سؤالات را ایجاد میکند. در طول این ۲۰ دقیقه، کوبریک جایگاه انسان در کیهان را پیشنهاد میدهد – اینکه، هرچند خودمان را دارای قدرتهای خداگونه میدانیم، در واقع در سلسله مراتب جهانی پایین هستیم. دیسکاوری یک مونولیت دیگر پیدا میکند فقط این یکی بسیار بزرگتر از همتای قمریاش است و در فضا شناور است.
وقتی بومن با یک کپسول از آن عبور میکند، به یک تونل فضا/زمان پرتاب میشود به مکانی مرموز که بقیه عمرش را آنجا میگذراند، تا اینکه به سن پیری میرسد و میمیرد. اما در زمان مرگش، به عنوان «کودک ستارهای» باززایی میشود یا مرحله بعدی تکامل انسان یا یک شکل کاملاً جدید از زندگی.
پایان باز: چالش تأمل
بسیاری از تماشاگران که ۲۰۰۱ را تا دو ساعت اول درک میکنند، گیج از سالن خارج میشوند زیرا فیلم در حلقه آخر سؤالات جدیدی مطرح میکند، وقتی یک فیلم معمولی راهحلهایی ارائه میداد. اما برای کسی که از فرصت تأمل در نیتهای فیلمساز و غوص عمیق در زیرمتن فیلم لذت میبرد، عمل پایانی ۲۰۰۱ یک موهبت است. هر کس که به دنبال پاسخهای مشخص برای برخی مسائل حلنشده است، میتواند ۲۰۱۰ را بررسی کند.
این فیلم که در سال ۱۹۸۴، ۱۶ سال پس از اکران اصلی کوبریک تولید شد، یک دنباله معمولی است. با این حال، در حالی که هال را بازسازی میکند و معمای مونولیتها را حل میکند، همه چیز را در یک بسته مرتب جمع نمیکند. ۲۰۱۰ ادامه مناسبی برای «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» است (و ارزش اجاره کردن را دارد) فقط انتظار نداشته باشید که عمق یا عظمت کوبریکی داشته باشد. در واقع، تماشای ۲۰۱۰ راه خوبی برای قدردانی از میزان مشارکت کوبریک در یک ادیسه فضایی است.
دقت در جزئیات: واقعگرایی علمی
همانطور که در هر فیلم کوبریک صدق میکند، توجه وسواسگونه به جزئیات مشهود است. کوبریک با همکاری نزدیک با آرتور سی. کلارک، همنویسنده فیلمنامه، و دیگر مشاوران علمی، اطمینان حاصل کرد که هر جنبه از فیلم با واقعیتهای علمی شناختهشده مطابقت داشته باشد. دیدگاه او به طرز عجیبی دقیق است و حتی اگر به پیشرفتهای پیشبینیشده کلارک نرسیدهایم، در همان مسیر هستیم. علاوه بر این، حتی یک لحظه در ۲۰۰۱ تاریخگذشته به نظر نمیرسد. این فیلم میتوانست به همان راحتی در دهه ۹۰ ساخته شود که در دهه ۶۰.
جلوههای ویژه: اوج نوآوری
جلوههای ویژه برنده جایزه اسکار برخی از چشمگیرترین کارهای مدلسازی را که تاکنون روی پرده آمده، نشان میدهند. اینها حداقل برابر، اگر نه برتر از تلاشهای جورج لوکاس در جنگ ستارگان هستند. امروزه، جلوههای بصری همه درباره گسترش مرزهای دیجیتال است، اما گاهی ارزش دارد به گذشته نگاه کنیم و ببینیم در عصری سادهتر، وقتی محدودیتهای فناوری خلاقیت بیشتری را میطلبید، کارها چگونه انجام میشد. دستاوردهای داگلاس ترامبول در «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» یک قله نوآورانه را نشان میدهد.
سکوت فضا: تأثیر موسیقی
شعار فیلم «بیگانه»، که حدود یک دهه پس از «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» اکران شد، این بود: «در فضا، هیچکس نمیتواند فریادت را بشنود.» با این حال، در حقیقت، تقریباً هر فیلم فضایی (از جمله بیگانه) این واقعیت را نادیده گرفته که امواج صوتی نمیتوانند در خلأ بین ستارگان و سیارات حرکت کنند. در نتیجه، کوبریک سکوت را انتخاب کرد و نتیجه عجیب و بهیادماندنی است.
هر بار که سکانس فضایی وجود دارد، هیچ صدایی شنیده نمیشود جز گاهی اوقات نغمههای آهنگهای کلاسیک استفادهشده در موسیقی متن. موسیقی برای هر جنبه از موفقیت فیلم حیاتی است حتی وقتی داستان گفته شده است. «والس دانوب آبی» روی تیتراژ پایانی پخش میشود که حدود چهار دقیقه طول میکشد. با این حال، این قطعه بیش از هشت دقیقه است، بنابراین کارگردان اجازه میدهد پس از پایان تیتراژ ادامه یابد. این به تماشاگران فرصتی میدهد تا درباره آنچه دیدهاند تأمل کنند پیش از بازگشت به شلوغی زندگی روزمره.
بازیگران: تمرکز بر تجربه، نه شخصیت
کوبریک گهگاه با بازیگران «نامآشنا» کار میکرد (پیتر سلرز در لولیتا و دکتر استرنجلاو، تام کروز در چشمان کاملاً بسته، جک نیکلسون در درخشش)، اما کل بازیگران «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» از بازیگران کمتر شناختهشده تشکیل شدهاند. دلیل این است که این یک داستان شخصیتمحور نیست. این درباره تجربهها و ایدههاست. بازیگران کار شایستهای انجام میدهند، اما هیچ برجستگی واقعی وجود ندارد. داگلاس رین، که صدای هال را ارائه میدهد، به نوعی بهیادماندنیترین است، زیرا کلمات و لحنش ماشین را انسانی میکند و آن را به یک شخصیت تراژیک تبدیل میکند. هال شرور است، اما نمیتوانیم احساس تأسف برای او را نادیده بگیریم و رستگاریاش در ۲۰۱۰ خوشایند است.
از بازیگران انسانی، کسی که بیشترین زمان حضور روی پرده را دارد کیر دولی است که دیوید بومن او تمرکز بخش سوم و چهارم است. اجرای دولی بدون احساس و مکانیکی است و جالب است که هال اغلب انسانیتر از دیو به نظر میرسد. پس از «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی»، به دولی کارهای زیادی پیشنهاد شد، بیشتر در تلویزیون، اما هیچچیز برجسته نبود. اظهارات مشابهی میتوان درباره گری لاکوود (که بیشتر برای نقش اصلی در سریال تلویزیونی «ستوان» که پنج سال قبل از یک ادیسه فضایی بود شناخته میشود) و ویلیام سیلوستر (که بهترین نقشهایش پشت سرش بود) گفت.
تجربه سینمایی: لزوم تماشا در سالن
«۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» باید تجربه شود تا قدردانی شود. چیزی را روی صفحه تلویزیون از دست میدهد؛ حتی بهترین تنظیمات ویدئوی خانگی نمیتواند آنچه را که تماشای فیلم در سینما است، بازسازی کند. یک ادیسه فضایی پیوندی بین تماشاگران و شخصیتها ایجاد نمیکند یا یک خط داستانی ساده و خطی را تنظیم نمیکند. در عوض، مخاطب را به چالش میکشد و شگفتی را برمیانگیزد. طرفداران استدلال میکنند که این بهترین فیلم کوبریک است؛ صرفنظر از اینکه این درست است یا نه، شکی نیست که این فیلم محصول یک کارگردان بزرگ در اوج قدرتهایش است.
۳۲ سال پس از اکران، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» هیچیک از ویژگیهایی که آن را یک شاهکار شناختهشده میکند، از دست نداده است.
برگرفته از ریلویوز
نقد فیلم ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی نوشته رابرت بی. فردریک
استنلی کوبریک زنده و سالم است و در فضای بیرونی زندگی میکند. تماشاگرانی که کنجکاو بودند چه بر سر مردی آمده که «لولیتا» و «دکتر استرنجلاو» را به پرده سینما آورد، میتوانند نگرانی را کنار بگذارند. او سرگرمی جدیدی پیدا کرده است علمی-تخیلی و اولین تلاشش تقریباً از کنترل خارج میشود. یکی از انتقادهایی که مطرح خواهد شد این است که هزینه فیلم برای اثری چنین «شخصی» (یعنی متعلق به کوبریک) بیش از حد بوده است.
آغاز پروژه: همکاری کوبریک و کلارک
وقتی استنلی کوبریک و متخصص علمی-تخیلی آرتور سی. کلارک ابتدا ایده ساخت یک فیلم سینراما را مطرح کردند، هیچکدام تصوری نداشتند که این پروژه چندین سال طول بکشد. فیلمبرداری در واقع اواخر دسامبر ۱۹۶۵ در انگلستان آغاز شد و اگر فیلمهای اضافی و بازگرفتها را حساب کنیم، تا اوایل امسال ادامه یافت. البته بخش زیادی از زمان طولانی فیلمبرداری به جلوههای ویژه دقیقی که داستان ایجاب میکرد، مربوط میشود. برای مثال، کیر دولی در فاصله تکمیل نقشش در «۲۰۰۱» و اکران کنونی آن، یک فیلم دیگر («روباه») را کامل کرد و در یک نمایش برادوی («باغ دکتر کوک») بازی کرد.

آیا همه این تحقیقات و تلاشهای دقیق ارزشش را داشت؟ بسیاری از تماشاگران، خوشبختانه برای مترو، فکر میکنند که ارزشش را داشت؛ دیگرانی هم هستند که این را در کار نهایی کوبریک و تیمش نمیبینند. یک دستاورد بزرگ در فیلمبرداری و جلوههای ویژه، «۲۰۰۱» تا حد زیادی از جذابیت دراماتیک بیبهره است و تنها پس از نیمه فیلم تعلیق را منتقل میکند. با وجود کارکنان فنی عظیمی که در ساخت فیلم دخیل بودند، این تقریباً تماماً تصور یک نفر است و کوبریک باید تمام ستایشها را دریافت کند—و تمام سرزنشها را هم بپذیرد.
داستان: مقدمهای طولانی و کسلکننده

داستان، به اصطلاح، تقریباً دو ساعت را صرف توضیح پیشرفتهای علمی در سفر فضایی و ارتباطات میکند، پیش از آنکه اتفاقی بیفتد. مقدمهای که به طرز شگفتانگیزی کسلکننده است، به «پیشرفت انسان» میپردازد و بر گروهی از میمونها تمرکز دارد (گریم در مقایسه با «سیاره میمونها» آماتور به نظر میرسد). یک وسیله مهم نیز معرفی میشود، اما چنان گذرا که بسیاری از تماشاگران به سختی متوجه آن میشوند و به سرعت فراموشش میکنند—یک مونولیت سیاه عظیم به طور مختصر نشان داده میشود (که سالها نوری بعد به عنوان کلید احتمالی حیات در سیارات دیگر غیر از زمین دوباره ظاهر میشود).
طنز و نوآوری: نامهای تجاری در عصر فضا
طنز اندکی با معرفی نامهای تجاری شناختهشده که ظاهراً در عصر فضا هنوز فعال هستند، ارائه میشود: هتل اوربیتر هیلتون، تنقلات هاوارد جانسون، تلفنهای تصویری بل، و سفینههای فضایی پن ام (هرچند یکی از آنها تنها یک مسافر را حمل میکند). کامپیوتری به نام هال که میتواند صحبت کند، در ابتدا خندهدار است، اما وقتی معلوم میشود که شرور داستان است، این نگرش به سرعت تغییر میکند. هال (با صدای داگلاس رین، هرچند در ابتدا توسط مارتین بالسام انجام شده بود) یکی از بهترین جلوههای فیلم است و به طرز شگفتانگیزی قابل قبول، با توجه به اینکه واکنش به آن بر اساس استفاده از یک صدا است.
بازیگران: فقدان احساس و نقشهای فرعی

کایر دولی و گری لاکوود، به عنوان دو فضانورد اصلی، تا مدتها بعد در فیلم معرفی نمیشوند. فقدان کامل احساسات آنها در صحنههایی که شرارت کامپیوتر را کشف و بحث میکنند، غیرقابلباور میشود. به جز ویلیام سیلوستر، در نقش دانشمندی که پروژه بررسی احتمال حیات در سیارهای دیگر را فاش میکند، دیگر نقشهای انسانی چیزی بیش از حضور کوتاه نیستند.
سبک روایت: حداقل دیالوگ، حداکثر بصری
کوبریک و کلارک دیالوگ را به حداقل رساندهاند و اغلب بخشهای طولانی را وارد کردهاند که همه چیز به صورت بصری گفته میشود. یک شوخی داخلی، اظهارنظر یک دانشمند زن روس است که میگوید همسرش مشغول کاوش زیر آب در جای دیگری است (سرگرمی واقعی کلارک). پیشرفتهای علمی بسیار فراتر از آنچه برای ۳۳ سال باقیمانده تا ۲۰۰۱ ممکن به نظر میرسد، نشان داده شدهاند. تنها نماهای زمین، تصاویر داخلی هستند که از طریق تلفنهای تصویری یا تلویزیون مداربسته منتقل میشوند، اما به طور ناهماهنگ، شهروندان زمینی با لباس و رفتار ۱۹۶۸ نشان داده میشوند، در حالی که دانشمندان (حتی در لباس غیررسمی) لباسهای استیلیزه عصر فضا را میپوشند.
پایان مبهم: تفسیر به عهده بیننده
فیلم با نتی گیجکننده به پایان میرسد، بدون اینکه واقعاً موقعیت «حیات دیگر» را بررسی کند و ظاهراً تفسیر را به بیننده واگذار میکند. برای بسیاری، این بوی عدم تصمیمگیری یا فیلمنامهنویسی شتابزده میدهد. دولی، پس از تجربه یک سفر سماوی وحشیانه از میان مجموعهای از کهکشانها که اثری روانگردان بر او و تماشاگران دارد، خود را در اتاقی مییابد که به سبک زمینی آشنا تزئین شده، هرچند به نظر میرسد او در مشتری است.
پس از مواجهه با خود در مراحل مختلف پیری، سرانجام تسلیم قدرتی میشود که توسط مونولیت سیاه (که هنوز توضیح داده نشده) دوباره ظاهر شده، تولید میشود. نمای پایانی یک سیاره را با نمایی کروی از یک جنین ترکیب میکند، شاید به باززایی تمدن در جهانی دیگر اشاره دارد.
جلوههای ویژه: برابری با بهترینها

شکی نیست که جلوههای ویژه خلقشده برای «۲۰۰۱» با هر آنچه تاکنون روی پرده آمده برابری میکند. مجموعهای خارقالعاده از سفینههای فضایی (نزدیک به طراحیهایی که اکنون وجود دارند و به باورپذیری کمک میکنند) و نماهای سیارهای نه تنها با دقت توسط طراحان تولید تونی مسترز، هری لانگه و ارنی آرچر و کارگردانی کوبریک خلق شدهاند، بلکه فیلمبرداری زیبای سوپر پاناویژن-متروکالر جفری آنسورث و جان آلکات هرگونه نشانهای از کار مینیاتوری را پنهان میکند (هرچند این باید قابلتوجه بوده باشد).
تجربه سینراما: سازگاری با صحنههای عظیم
پروجکشن سینراما نیاز به کمی تطبیق دارد، ظاهر منحنی میزها و دیگر اشیاء مربعی کمی غیرواقعی است، اما این با درگیر شدن در صحنههای خارقالعاده از بین میرود. سانتریفیوژ عظیم که صحنه اصلی را تشکیل میدهد (جایی که دو فضانورد زندگی و سفر میکنند) گفته میشود ۷۵۰,۰۰۰ دلار هزینه داشته و به همان اندازه به نظر میرسد، یکی از غیرمعمولترین صحنههایی است که تاکنون برای یک فیلم تصور شده است.
تدوین و زمان: نیاز به کوتاهسازی
تدوین ری لاوجوی، به طور کلی خوب است، اما اغلب نماها را تا حدی نگه میدارد که علاقه از بین میرود، در حالی که صحنههای دیگر به طور ناگهانی قطع میشوند، گاهی بدون توضیح. این نشاندهنده تصمیمات تدوین شتابزده و گسترده از سوی کوبریک است. زمان ۱۶۰ دقیقهای فیلم، که هنوز بیش از حد طولانی است، میتواند با کمی کوتاه کردن مقدمه طولانی به اندازهای کاهش یابد که نیازی به میانپرده نباشد. اعتبارات موسیقی به منتقدان تجاری ارائه نشد، هرچند در تیتراژ فیلم از آهنگسازان غیرعصر فضا مانند یوهان و ریچارد اشتراوس و آرام خاچاطوریان قدردانی شد.
آینده تجاری: انتظارات و تبلیغات
آینده تجاری «۲۰۰۱» با علاقه دنبال خواهد شد. با سفارش اولیه ۱۰۳ نسخه، مترو ظاهراً قصد دارد پس از نمایشهای اولیه در واشنگتن (سهشنبه) و نیویورک (چهارشنبه) اکرانهای متعددی داشته باشد، همانطور که کمپین تبلیغاتی عظیم فیلم که در جریان است، نشان میدهد.
جایگاه فیلم: مقایسه با دیگر آثار
اما «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» یک نقطه عطف سینمایی نیست. این فیلم با تلاشهای قبلی در علمی-تخیلی مقایسه میشود، اما از آنها پیشی نمیگیرد؛ فاقد انسانیت «سیاره ممنوعه»، تخیل «چیزهایی که در راهند» و سادگی «از ستارگان و انسانها» است و در واقع متعلق به گروهی با تکنیک بالا است که پیشتر توسط جورج پال و ژاپنیها تسلط یافته بود.
برگرفته از ورایتی