دنیلز فیلم ۲۸ سال بعد را بهخاطر رویکرد غیرمتعارف و حالوهوای افسانهگونهاش ستایش میکند و آن را اثری میداند که از قواعد فرنچایزسازی سرپیچی کرده و تماشاگر را به تأمل در مرگ و انسانیت دعوت میکند. براردینلی، اگرچه از برخی کلیشههای اولیه و پایان ناهموار انتقاد دارد، بازیهای قوی و مسیر جدید داستان را جذاب میبیند، اما معتقد است فیلم بهتنهایی کامل نیست و به دنبالهاش وابسته است. جونز نیز با تأکید بر تکامل ژانر و عمق احساسی غیرمنتظره، فیلم را بازگشتی موفق برای بویل و گارلند میداند، هرچند برخی عناصر تزئینی را اضافی میبیند.
نقد فیلم ۲۸ سال بعد نوشته رابرت دنیلز
از زمانی که سینمای مبتنی بر مالکیت معنوی (IP) غالب شده، ما مدتهاست که لذت غافلگیر شدن را از دست دادهایم. پیش از آنکه فیلمهای کمیکبوکی یا آثار مبتنی بر فرنچایزهای قدیمی روی پرده ظاهر شوند، میدانیم چه تخممرغهای رنگی (ایستر اگ) یا ارجاعاتی برای سرگرم کردن ما طراحی شدهاند. بخش زیادی از سینمای بلاکباستر حالا شبیه به خدمات فستفود است؛ همه منو را دیدهاند. اما تماشاگران سینما نباید همیشه به میل خودشان پیش بروند. تخیل آنها باید برانگیخته و کشیده شود، گسترش یابد و کنجکاویشان تحریک شود.
در مواردی که استودیویی تصمیم به احیای یک اثر محبوب میگیرد، باید به فیلمسازان اجازه دهد تا بازگشت این اثر جسورانه، شوکهکننده و عجیب باشد.
بازگشت دنی بویل به دنیای زامبیها
فیلم «۲۸ سال بعد» ساختهی دنی بویل، یک اثر زامبیمحور مبتنی بر مالکیت معنوی، این کارگردان را به زمین خونآلود و خشنی بازمیگرداند که ابتدا با فیلم «۲۸ روز بعد» خلق کرد. این فیلم همچنین شاهد همکاری مجدد او با الکس گارلند است که پس از موفقیت در کارگردانی («نابودی»)، حالا بهعنوان نویسنده به فرنچایزی بازگشته که فیلمنامه «۲۸ روز بعد» را نوشته و تهیهکننده دنبالهی آن، «۲۸ هفته بعد»، بوده است.

اما نوستالژی تقریباً در همینجا به پایان میرسد. چرا که هرچه فکر کنید سومین قسمت این سهگانه میتواند باشد، بویل و گارلند با لذت آن را زیر و رو میکنند. در عوض، «۲۸ سال بعد»، یک فیلم زامبیمحور در ژانر بلوغ که گاهی جسورانه در لحن و بهطرزی شگفتانگیز خیالانگیز است، دقیقاً برخلاف انتظارات عمل میکند. هرچند این فیلم ترسناک به پیشواز دنبالهی ساختهی نیا داکوستا با عنوان «۲۸ سال بعد: معبد استخوان» میرود، اما بهطور طراوتبخشی منطق فرنچایزسازی را دنبال نمیکند. این یک اثر هنری خشن و هولناک است.
داستان: از زامبیمحوری تا چیزی دیگر
«۲۸ سال بعد» در تئوری یک فیلم زامبی است، تا زمانی که دیگر نیست. این فیلم عجیب و غریب با گروهی از کودکان در ارتفاعات اسکاتلند آغاز میشود، در روزهایی ابتدایی که ویروسی بسیاری را به هیولاهای گوشتخوار تبدیل کرده، در حالی که مشغول تماشای یک اپیزود از «تلتابیها» هستند. آرامش لحظهای آنها با هجوم انبوهی از گوشتخواران خشمگین که از درها و پنجرههای کلبهشان وارد میشوند، مختل میشود.
در حالی که بسیاری قتلعام میشوند، یک کودک فرار میکند. او به سمت پدرش، یک کشیش که در کلیسا دعا میکند و این موج ویرانی را تحقق پیشگوییهای کتاب مقدس میداند، میدود. اگرچه پدر قربانی میشود، پسر فرار میکند. سرنوشت نهایی او تا پایان فیلم مشخص نمیشود. در این میان، بویل و گارلند، مانند دیگر افتتاحیههای سرد این سهگانه، ما را در زمان به جلو میبرند. حالا ۲۸ سال گذشته و ما در دهکدهای هستیم که توسط آب احاطه شده است.
جهان جدید: جزیرهی مقدس و انزوای جامعه
به جای بازگرداندن ما به لندن، جایی که وقایع دو فیلم اول رخ میداد، فیلمسازان تصمیم میگیرند ما را به جزیرهی نورثامبرلند به نام جزیرهی مقدس ببرند تا نشان دهند چگونه مردمی قرنطینهشده یک جامعهی انزواطلب جدید خلق کردهاند. در اینجا روی پسری ۱۲ ساله به نام اسپایک (الفی ویلیامز) تمرکز میکنیم که آماده میشود تا با پدر تنومندش جیمی (آرون تیلور-جانسون) به اولین شکار خود برود. شکار، آیینی است که پسران در ۱۴ یا ۱۵ سالگی انجام میدهند. اما از همان ابتدا میتوان دید که اسپایک در برخی جنبهها باتجربهتر از سنش و در برخی دیگر ناپخته است.
او پدر زیرکش را میستاید و از مادر بیمارش، آیلا (جودی کومر)، که به دلیل میگرن و توهماتش زمینگیر شده، مراقبت میکند. دهکدهی آنها، واحهای در دریای وحشت، توسط آبی احاطه شده که تنها در جزر دریا عقبنشینی میکند و جادهای به خشکی نمایان میشود. بویل به اندازهی کافی در این دهکدهی تقریباً فرقهمانند میماند تا با نمایش جشنهای پرشور و تصاویر مذهبیشان ما را به وحشت بیندازد.
جهانسازی گارلند: انواع زامبیها و ماجراهای ترسناک
سفر اسپایک و جیمی به جنگل، که پر از ضربان و کابوسوار است، جزئیات کلیدی از جهانسازی گارلند را آشکار میکند. حالا چندین نوع زامبی وجود دارد: برخی موجودات چاق و کندی هستند که روی زمین میخزند، در حالی که برخی دیگر از نوع دوندههای برهنه و پرتکاپو هستند. اما یکی از همه برجستهتر است، غولی بلندقد و تنومند که جیمی آن را آلفا مینامد و نهتنها دارای قدرت و سرعت فوقالعاده است، بلکه بسیار باهوشتر از همتایانش است. آلفا شکار اول اسپایک را مختل میکند و باعث میشود پدر و پسر پناه بگیرند، جایی که اسپایک آتشی ظاهراً غیرقابل توضیح را در دوردست میبیند که توسط دکتر بهظاهر دیوانه، ایان کلسون (رالف فاینز)، اداره میشود.

هرچند این دو در نهایت به دهکده بازمیگردند، اسپایک رازی دربارهی پدرش کشف میکند که باعث بیاعتمادی او به پدرش میشود و او را وادار میکند تا با مادر بیمارش به خشکی بازگردد به امید اینکه کلسون درمانی ارائه دهد. آنچه رخ میدهد، نوعی «جادوگر شهر اوز» عجیب و غریب است که در آن اسپایک و مادرش با مسافران عجیبی در دشتها و درهها روبهرو میشوند و آرزوی شفا یافتن توسط این موجود اسطورهای را دارند.
لحن و فضا: ترکیبی از وحشت و افسانه
در طول سفر اسپایک، انتظار دارید لحظات خونین و وحشتناکی رخ دهد. و اگرچه برخی از این لحظات رخ میدهند، با صحنههای کشتاری که فریز فریمهایشان اغلب یادآور «جنگ داخلی» گارلند است، زامبیها به حاشیه میروند. در عوض، بویل حال و هوای برادران گریم را انتخاب میکند. اسپایک با یک زامبی باردار پرجنبوجوش و یک سرباز سوئدی که اخباری از دنیای بیرون دارد، روبهرو میشود. او همچنین در میان لحظات هوشیاری و توهم مادرش از او مراقبت میکند.
در این صحنهها، دشتهای سرسبز و درختان سبز جنگلی، درخششی افسانهای به خود میگیرند که با فضای کثیف «۲۸ روز بعد» و جنبوجوش خشن «۲۸ هفته بعد» متفاوت است. این لنز نرمتر به این معنا نیست که تصاویر آنتونی داد منتل فوریت خود را از دست دادهاند. رنگها شما را در رویایی مرطوب میپیچند که آگاهانه در برابر بیتفاوتی این دنیای مرگبار قرار گرفته است.
نقاط ضعف و قوت: فیلمی که نباید موفق میشد
به دلایل متعدد، «۲۸ سال بعد» نباید موفق میشد. علاوه بر استفاده از «تلتابیها»، بویل تصاویری آرشیوی از فیلمهای جنگی بریتانیایی را با صحنههای آموزش نظامی دهکدهی اسپایک درهم میآمیزد. او هرگز به این شور نظامی بازنمیگردد، جز ظهور سرباز سوئدی که پیشتر ذکر شد. همچنین نقد مذهبی که تا حدی مطرح کرده را عمیقاً دنبال نمیکند. در مورد دومی، شاید بتوان او را به امید دنبالهای که این زمین حاصلخیز را درو کند، بخشید. اما با توجه به گفتوگویی که «۲۸ هفته بعد» دربارهی نظامیگری آغاز کرد، این مضمون در اینجا کمرنگ به نظر میرسد.
بازیگری و تعهد به چشمانداز بویل
با این حال، این فیلم به دلیل تعهد بویل به چشماندازش و بازیگرانی که حاضرند در این سفر دیوانهوار همراه شوند، هیجانانگیز است. برای مثال، کومر رگههایی از پوچی و آسیبپذیری را ارائه میدهد، بین گیجی و آگاهی دردناک از باری که بر دوش پسری گذاشته شده که باید فراتر از سنش بالغ شود، در نوسان است. ترس بیحد به لحظات لطیف و سبکدلانهای از شادی منجر میشود که با موسیقی اتریال گروه Young Fathers تقویت شده است.
ویلیامز نیز بهعنوان کودکی که از معصومیت دوری میکند و با سادهلوحی خود روبهرو میشود، شگفتانگیز است. در همین حال، فاینز با قدرتی ظاهر میشود تا به صحنههای عجیب، نتهای نرم و تأثیرگذاری از پایانبندی لطیف بدهد که باید زیر وزن حماقت خود فرو میریخت.
نتیجهگیری: فیلمی صادقانه و تأثیرگذار
«۲۸ سال بعد» فیلمی عمیقاً صادقانه است، اثری که صداقتش در ابتدا آزاردهنده است تا اینکه دوستداشتنی میشود. در پایان، از طریق مفهوم «ممنتو موری» (یادآوری مرگ)، این فیلم زامبیمحور تلاش میکند با هزینهی مرگهای روی پرده که دهههاست ذهن تماشاگران را پر کرده، دستوپنجه نرم کند. این تمایل از نیاز به خلق قوسهای طولانی، ارجاعات آینده یا حتی بازگشت شخصیتهای سابق الهام نگرفته است. تصمیم به تأمل در نهایی بودن مرگ و چگونگی یادآوری کسانی که از دست رفتهاند، ژستی انسانی در فرنچایزی پر از غیرانسانیهاست.
بویل به جای تحریک غریزهی فرار ما، به ما دستور میدهد که بایستیم و سوگواری کنیم، به یاد بیاوریم و غمگین شویم. روزها، هفتهها و سالهای بیشتری خواهند گذشت، اما غافلگیریای که «۲۸ سال بعد» است، اکنون توجه ما را جلب کرده است.
نوشته رابرت دنیلز از سایت راجرایبرتداتکام
نقد فیلم ۲۸ سال بعد نوشته جیمز براردینلی
«۲۸ سال بعد»، سومین فیلم از مجموعهای با تأثیر زامبی که در سال ۲۰۰۲ با «۲۸ روز بعد» آغاز شد و در سال ۲۰۰۷ با «۲۸ هفته بعد» ادامه یافت، ترکیبی از عناصر کلیشهای و الهامبخش است. تنها ناهمواری روند داستان و نبود پایانی منسجم مانع از آن میشود که این فیلم به بزرگی برسد. نقطهی توقف ناجور فیلم باعث میشود این سؤال مطرح شود که آیا «۲۸ سال بعد» واقعاً میتواند بهتنهایی و جدا از دنبالهی پیشرو، «۲۸ سال بعد: معبد استخوان» که قرار است در ژانویه ۲۰۲۶ اکران شود، مستقل عمل کند.
نیمهی اول؛ روال آشنای فیلمهای زامبی
برای حدود ۴۵ دقیقهی ابتدایی، فیلم روالهایی را طی میکند که از یک فیلم زامبی انتظار میرود تعقیب و گریزهای فراوان، چند صحنهی ترسناک ناگهانی و چندین موقعیت خطرناک. همهچیز به یک مسابقهی نفسگیر در امتداد جادهای جزر و مدی نیمهغرقشده منتهی میشود (بله، من به سکانس گذرگاه در «یاران حلقه» فکر میکردم). اما پس از آن، فیلم چند دقیقهای مکث میکند تا نفسی تازه کند و سپس به نیمهی دوم جسورانهتر خود پیش میرود.
جذابترین شخصیت (این فقط در صورتی اسپویلر است که پیشپرده را ندیده باشید) دکتر ایان کلسون است، یک بازماندهی باسواد و خودآگاه که رالف فاینز نقش او را بازی میکند. حضور او ۴۰ دقیقهی پایانی فیلم (یا حدوداً همین مقدار) را ارتقا میدهد… دستکم تا زمانی که در پایان اوضاع واقعاً عجیب میشود.
بازگشت به جهان زامبیها؛ چرا حالا؟
اگرچه از «۲۸ روز بعد» لذت بردم، دنباله آن برایم چندان تأثیرگذار نبود و بنابراین تعجب کردم که چرا بعد از ۱۸ سال دوباره به این جهان بازگشتهایم. اگرچه در ابتدای فیلم عناصری از جهانسازی جذاب وجود دارد، بخش زیادی از پردهی اول به نظر تأیید میکرد که چیز جدیدی برای کاوش وجود ندارد. خوشبختانه، دنی بویل (کارگردان) و الکس گارلند (فیلمنامهنویس) در نهایت مسیری جدید برای داستان پیدا میکنند.

پس از یک مقدمه کوتاه که در زمان فیلم اول رخ میدهد، فیلم حدود یک ربع قرن به جلو میپرد. ویروس خشم (بیماریای که انسانها را به زامبی تبدیل میکند) به بریتانیا محدود شده و این کشور تحت قرنطینهی شدید جهانی قرار دارد. کسانی که در منطقهی قرنطینه هستند، باید خودشان از خودشان مراقبت کنند. «۲۸ سال بعد» در جزیره کوچک لیندیسفارن آغاز میشود، جایی که گروهی از بازماندگان یک جامعه کوچک و شکوفا ساختهاند که از دخالت زامبیها در امان است. اگرچه آنها بیشتر اوقات منزوی هستند، میتوانند در زمان جزر دریا از طریق جادهی جزر و مدی بهشدت محافظتشده به خشکی بروند برای گشتوگذارهای گاهبهگاه جهت جمعآوری آذوقه.
ماجراجویی اسپایک: از شکار تا خطر
برای اسپایک (الفی ویلیامز)، پسر ۱۲ سالهی شکارچی مورد احترام، جیمی (آرون تیلور-جانسون) و همسر بیمارش، آیلا (جودی کومر)، فرصتی برای همراهی با پدرش در یک سفر اکتشافی هم هیجانانگیز است و هم ترسناک. همهچیز خوب شروع میشود و اسپایک از عظمت زمینهای اطراف شگفتزده میشود، اما حملهای که توسط یک آلفا – زامبیای با اندازه، قدرت بدنی و هوش فوقالعاده ترتیب داده شده، آنها را در موقعیتی خطرناک قرار میدهد.
بعداً، پس از بازگشت به خانه، اسپایک از وجود پزشکی به نام دکتر کلسون که در طبیعت زندگی میکند، باخبر میشود. با این باور که کلسون ممکن است بتواند به مادرش که روزبهروز بیمارتر میشود (در جزیره هیچ پزشکی وجود ندارد) کمک کند، پسر بدون اطلاع جیمی، مادرش را از دهکده خارج میکند و تلاش میکند تا از خطرات طبیعت عبور کرده و به این بازماندهی مرموز برسد. شباهتها به کورتز در «قلب تاریکی» جوزف کنراد قطعاً عمدی است.
درخشش ویلیامز و فاینز
الفی ویلیامز در نقش قهرمان جوان، اجرایی قوی و باورپذیر ارائه میدهد و بر استقامت و ارادهی اسپایک تأکید میکند، در حالی که به تماشاگران یادآوری میکند او تنها ۱۲ سال دارد و دارای تکانشگری و آسیبپذیری یک نوجوان است. رالف فاینز مسحورکننده است نهتنها شخصیت او جذاب است، بلکه بازی او، که با عنصری از طنز تاریک آمیخته شده، بهترین چیزی است که «۲۸ سال بعد» ارائه میدهد. جودی کومر و آرون تیلور-جانسون نقشهای چندانی ندارند؛ آنها چهرههای آشنایی هستند که شخصیتهایی نهچندان مشخص را ایفا میکنند.
نتیجهگیری؛ سرگرمی قابلقبول اما وابسته به دنباله
اگرچه تا زمان اکران دنباله نمیتوان فیلم را بهطور کامل ارزیابی کرد (نفرین هر اثر چندقسمتی)، «۲۸ سال بعد» بهخودیخود سرگرمی قابلقبولی ارائه میدهد: چند سکانس اکشن هیجانانگیز، خون و خونریزی فراوان زامبیها، حس عاطفی غافلگیرکنندهای که بهطرز شگفتآوری مؤثر است و اجرای فوقالعادهی فاینز. این فیلم ژانر را بازآفرینی نمیکند و کاملاً در چارچوبهای از پیش تعیینشده باقی میماند، اما فرنچایز را به سمتی بالقوه غیرمنتظره میبرد. این فیلم گامی رو به جلو نسبت به «۲۸ هفته بعد» است، اما باید دید آیا نیا داکوستا میتواند این فصل را به خط پایان برساند.
نوشته جیمز براردینلی از سایت ریلویزو
نقد فیلم ۲۸ سال بعد نوشته کن جونز
کارگردانان کمی میتوانند ادعا کنند که فیلمی ساختهاند که قواعد یک ژانر را تغییر داده است، اما دنی بویل با فیلم «۲۸ روز بعد» در سال ۲۰۰۲ این ادعا را دارد، فیلمی که با زامبیهای سریع خود، ژانر زامبی را زیر و رو کرد. نه بویل و نه همکار همیشگیاش، الکس گارلند، در دنبالهی سال ۲۰۰۷، «۲۸ هفته بعد»، نقش مستقیمی نداشتند، اما هر دو برای اولین قسمت از یک سهگانهی برنامهریزیشده، «۲۸ سال بعد»، بازگشتهاند.
جهان فیلم: بریتانیای قرنطینهشده
همانطور که عنوان نشان میدهد، ۲۸ سال از زمانی که ویروس خشم در انگلستان شیوع پیدا کرد گذشته است، کشوری که اکنون بهطور نامحدود از بقیهی جهان قرنطینه شده است. جوامع بازمانده وجود دارند، اما شکوفا نیستند. یکی از این جوامع در جزیرهای زندگی میکند که تنها در زمان جزر دریا از طریق خشکی قابل دسترسی است.
شخصیتها و داستان: ماجراجویی اسپایک
در اینجا با اسپایک ۱۲ ساله (الفی ویلیامز) آشنا میشویم، پسری که قرار است برای اولین بار همراه با پدرش، جیمی (آرون تیلور-جانسون)، به خشکی برود. مادرش، آیلا (جودی کومر)، به دلیل بیماری ناشناختهای، ناشی از نبود پزشک، زمینگیر است. اولین سفر اسپایک به خشکی تجربهای تکاندهنده و ترسناک است. طی ۲۸ سال، ویروس جهش یافته و زامبیهایی به نام خزندهها را به وجود آورده که آرام حرکت میکنند و روی زمین میخزند، و همچنین آلفاها که گروههای آلوده را کنترل میکنند و از قدرت بدنی فوقالعادهای برخوردارند.

این ۲۸ سال همچنین انسانهای بازمانده را تغییر داده است، همانطور که در شخصیت مرموز دکتر ایان کلسون (رالف فاینز)، پزشکی که بهتنهایی در اعماق جنگل زندگی میکند و شایعه شده دیوانه شده، تجسم یافته است.
فیلمی فراتر از زامبیها
«۲۸ سال بعد» یک فیلم زامبی بسیار غیرمتعارف است. زامبیها نقش حاشیهای نسبت به انسانهای داستان دارند و تمرکز اصلی روی اسپایک بهعنوان شخصیت اصلی فیلم است. شاید نگرانیهایی دربارهی انتخاب یک بازیگر کودک بهعنوان مرکز یک فیلم ترسناک بزرگبودجه و یک سهگانهی برنامهریزیشده وجود داشته باشد، اما هرکس که فیلم «میلیونها» را دیده باشد، میداند که دنی بویل میتواند استعدادهای جوان را انتخاب کرده و عملکرد خوبی از آنها بگیرد. الفی ویلیامز در اولین نقش اصلی خود، فوقالعاده عمل میکند.
الهام از سفر قهرمان
در بسیاری جهات، این یک داستان بلوغ در سبک «سفر قهرمان» جوزف کمپبل است که اولین قدمهای اسپایک به سوی دنیای بزرگتر را نشان میدهد. او که تمام عمرش در جزیره محبوس بوده، این ماجراجویی در ناشناختههای وحشی، اولین گام او به سوی مرد شدن است. در ابتدای فیلم، او شروع به بستهبندی یک اسباببازی میکند، اما سپس نظرش را تغییر میدهد و آن را در اتاقش میگذارد.
جامعه جزیره و تردیدهای اسپایک
خروج از جزیره به خشکی از چند جهت چشمگشا است. جامعهای که اسپایک بخشی از آن است، بهخوبی در فیلم جزئیاتش شرح داده شده و کار موثری در نشان دادن چگونگی بقای آنها و میزان استحکاماتشان انجام شده است. اما سفر اسپایک فراتر از دیوارهای راحت او نشان میدهد که خانهی بهظاهر آرمانی او، آنطور که به او گفته شده، نیست و این موضوع تردید و سرخوردگی را در ذهنش میکارد. همچنین تنشهایی در رابطهی پدر و پسر وجود دارد و devotion او به مادرش او را به اقدامات افراطی سوق میدهد.
رابطه پدر و مادر با فرزند
فیلم، جیمی را بهعنوان پدری خوب اما انسانی ناقص نشان میدهد. در آستانهی نوجوانی، اسپایک در سنی است که بسیاری از بچهها برای اولین بار عیوب افرادی را میبینند که قبلاً آنها را روی پایهای بلند قرار داده بودند، از جمله والدینشان. جیمی به پسرش افتخار میکند و اصرار دارد که اسپایک بهاندازهی کافی بزرگ شده تا به خشکی برود، با وجود اینکه طبق استانداردهای معمول بزرگان جامعه، دو تا سه سال کوچکتر است.
لحظه خوبی در اوایل فیلم وجود دارد که جیمی اصرار میکند اسپایک بیکنی را که پیدا کرده و برای صبحانه پخته، بخورد، یک خوراکی نادر. اما بیماری همسرش فشارهایی بر رابطهی آنها وارد میکند، که اسپایک و تماشاگران در اوایل فیلم وقتی شانههایش را خم میکند قبل از اینکه خود را آماده کند تا با فریادهای دردناک همسرش در طبقهی بالا مواجه شود، متوجه آن میشوند.
اگر نیمهی اول فیلم روی رابطهی پدر و پسر تمرکز دارد، نیمهی دوم روی رابطهی مادر و پسر است. جودی کومر موفق میشود وظیفهی دشوار همدلیبرانگیز بودن را علیرغم تغییرات خلقی غیرقابل توضیح، که ظاهراً میتواند در هر لحظه از مهربانی به بیادبی یا درد طاقتفرسا تغییر کند، به انجام برساند.
نقش کلیدی رالف فاینز

عشق اسپایک به مادرش او را به سفری افراطی برای یافتن دکتر کلسونِ فاینز سوق میدهد، با وجود شایعاتی که میگویند او دیوانه شده است. فاینز یکی از برجستهترین بازیگران زمان خود است و ارزشی غیرمنتظره به وحشتهای این جهان میآورد. توضیح بیشتر به معنای افشای اسپویلرهای مهم پرده سوم است.
تکامل زامبیها
تکامل گونههای مختلف زامبیها چیزی نبود که در ابتدا مرا متقاعد کند، اما در نهایت در طرح کلی داستان منطقی به نظر آمد. فکر نمیکنم خزندهها چیز زیادی به فیلم اضافه کنند، اما آلفاها قطعاً بازی را تغییر میدهند. هنوز هم لحظات هیجانانگیز و اضطرابآوری با همهی گونههای زامبیها وجود دارد، و همچنین شوخیهای غافلگیرکنندهی چندشآور، از جمله لحظهای بسیار جسورانه دربارهی یک زامبی باردار. بویل و گارلند در ارائهی این جهان بیرحم هیچچیز را نگه نمیدارند، با صحنهی افتتاحیهای از کودکانی که در اتاقی جمع شدهاند و در حال تماشای «تلتابیها» هستند و با شنیدن صدای بزرگسالان وحشتزده در بیرون اتاقشان، بهتدریج میترسند.
امیدی غیرمنتظره در ژانر وحشت
بسیاری از فیلمهای ترسناک، بهویژه از نوع زامبی، اغلب تمثیلی هستند، شاید معروفترین آنها «طلوع مردگان» جرج آ. رومرو باشد که نقدی بر مصرفگرایی بیمعنا است. فیلم بویل بهطرز شگفتآوری امیدوارکننده است تا بدبینانه. عبارت لاتین «ممنتو موری» به کار برده شده که به معنای «به یاد داشته باش که باید بمیری» است. این بهعنوان چیزی منفی ارائه نمیشود، بلکه راهی برای احترام به مردگان و داشتن دیدگاهی کاملتر به زندگی است.
حتی زامبیها در نهایت میمیرند، و آنها زمانی انسان بودند. همانطور که شخصیتی میگوید، راههای زیادی برای مردن وجود دارد، برخی بهتر از دیگران. این جنبه از داستان برایم بسیار تحریککنندهی عاطفی بود، چیزی که از یک فیلم زامبی انتظار نداشتم، شمعی سوسوزن از انسانیت در جهانی که روزبهروز غیرانسانیتر میشود. این همچنین یک فیلم بسیار بسیار بریتانیایی است. صحنهی افتتاحیهی فیلم در نهایت با برچسبی در انتها بازمیگردد که زمینه را برای فیلم بعدی این مجموعه فراهم میکند، که ظاهراً قرار است در سال ۲۰۲۶ پس از فیلمبرداری پشت سر هم با این فیلم اکران شود.
برشهای متقاطع زیادی از تصاویر قدیمی جنگ بریتانیا و خوانش شعر «چکمهها» از رودیارد کیپلینگ وجود دارد که در پیشپردهها بهطور برجستهای نمایش داده شده بود. اینها مانند زیرمتن فرهنگی زیادی به نظر میرسند که گاهی تهدید میکنند بیش از حد بهعنوان یک تزئین هنری حواسپرتکننده شوند. با این حال، اینها از لذت کلی فیلم نمیکاهند و برای درک یا لذت بردن از فیلم ضروری نیستند.
انتظارات و نتیجهگیری
برچسب پایانی فیلم مانند موشکی از ناکجاآباد است، تغییری کاملاً متفاوت در لحن نسبت به هر آنچه پیش از آن آمده است. این زمینه را برای «۲۸ سال بعد: معبد استخوان» فراهم میکند تا در سال ۲۰۲۶ عنصر کاملاً جدیدی از دیوانگی را به این مجموعه بیاورد.
امید محتاطانهای به این فیلم داشتم. بویل کارگردانی است که از انجام کارهای جسورانه، چه در داستانگویی و چه در سبک سینماییاش، نمیترسد (فیلمبرداری دیجیتال «۲۸ روز بعد» بهخوبی پیر نشده است). گارلند در دههی گذشته جدا از بویل نامی برای خود ساخته است. همکاری دوبارهی این دو بازگشتی خوشآمد برای این فرنچایز است. بازیگران قوی، داستانی محکم و ترس و خونریزی کافی برای توصیهی این فیلم کافی است. کنجکاو هستم ببینم در دو قسمت بعدی این سهگانهی برنامهریزیشده به کجا میروند.
امتیاز: ۳.۵ از ۵ ستاره
نوشته کن جونز از سایت آناستیج