از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقد فیلم پیش از طلوع (Before Sunrise)

دسته‌بندی: نقد و بررسی سینما
زمان مطالعه: 2 دقیقه

نقد فیلم پیش از طلوع (Before Sunrise) ساخته ریچارد لینکلیتر، پیش از طلوع اولین فیلم از سه‌گانه «پیش از…» است که با پیش از غروب (۲۰۰۴) و پیش از نیمه‌شب (۲۰۱۳) ادامه پیدا می‌کند. این فیلم با نگاهی ظریف و عمیق به روابط انسانی، توانسته است مخاطبان و منتقدان را به یک اندازه مجذوب خود کند. این فیلم که در سال ۱۹۹۵ اکران شد، داستان ملاقات دو جوان، جسی و سلین، را روایت می‌کند که در قطاری در اروپا با هم آشنا می‌شوند و تصمیم می‌گیرند یک شب را در شهر وین بگذرانند. این اثر سینمایی با تکیه بر دیالوگ‌های غنی و شخصیت‌پردازی دقیق، تصویری واقع‌گرایانه از عشق، ارتباط و گذر زمان ارائه می‌دهد.

نقد فیلم پیش از طلوع Before Sunrise

ریچارد لینکلیتر، کارگردان فیلم، با نگاهی خاص به زندگی روزمره و روابط انسانی، توانسته است فیلمی خلق کند که فراتر از یک داستان عاشقانه ساده است. او در «پیش از طلوع» از فرمول‌های معمول ژانر عاشقانه فاصله می‌گیرد و به جای آن، بر گفت‌وگوها و لحظات کوچک زندگی تمرکز می‌کند. این رویکرد باعث شده است که فیلم نه تنها به عنوان یک اثر سینمایی، بلکه به عنوان یک تجربه انسانی عمیق و تأمل‌برانگیز مورد توجه قرار گیرد.

منتقدان سینمایی همچون راجر ایبرت، جیمز براردینلی و پیتر تراورز، هر کدام از زاویه‌ای متفاوت به بررسی این فیلم پرداخته‌اند. ایبرت بر زیبایی و سادگی داستان تأکید می‌کند و آن را «عشق‌نامه‌ای برای نسل ایکس» می‌نامد. براردینلی از اصالت و جذابیت فیلم سخن می‌گوید و آن را اثری می‌داند که سزاوار توجه ویژه است. تراورز نیز با اشاره به بازی درخشان ایتان هاوک و ژولی دلپی، فیلم را نمونه‌ای موفق از یک داستان عاشقانه مدرن می‌داند که با هوشمندی و ظرافت ساخته شده است. در ادامه، نقدهای این سه منتقد برجسته سینما را به تفصیل بررسی خواهیم کرد.

نقد پیش از طلوع (Before Sunrise) نوشته راجر ایبرت

آن‌ها شروع به صحبت می‌کنند. یک هم‌فکری بین ذهن‌هایشان شکل می‌گیرد و از هم خوششان می‌آید. آن‌ها در اوایل دهه ۲۰ سالگی‌شان هستند. او یک آمریکایی با بلیط قطار اوریل است و به سمت وین می‌رود تا یک پرواز ارزان به خانه بگیرد. او فرانسوی است، دانشجوی سوربن، و در راه بازگشت به پاریس. آن‌ها به واگن بوفه می‌روند، کمی قهوه می‌نوشند، به صحبت ادامه می‌دهند، و او این ایده دیوانه‌وار را مطرح می‌کند: چرا او هم در وین از قطار پیاده نشود و با او بماند تا زمانی که او سوار هواپیما شود؟ من تصور می‌کنم این سناریو میلیون‌ها بار اتفاق افتاده است. اما به ندرت به این زیبایی، شیرینی و ملایمی که در فیلم ریچارد لینکلیتر به نام پیش از طلوع اتفاق افتاده است.

من می‌توانم این فیلم را یک «عشق‌نامه» برای نسل ایکس بنامم، با این تفاوت که جسی و سلین خارج از چارچوب نسل خود قرار می‌گیرند، و به‌ویژه از خسته‌کننده‌بودنِ عمدی آن فاصله می‌گیرند.

هیچ برنامه پنهانی در این فیلم وجود ندارد

هیچ خیانت، ملودرام، خشونت ساختگی یا حرکات نمایشی وجود نخواهد داشت. بیشتر فیلم گفت‌وگو است، در حالی که آن‌ها از بعدازظهر تا سپیده‌دم در شهر وین پرسه می‌زنند. هیچ‌کس مزاحم آن‌ها نمی‌شود.

پیش از طلوع بسیار شبیه به زندگی واقعی است مانند یک مستند با دوربین نامرئی به‌طوری که خودم را در حال یادآوری گفت‌وگوهای واقعی‌ای که با کلمات کم‌وبیش مشابه تجربه کرده‌ام، یافتم.

جسی و سلین توسط ایتن هاک و ژولی دلپی بازی می‌شوند. شاید او را از فیلم‌های «انجمن شاعران مرده»، «دندان‌سفید» یا به‌ویژه «نیش واقعی» به خاطر داشته باشید، جایی که او شخصیتی را بازی کرد که ۱۸۰ درجه با این یکی متفاوت است. او در فیلم «سفید» اثر کریستوف کیشلوفسکی نقش همسری را بازی کرد که در نهایت از طلاق دادن شوهرش پشیمان می‌شود. در اینجا او فوق‌العاده زیبا و مهم‌تر از آن، گرم و رک است و انگلیسی را آن‌قدر خوب صحبت می‌کند که فیلمنامه مجبور است آن را توضیح دهد (او مدتی را در ایالات متحده گذرانده است).

آن‌ها درباره چه چیزی صحبت می‌کنند؟

نقد فیلم پیش از طلوع (Before Sunrise)
یک صحنه فوق‌العاده فیلم در اتاق گوش‌دادن یک فروشگاه موسیقی وجود دارد، جایی که هر کدام به دیگری نگاه می‌کند و سپس نگاهش را برمی‌گرداند تا گیر نیفتد

چیز خاصی نیست. والدین، مرگ، دوستان سابق، موسیقی، و مشکل تناسخ وقتی که تعداد انسان‌های زنده امروز بیشتر از تمام دوران‌های گذشته است (اگر تعداد روح‌ها محدود باشد، آیا ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که هر روح بین پنج نفر تقسیم شده است؟). دیالوگ‌های لینکلیتر به شکلی عجیب خنده‌دار هستند، مثلاً وقتی جسی پیشنهاد می‌کند که باید به زمان با هم بودنشان به عنوان نوعی «سفر در زمان» فکر کنند، و آینده‌ای را تصور می‌کند که او با شوهر خسته‌کننده‌اش است و فکر می‌کند، «بعضی از آن مردهایی که وقتی جوان بودم می‌شناختم چطور بودند؟» و آرزو می‌کند که بتواند به گذشته برگردد و ببیند و حالا اینجاست، درگذشته، و می‌بیند.

جاذبه به وضوح بین آن‌ها وجود دارد و لینکلیتر آن را با ملایمت و صبر مدیریت می‌کند. یک صحنه فوق‌العاده فیلم در اتاق گوش‌دادن یک فروشگاه موسیقی وجود دارد، جایی که هر کدام به دیگری نگاه می‌کند و سپس نگاهش را برمی‌گرداند تا گیر نیفتد. نحوه انجام این کار زمان‌بندی، کمی خجالت ظریف و واقعی است. و من اولین بوسه آن‌ها را روی همان چرخ‌و‌فلکی که در فیلم «مرد سوم» استفاده شده بود، آن‌قدر دوست داشتم که به این موضوع که آن‌ها نمی‌دانستند اورسن ولز و جوزف کاتن قبلاً آنجا بوده‌اند، اهمیتی ندادم.

مجموعه‌ای از ملاقات‌ها در وین

شهر وین به‌عنوان مجموعه‌ای از ملاقات‌ها ارائه می‌شود و نه به‌عنوان یک سفرنامه. آن‌ها با بازیگران آماتور، فال‌گیرها، شاعران خیابانی و باریستاهای دوست‌داشتنی ملاقات می‌کنند. آن‌ها نیمه‌شب مدتی را در یک کلیسا می‌گذرانند. در پارک شراب می‌نوشند. راهی برای رد و بدل کردن اطلاعات شخصی با برقراری تماس‌های تلفنی خیالی با بهترین دوستان خیالی پیدا می‌کنند. درباره عشق‌ورزی صحبت می‌کنند. دلایل خوبی هم برای و هم علیه آن وجود دارد.

نگاه ریچارد لینکلیتر

نقد فیلم پیش از طلوع (Before Sunrise)
ریچارد لینکلیتر در پشت صحنه فیلم پیش از طلوع

این سومین فیلم لینکلیتر است، پس از «اسلکر» (۱۹۹۱) و «مات و مبهوت» (۱۹۹۳). او به چیزی دست یافته است. او دوست دارد که زمان عادی چگونه برای مردم سپری می‌شود، وقتی که مسیرهایشان به هم می‌رسد، شروع به صحبت می‌کنند، افکار و فلسفه‌های نامطمئن خود را به اشتراک می‌گذارند. اولین فیلم او، که در آستین، تگزاس اتفاق می‌افتد، یک شخصیت را دنبال می‌کند تا زمانی که با دومی ملاقات می‌کند، سپس دومی را دنبال می‌کند تا زمانی که با سومی ملاقات می‌کند، و همین‌طور ادامه می‌یابد، و به زندگی و گفت‌وگوهای یکی پس از دیگری گوش می‌دهد.

فیلم دوم یک شب طولانی در پایان سال دبیرستان بود، جایی که دانش‌آموزان به آینده‌شان نگاه می‌کردند. حالا پیش از طلوع را داریم، درباره دو بچه خوب، باسواد، حساس، مردد و مست این واقعیت که زندگی‌شان پیش روی آن‌ها گسترده شده است، پر از رمز و راز و امید، و شاید عشق.

برگرفته از سایت راجر ایبرت

نقد پیش از طلوع (Before Sunrise) نوشته جیمز براردینلی

ریچارد لینکلیتر، خالق فیلم‌های «تنبل‌ها» و «مات و مبهوت»، جایی موفق شده است که بسیاری پیش از او شکست خورده‌اند: خلق یک داستان عاشقانه مدرن که هم اصیل است و هم مجذوب‌کننده. «پیش از طلوع» چیزی کمتر از جادوی سینما نیست، و از آن دست فیلم‌هایی است که سزاوار است یک سال بعد، زمانی که نامزدهای اسکار ۱۹۹۶ اعلام می‌شوند، به خاطر آورده شود.

غافلگیری‌های نادر و دیالوگ‌های غنی و طبیعی

حتی بهترین کمدی‌ها/درام‌های عاشقانه نیز معمولاً از فرمول‌های مشخصی پیروی می‌کنند و اغلب بیشتر به جذابیت بازیگران متکی هستند تا به داستان. غافلگیری‌ها در این ژانر به اندازه‌ی یک قهرمان صلح‌طلب در یک فیلم اکشن نادر است. جایی در طول راه، یک داستان‌سرا ساختار اصلی داستان عاشقانه را ابداع کرد. فیلم‌سازان با تعصب از این نقشه راه پیروی کرده‌اند و به ندرت از مسیر اصلی منحرف شده‌اند. اما با «پیش از طلوع»، لینکلیتر نه تنها مسیر کاملاً متفاوتی را طی می‌کند، بلکه به مقصدی جدید نیز می‌رود.

صادقانه بگویم، این نوع فیلمی نیست که معمولاً انتظار دیدن آن را در سالن‌های سینما داشته باشید. در واقع، اگر به زبان انگلیسی نبود، ممکن بود این فیلم را با کار کسی مانند اریک رومر اشتباه بگیرید. دیالوگ‌های فراوان و متنوع آن غنایی دارند که تعداد کمی از فیلم‌نامه‌ها موفق به ثبت آن می‌شوند. بیشتر پیش از طلوع گفت‌وگو است. شخصیت‌ها به موضوعاتی از زبان و تناسخ گرفته تا جنسیت و برنامه‌های کابلی می‌پردازند.

آغاز یک عشق فراموش‌نشدنی

نقد فیلم پیش از طلوع (Before Sunrise)
جسی (ایتن هاک) سِلین (ژولی دلپی) را در قطاری که از اروپا می‌گذرد ملاقات می‌کند.

جسی (ایتن هاک) سِلین (ژولی دلپی) را در قطاری که از اروپا می‌گذرد ملاقات می‌کند. مقصد او وین است، جایی که فردا صبح پروازی به آمریکا منتظرش است. او نیز به سمت پاریس می‌رود، جایی که هفته بعد کلاس‌هایش در دانشگاه سوربن شروع می‌شود. از اولین لحظه‌ی تماس چشمی، به یکدیگر جذب می‌شوند. آن‌ها در واگن رستوران با هم غذا می‌خورند و بیشتر از غذا، از گفت‌وگو لذت می‌برند، و وقتی به وین می‌رسند، جسی سِلین را متقاعد می‌کند که با او از قطار پیاده شود و او را در گشت‌وگذار در خیابان‌ها همراهی کند تا زمانی که پروازش برسد. این‌گونه است که یک عشق فراموش‌نشدنی سینمایی آغاز می‌شود.

طبیعی بودن کامل فیلم

یکی از اولین چیزهایی که در مورد «پیش از طلوع» توجه را جلب می‌کند، طبیعی بودن کامل آن است. این موفقیت را هم باید به کارگردان لینکلیتر و هم به دو بازیگر اصلی نسبت داد. رابطه‌ی جسی و سِلین آن‌قدر بدون تظاهر است که گاهی بیننده احساس می‌کند در حال تجسس است. ما به همه چیز اشراف داریم، از جمله آن دسته از دیالوگ‌های «بی‌اهمیت» که بیشتر فیلم‌ها از آن دوری می‌کنند. در اینجا، گنجاندن چنین دیالوگ‌هایی تنها یکی از عناصر تازه‌ی فیلم است.

بازی بی‌نقص هاک و دلپی

هاک (بازیگر گرانج آمریکایی که در «نیش واقعی» در مقابل وینونا رایدر بازی کرد) و دلپی (بازیگر فرانسوی فیلم‌های «اروپا اروپا»، «سفید» و «کشتن زوئه») به‌طور کامل بی‌نقص هستند. برای اینکه این فیلم موفق شود، آن‌ها سه وظیفه دارند: با شخصیت‌هایشان یکی شوند، یکدیگر را جذب کنند و با مخاطب ارتباط برقرار کنند. همه‌ی این‌ها به‌طور بی‌عیب انجام شده‌است. از اولین نگاه دزدیده‌شده، هیچ شکی در مورد جذابیت آن‌ها وجود ندارد، و مخاطب نیز به همان سرعتی که جسی و سِلین عاشق یکدیگر می‌شوند، مجذوب آن‌ها می‌شود.

زندگی، عشق و احساسات

پیش از طلوع درباره‌ی زندگی، عشق و احساسات است. چیزهای کوچک را بزرگ می‌کند و به ظرافت‌ها و رفتارهای زبان بدن توجه دقیقی دارد. صحنه‌ای وجود دارد که جسی باید خود را از کنار زدن یک تکه موی سرگردان سِلین بازدارد، و لحظه‌ی فوق‌العاده دیگری در یک اتاقک گوش دادن به موسیقی وجود دارد که شخصیت‌ها با اضطراب از تماس چشمی اجتناب می‌کنند.

این فیلم ترکیبی از چنین صحنه‌های به‌یادماندنی است، اما همان‌طور که گفته می‌شود، کل از مجموع اجزای آن بیشتر است. سوالاتی درباره‌ی سرنوشت و ماهیت گذرای روابط مطرح می‌شود، و سپس باز گذاشته می‌شود تا مخاطب به آن‌ها فکر کند. لحظاتی از طنز طبیعی و زمان‌هایی از تلخی شیرین وجود دارد. پیش از طلوع هم با ذهن و هم با قلب سخن می‌گوید، و بسیاری از حرف‌های آن احتمالاً با مخاطب طنین‌انداز می‌شود دستاوردی نادر و خاص برای هر فیلم سینمایی.

برگرفته از ریل‌ویوز نوشته جیمز براردینلی

نقد پیش از طلوع (Before Sunrise) نوشته پیتر تراورز

بالاخره یک فیلم عاشقانه که همه چیز را درست انجام داده است و می‌توانست واقعاً افتضاح باشد. اگر فیلم پیش از طلوع را به یک جمله خلاصه کنید، به داستان پسر و دختری می‌رسید که با هم آشنا می‌شوند. جسی (ایتن هاک) از تگزاس با سلین (ژولی دلپی) از پاریس در قطار اوریل آشنا می‌شود. او دانشجوی کارشناسی ارشد در سوربن است و جسی جوانی بی‌هدف است که صبح روز بعد به خانه برمی‌گردد. این دو جوان بیست‌وچندساله با هم ارتباط برقرار می‌کنند حداقل به اندازه‌ای که جسی بتواند سلین را متقاعد کند تا چند ساعتی را در وین، اتریش، با او بگذراند.

جسی می‌گوید: «اگر من روانی از آب درآمدم، می‌توانی فرار کنی.» آنها از قطار پیاده می‌شوند، از جاذبه‌های شهر دیدن می‌کنند (چرخ‌و‌فلک پارک پراتر همان است که اورسن ولز در فیلم «مرد سوم» سوار آن شد)، نظرات خود را به اشتراک می‌گذارند، در چمن‌ها عاشق می‌شوند و ۱۴ ساعت بعد، با خداحافظی از هم جدا می‌شوند. بخندید. آه بکشید. دستمال‌هایتان را بیرون بیاورید. تبلیغات را جذاب کنید و آن را به عنوان یک عشق‌نامه ساده و بی‌تکلف بفروشید.

از بازی‌های ظریف و زیبای هاک و دلپی تشکر کنید

پیش از طلوع، که اولین نمایش آن در جشنواره فیلم ساندنس بود، یک عشق‌نامه تیزهوشانه، جذاب و خنده‌دار است که هسته‌ای رادیکال از هوشمندی دارد و تب و تاب و زودگذر بودن عشق را به تصویر می‌کشد. برای این موضوع می‌توانید از بازی‌های ظریف و زیبای هاوک و دلپی تشکر کنید؛ هر دو فوق‌العاده هستند. اما بیشتر می‌توانید از کارگردان ریچارد لینکلیتر تقدیر کنید، که فیلمنامه هوشمندانه را با کیم کریزان نوشته است. او درجه حرارت پرتلاطم و فریبنده رابطه را به درستی تنظیم می‌کند.

سلین به جسی می‌گوید که تحقق «یک فانتزی مردانه ملاقات با یک دختر فرانسوی در قطار، نزدیکی با او، هرگز او را دوباره ندیدن و داشتن یک داستان عالی برای تعریف کردن» هیچ جذابیتی برایش ندارد. لینکلیتر کاملاً با این نظر موافق است. او معتقد است که شخصیت‌هایش هم مغز دارند و هم هورمون، و ارزش دارد دو ساعت از وقت ما را صرف گوش دادن به حرف‌هایشان و مشاهده آیین چگونگی و چرایی ارتباطشان کنند.

جهش ریچارد لینکلیتر با پیش از طلوع

لینکلیتر، ۳۳ ساله، یک فرد مستقل از آستین، تگزاس است که در سال ۱۹۹۱ با فیلم «اسلکر» به شهرت رسید، فیلمی مستقل با بودجه کم که به یک خرده‌فرهنگ شکل، جسم و هوش بخشید. دو سال بعد، او راه استودیوها را در پیش گرفت تا تصویر نهایی از زندگی دبیرستانی دهه ۷۰ را در فیلم «مات و مبهوت» خلق کند. عقل سلیم هالیوود می‌گوید که کمدی‌های اجتماعی تحسین‌شده لینکلیتر به دلیل تعداد زیاد شخصیت‌ها نتوانستند فروش خوبی داشته باشند.

لینکلیتر در پیش از طلوع تعداد شخصیت‌ها را به دو نفر کاهش می‌دهد، اما هنوز هم در حال عشق‌ورزی با افراد بی‌هدف و زیر پا گذاشتن فرمول‌هاست. جسی، برخلاف بیشتر قهرمانان نسل ایکس، از خودش خسته است. او دوست دارد با یک غریبه در یک مکان غریب باشد؛ این جابه‌جایی باعث می‌شود احساس کند فرد دیگری است: «تنها راه دیگر برای گم کردن خودت این است که برقصی، یا چیزهایی مثل این.»

وین؛ شهری که به آرامی جذاب می‌شود

لینکلیتر از استفاده از وین به عنوان یک محرک عاشقانه در بروشورهای مسافرتی خودداری می‌کند، برخلاف فیلم‌هایی مانند «فقط تو» که نورمن جویسن ایتالیا را به شکلی براق نشان می‌دهد. اولین اتریشی‌هایی که جسی و سلین در وین ملاقات می‌کنند، دو مردی هستند که به آلمانی ضعیف جسی («آیا انگلیسی صحبت می‌کنید؟») و سوالات گستاخانه این زوج درباره پیدا کردن کاری «سرگرم‌کننده» برای انجام دادن اعتراض می‌کنند. یکی از افراد محلی با خشم می‌گوید: «چرا به وین آمدید؟ چه انتظاری داشتید؟» وین تنها زمانی برای جسی و سلین جذاب می‌شود که آنها به تدریج به یکدیگر علاقه‌مند می‌شوند. او نقابش را برمی‌دارد؛ و او از بدبینی‌هایش کم می‌کند. لینکلیتر از شهر به عنوان یک صفحه سفید استفاده می‌کند تا دو غریبه روی آن بنویسند.

صحنه‌هایی که در ذهن ماندگار می‌شوند

یک فروشگاه تخصصی صفحات قدیمی (آه، وینیل) به عنوان اولین توقف تحریک‌کننده انتخاب می‌شود. آنها در فضای نزدیک و اجباری اتاق گوش دادن می‌ایستند و احساس ناخوشایندی دارند که نمی‌توانند به جاذبه‌هایشان عمل کنند. به همین خاطر است که خنک می‌شوند. یک بوسه روی چرخ‌و‌فلک وجود دارد، اما آنها پول کافی برای جاذبه‌های شیک ندارند. برای آنها، یک بار، یک کلاب رقص، یک بطری نوشیدنی در پارک، و یک پیاده‌روی در کنار دانوب کافی است. فیلمبردار لی دانیل سفرهای آنها را با جادوی ظریف روشن می‌کند تا تاریخ شهر به آرامی در فیلم جاری شود. هیچ‌کس نامی از فروید نمی‌برد، اما این روانشناس خوب در نحوه کاوش این دو در روان یکدیگر حضور دارد.

کاوش در روان

جسی و سلین در رستوران - نقد فیلم پیش از طلوع (Before Sunrise)
هر یک از آنها یک تماس تخیلی با بهترین دوستشان برقرار می‌کنند و دیگری را توصیف می‌کنند. این یک صحنه افشاگرانه، گستاخانه و خنده‌دار است، و بازیگران آن را با کمال شیطنت بازی می‌کنند.

از آنجایی که سلین رابطه را رد کرده است (جسی هنوز اصرار دارد)، تنها چیزی که باقی می‌ماند کاوش در روان است. آنها می‌توانند صادق باشند زیرا تنها یک ارتباط موقتی دارند. جسی با شجاعت تظاهرآمیز می‌پرسد: «ما صبح می‌میریم، درست است؟» سلین یک بازی را آغاز می‌کند. هر یک از آنها یک تماس تخیلی با بهترین دوستشان برقرار می‌کنند و دیگری را توصیف می‌کنند. این یک صحنه افشاگرانه، گستاخانه و خنده‌دار است، و بازیگران آن را با کمال شیطنت بازی می‌کنند.

دلپی (کشتن زوئی) فوق‌العاده است درخشان و تأثیرگذار. و هاک (نیش واقعی)، که هرگز بهتر از این نبوده، عملکردی احساسی و شجاعانه ارائه می‌دهد که قلب مخفی جسی را آشکار می‌کند.

عشقی که به آرامی به سراغتان می‌آید

جسی و سلین نقد فیلم پیش از طلوع (Before Sunrise)
اگرچه سلین مطمئن نیست که دو نفر بتوانند واقعاً با هم ارتباط برقرار کنند، اما از تلاش دست برنمی‌دارد. سلین تلاش می‌کند تا فاصله بین خود و جسی را پر کند.

پیش از طلوع به آرامی به شما نزدیک می‌شود، همان‌طور که عشق به آرامی به جسی و سلین نزدیک می‌شود. همان‌طور که این دو درباره هنر، شعر، خانواده، رابطه، خدا، مرگ و رویاها صحبت می‌کنند، این داستان عاشقانه کوچک به یک میکروکاسم مسحورکننده از یک رابطه مادام‌العمر تبدیل می‌شود. اگرچه سلین مطمئن نیست که دو نفر بتوانند واقعاً با هم ارتباط برقرار کنند، اما از تلاش دست برنمی‌دارد. سلین تلاش می‌کند تا فاصله بین خود و جسی را پر کند.

فاصله‌ها و احساسات حل‌نشده

این فاصله بین مردم است که لینکلیتر به شکلی متمایز به تصویر می‌کشد. چشم انسان‌شناسانه او به جزئیات، فیلم را لبریز از لذت‌های غیرمنتظره می‌کند. پس از خداحافظی جسی و سلین، دوربین به مکان‌هایی که آنها بازدید کرده‌اند بازمی‌گردد. این صحنه غم‌انگیز یادآور لحظه‌هایی در فیلم «ساعت» وینسنت مینلی است که عشاق جوان بازی‌شده توسط جودی گارلند و رابرت واکر در هیاهوی منهتنی که بدون آنها ادامه می‌یابد، گم می‌شوند. احساسات حل‌نشده باقی می‌مانند، و لینکلیتر، که به وضوح یک استعداد بزرگ است، به آنها یک طنین شگفت‌انگیز می‌دهد. خنده‌ها آن‌قدر سریع هستند که ممکن است ابتدا نتوانید نواهای ظریف و وسعت دید لینکلیتر را متوجه شوید. صبر کنید. مانند بهترین فیلم‌ها، پیش از طلوع مدتها پس از پایان یافتن، همچنان ذهن شما را درگیر می‌کند. این فیلم ارزش نگه‌داری دارد.

برگرفته از رولینگ‌استون نوشته پیتر تراورز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *