این فیلم فراتر از یک روایت سادهی جنگی، به کاوش در تضادهای درونی پاتن میپردازد: مردی که هم استراتژیست درخشانی بود و هم به دلیل تندخویی و جنجالهایش، از جمله سیلی زدن به یک سرباز، به حاشیه رانده شد. از صحنهی افتتاحیهی بهیادماندنی با سخنرانی آتشین پاتن در مقابل پرچم آمریکا تا لحظات آرامتر و تأملبرانگیز پایانی، فیلم تصویری از یک انسان خارج از زمان خود ارائه میدهد که در میدان جنگ شکوفا میشود، اما در صلح گویی بیهدف است. در ادامه، سه نقد از راجر ایبرت، جیمز براردینلی و ایدی مورفی از فیلم پاتن را میتوانید بخوانید.
نقد فیلم پاتن نوشته راجر ایبرت
«من عاشقشم، خدا به من کمک کنه، واقعاً عاشقشم. من این رو بیشتر از زندگیم دوست دارم.»
این کلمات ژنرال جورج اس. پاتن جونیور درباره جنگ است که در فیلم پاتن بیان میشود. در کلام او، پیشگویی از یکی از بهیادماندنیترین سخنرانیهای فیلمهای جنگی شنیده میشود: سخنرانی سرهنگ کیلگور در اینک آخرالزمان که میگوید: «من عاشق بوی ناپالم در صبحگاهم.» این شباهت تصادفی نیست، چرا که هر دو فیلمنامه توسط فرانسیس فورد کاپولا نوشته شدهاند. شخصیت کیلگور انگار نسخهای طنزآمیز و دیوانهوار از پاتن است؛ مردی که در پایان جنگ به کارکنانش میگوید: «همه چیزهای خوب باید به پایان برسند.»
پاتن، فراتر از زمان
در نگاه خودش، پاتن بزرگتر از زندگی بود و خارج از زمان ایستاده بود. او در میدان نبردی در شمال آفریقا، جایی که کارتاژ توسط روم مورد حمله قرار گرفته بود، میایستد و میگوید: «من اینجا بودم» و این را با تمام وجود باور دارد. او به تناسخ و سرنوشت اعتقاد دارد و وقتی در آستانه تهاجم به اروپا کنار گذاشته میشود، با خشم میگوید: «آخرین فرصت بزرگ زندگیام و من ازش محروم شدم؟ خدا اجازه نمیده چنین چیزی اتفاق بیفته.» این تکبر هم نقطه قوت او بود و هم نقطه ضعفش.
او میتوانست مردان را به سوی فداکاریهای قهرمانانه سوق دهد، استراتژیست درخشانی بود، اما در به دردسر انداختن خودش نابغه بود. در جنگی که میلیونها نفر به طرز وحشتناکی جان باختند، او به یک سرباز دچار شوک روانی سیلی زد و این کار مسیر حرفهایاش را منحرف کرد.
فیلمی درباره جنگ یا شخصیتی بینظیر؟
فیلم پاتن (۱۹۷۰) ساخته فرانکلین جی. شافنر، که در اوج جنگ نامحبوب ویتنام اکران شد، توسط بسیاری از منتقدان آن زمان به عنوان فیلمی «واقعاً» ضدجنگ توصیف شد. اما اینطور نبود. این فیلم تجلیل سرسختانهای از اخلاق نظامی بود، که در قالب مردی تجسم یافت که نقصها و عجیبوغریب بودنش او را در زمان صلح به حاشیه راند، اما در میدان جنگ صحنهای ایدهآل برایش فراهم کرد. در این مورد، او شبیه به چرچیل بود؛ هر دو از نمایشگری، عجیبوغریب بودن و استعداد خودنمایی برای الهامبخشی به پیروانشان و گیج کردن دشمن استفاده میکردند.
اینکه پاتن در برخی جنبهها دیوانه بود، حداقل از نگاه سازندگان این فیلم، شکی نیست، اما دستاوردهایش حتی مونتگمری، رقیب محتاط و عاقل بریتانیاییاش، را تحتالشعاع قرار داد و تحقیر کرد.
اجرای بینظیر جورج سی. اسکات

فیلم نزدیک به سه ساعت طول میکشد و جورج سی. اسکات در اکثر دقایق روی پرده است، مگر در صحنههای نبرد یا برنامهریزان نازی که همیشه درباره پاتن گمانهزنی میکنند. این یکی از آن اجراهای بینظیر است که در آن شخصیت بازیگر و نقش در هم آمیخته میشوند. اگرچه این نقش به ستارگان بزرگتری (برت لنکستر، راد استایگر، لی ماروین، رابرت میچم و جان وین) پیشنهاد شده بود، اما بدون اسکات غیرقابل تصور است. نقش او در دکتر استرنجلاو (۱۹۶۳) به عنوان ژنرال باک ترجیدسون، تا حدی دیوانگی و نفرت پاتن از روسها را به تصویر میکشد.
اسکات (۱۹۲۷-۱۹۹۹) مردی بزرگ، قدرتمند، تنها، درخشان، میخواره و کمالگرا بود که چنان خارج از حلقههای هالیوود ایستاده بود که بدیهی بود در مراسم اسکار حاضر نشود. او در حرفهاش به دنبال چالشهایی مانند آثار شکسپیر، اونیل و میلر بود، همانطور که پاتن برای نبرد اشتیاق داشت. او مانند پاتن، مردی بدون هدف در خارج از صحنه بود.
پاتن، بازیگری در میدان جنگ
صحنهای را در نظر بگیرید که پاتن توسط دستیارش لباس پوشیده و کلاهخودش با احترام روی سرش قرار میگیرد، گویی تاجی بر سرش میگذارند. پاتن در آینه به خودش نگاه میکند و زیر لب میگوید: «تمام عمرم میخواستم گروهی از مردان را در یک نبرد ناامیدکننده رهبری کنم.» او میتوانست بازیگری باشد که آماده ورود به صحنه است. یکی از زیردستانش پس از یک سخنرانی پرشور به او میگوید: «ژنرال، سربازان همیشه نمیدانند کی دارید بازی میکنید و کی نه.» پاتن پاسخ میدهد: «لازم نیست بدونن. فقط من باید بدونم.»
پاتن و تاریخسازی
سرخط خبرها و فیلمهای خبری ارتشها را با اشاره به ژنرالهایشان معرفی میکردند: رومل در آفریقا شکست خورد، پاتن در فرانسه به سمت شمال پیش رفت. پاتن هم خودش را همینطور میدید و وقتی قول میدهد که قبل از مونتگمری مسینا را آزاد کند، به صورت اول شخص فکر میکند. ژنرال عمر بردلی (کارل مالدن)، که تنها نقش اصلی دیگر فیلم است، از ریسک جان و تجهیزات که پاتن حاضر به پذیرش آن است، هراسان میشود، چون نمیفهمد که برای پاتن، سربازان و تجهیزاتش اعضای بدن خود او هستند. غرور و شجاعت در پاتن به هم میرسند. بردلی به او میگوید: «اگه تو رو دریاسالار نیروی دریایی ترکیه کنن، فکر کنم دستیارات بتونن از کولهپشتیهاشون یه مدال مناسب دربیارن.»
داستان یک شخصیت
پاتن بیش از آنکه یک فیلم جنگی باشد، داستان شخصیتی است که نقش مناسب خودش را پیدا کرده است. نمایشگری اسکات هیجانانگیز است. او همیشه در جیپش میایستد، عاشق سخنرانی است، خودنمایی میکند، به دل عملیات میزند تا سربازانش را شخصاً تهییج کند، حتی ترافیک را هدایت میکند. کمی دیوانگی در او دیده میشود. به نظر میرسد زندگی شخصی ندارد. فیلم هیچ اشارهای به خانواده، فرزندان یا حتی دوستان نزدیک نمیکند؛ گفتوگوهای صمیمی او با خودش است. او بسیار کتابخوانده به نظر میرسد، به زیردستانش درباره تاریخ میدانهای نبرد، درسهای ناپلئون و تجربیات رهبران پیشین که این مسیر را پیمودهاند، درس میدهد.
برای هر موقعیت نقلقولی کلاسیک دارد. وقتی رومل را فریب میدهد، با غرور میگوید: «ای حرامزاده، کتابت رو خوندم!»
لایههای پنهان پاتن

اجرای اسکات تکبعدی نیست، بلکه مردی چندلایه را به تصویر میکشد که میخواهد تکبعدی به نظر برسد. او به جای افزودن رفتارهای کلیشهای، اجازه میدهد نگاهی اجمالی به درون پاتن داشته باشیم. او که شجاعت را فتیش کرده، سگی دارد که بیشتر اوقات ترسیده است و با محبت این موجود بزدل را همهجا با خودش میبرد. وقتی مطبوعات میگویند که مردم آمریکا شیفته «تپانچه دستهمرواریدی» او هستند، با جدیت میگوید: «عاجیه. فقط یک دلال از مرکز روسپیخانه ارزان نیواورلئان تپانچه دستهمرواریدی حمل میکنه.» این نشان میدهد که به این موضوع فکر کرده است.
در اوایل فیلم، وقتی نازیها به طور غافلگیرانه حمله هوایی میکنند، او وسط خیابان میایستد و با تپانچهاش به سمت آنها شلیک میکند. دیوانهوار، بله، اما به افسانهاش میافزاید.
صحنه افتتاحیه و پایانی
معروفترین صحنه، صحنه ابتدایی است که پاتن روی صحنه میرود تا در مقابل پرچم عظیم آمریکا برای سربازانش سخنرانی کند. سخنرانی او بیرحمانه و خونریزانه است («ما رودههای زندهشون رو بیرون میکشیم و ازشون برای گریس کردن چرخهای تانکهامون استفاده میکنیم»). یونیفرم و مدالها، شلوار سوارکاری و چکمهها و عصای او کمی از چیزی که گروچو مارکس ممکن بود بپوشد، کم دارد. بینی بزرگ اسکات میتوانست منقار عقاب آمریکایی باشد. صحنه پایانی، سکه دیگر ماجراست: مردی مسن و خاکستری که با سگش قدم میزند. حتی در آن لحظه، گمان میکنیم پاتن دارد بازی میکند. اما آیا خودش این را میداند؟
کارگردانی شافنر
فرانکلین شافنر (۱۹۲۰-۱۹۸۹) استاد خلق صحنههای جسورانه و ساده بود. او که کارش را با کارگردانی برنامههای زنده تلویزیونی در دهه ۱۹۵۰ آغاز کرد، درامهایی (از جمله بهترین مرد، یکی از بهترین فیلمهای هالیوود درباره سیاست) ساخت و سپس با حماسههایی مانند ارباب جنگ (۱۹۶۵)، سیاره میمونها (۱۹۶۸) و پس از پاتن، نیکلاس و الکساندرا (۱۹۷۱) و پاپیون (۱۹۷۳) به جایگاه واقعیاش رسید.
پاتن او یکی از سادهترین فیلمهای جنگی است، بدون داستانهای فرعی، شخصیتهای مکمل رنگارنگ یا «علاقه انسانی». هیچ سرباز فردی نیست که ماجراهایش را دنبال کنیم، و صحنههای نبرد از دور دیده میشوند، نه شخصی؛ آنها گستردگی تابلوهای ویکتوریایی را دارند، نه صمیمیت دستبهدست فیلمهایی مانند جوخه، نجات سرباز رایان یا ما سرباز بودیم. حتی شخصیت بردلی هدفی جز نصیحت، حمایت و شگفتزده شدن از پاتن ندارد او فقط آنجاست تا به پاتن نگاه کند. فیلم جنگ را همانطور که پاتن میدید، به عنوان داستان پاتن میبیند. خب، این هم یک راه نگاه کردن به آن است.
خاطرهای از پاتن
پانوشت: من جنگ را از نگاه دوستم، راس مایر، کارگردان، که در ۱۷ سالگی به خدمت سربازی رفت و مانند پاتن معتقد بود که جنگ بهترین اتفاق زندگیاش بود، به وضوح میبینم. او سالها بیوقفه درباره آن صحبت کرده و من از او تصویری از پاتن دارم. در روزهای پایانی جنگ، وقتی مایر فیلمبردار واحد سیگنال در نزدیکی خطوط آلمان در فرانسه بود، نیمهشب از خواب بیدار شد و دستور گرفت که به یک حمله غیرمجاز به پشت خطوط دشمن به رهبری پاتن بپیوندد. ژنرال متقاعد شده بود که هیتلر مخفیانه به جبهه آمده و قصد داشت شخصاً او را دستگیر کند. مایر میگوید: «ما شبانه حرکت کردیم. هیتلر اونجا نبود. برگشتیم و به ما هشدار دادن که ساکت بمونیم. این پاتن بود.»
برگرفته از RogerEbert.com
نقد فیلم پاتن نوشته جیمز براردینلی
در اوایل سال ۱۹۷۱، مراسم جوایز اسکار به فیلم پاتن ادای احترام کرد. این فیلم با کسب هشت جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد، بهترین فیلمنامه، بهترین تدوین و بهترین طراحی صحنه، در تمام رقابتهای مهم آن شب پیروز شد. چنین ستایشی کاملاً شایسته بود، زیرا پاتن تا به امروز یکی از جذابترین فیلمهای بیوگرافی جنگی هالیوود باقی مانده است.
شاهکار فیلمسازی
فیلم با تصویرسازی بزرگتر از زندگی، اما در عین حال عمیقاً انسانی، از ژنرال جورج اس. پاتن جونیور، نمونهای از فیلمسازی در بهترین شکل خود است. از طراحی صحنه و کوریوگرافی نبردها گرفته تا بازیگری دراماتیک تکبهتک، پاتن همه چیز دارد. هیچ صحنهای در تمام ۱۷۰ دقیقه فیلم وجود ندارد که در سطحی اثرگذار نباشد.
شخصیت پیچیده پاتن
پاتن فردی دوستداشتنی و آسانگیر نبود. او یک قهرمان جنگی و استراتژیست برجسته بود، اما در عین حال تندخو، سرسخت تا حد لجاجت و فاقد دیپلماسی بود. علاوه بر کارزارهای نظامیاش در شمال آفریقا، سیسیل و سراسر اروپا، این ژنرال شاید بیش از همه به خاطر حادثهای به یاد آورده شود که در آن به یک سرباز سیلی زد. رسانههای خبری آن زمان او را به خاطر این عمل سرزنش کردند و کتابهای تاریخی نیز چندان با او مهربان نبودهاند. این عمل بیش از هر چیز، تصویر عمومی او را شکل داد.
ابعاد عمیقتر شخصیت پاتن
این جنبه از شخصیت پاتن در فیلم نشان داده شده است، اما شخصیت او ابعاد دیگری نیز دارد که فراتر از آنچه در ملأعام نشان میداد، بود. او همچنین یک فیلسوف عمیق بود که به خدا و سرنوشت ایمان داشت و به تناسخ اعتقاد داشت (او باور داشت که در زمان نبرد کارتاژها با رومیان در میدان جنگ بوده و بعدها با ناپلئون خدمت کرده است). پاتن نه سرد بود و نه بیاحساس؛ او عمیقاً به سربازان تحت فرمانش که در برابر آتش دشمن ایستادگی میکردند و تسلیم نمیشدند، اهمیت میداد. فیلم پاتن با ارائهای منصفانه، به این جنبههای شخصیت او نیز عدالت را رعایت کرده است، علاوه بر جنبههای آشکارتر. آنچه میبینیم یک افسانه نیست، بلکه یک انسان است با تمام نقصها و پیروزیهایی که او را ساخته بود.
اجرای درخشان جورج سی. اسکات

جورج سی. اسکات در این نقش، اجرایی بینظیر در کارنامه طولانی و درخشان خود ارائه داد. او چنان با این شخصیت همذاتپنداری کرد و نقش ژنرال را چنان بینقص بازی کرد که گاهی پاتن واقعی در مستندها به عنوان «تقلبی» تلقی شده است! اسکات در نقشی که نیازمند بالا و پایین رفتن ماهرانه در نردبان احساسی است، تعادل کاملی بین پرخاشگری و ظرافت برقرار میکند. از صحنه آغازین (سخنرانی معروف به ارتش سوم در مقابل پرچم عظیم آمریکا)، توجه بیننده به صفحه نمایش میخکوب میشود و تنها با پخش تیتراژ پایانی است که حواسپرتیهای خارجی دوباره خودنمایی میکنند.
بدون اغراق، در دهه هفتاد، تنها بازیگرانی مانند براندو، پاچینو، نیکلسون و دنیرو با آنچه اسکات در پاتن به دست آورد، برابری کردند.
روایت تاریخی فیلم
فیلم در سال ۱۹۴۳ در شمال آفریقا آغاز میشود، با نگاهی تکاندهنده به تلفات آمریکایی در نبرد قصرین. پاتن از مراکش وارد میشود تا فرماندهی ارتش آمریکا در تونس را برای مقابله با رومل (کارل مایکل فوگلر) در الجتار بر عهده گیرد. از شمال آفریقا، نیروهای پاتن به سیسیل میروند، جایی که جزیره را به سمت شمال درمینوردند، پالرمو را فتح میکنند و سپس با مونتگمری (مایکل بیتس) برای رسیدن به مسینا رقابت میکنند.
در این مسیر، توهین کلامی و فیزیکی پاتن به یک سرباز مبتلا به «خستگی نبرد» که ژنرال آن را بزدلی میخواند بهانهای برای منتقدانش فراهم میکند. او بعداً عذرخواهی عمومی میکند، اما این حادثه او را برای مدتی از میدان دور نگه میدارد و باید به عنوان طعمه در جریان تهاجم نرماندی کنار بایستد. با این حال، در اواخر همان سال، ژنرال عمر بردلی (کارل مالدن) فرماندهی ارتش سوم متفقین را به پاتن میسپارد، که با آن در سراسر اروپای غربی پیش میرود تا آلمانیها را در نبرد بالج، آخرین تهاجم بزرگ نازیها در جنگ، متوقف کند.
رابطه پاتن و بردلی
به جز پاتن، تنها شخصیتی که توجهی بیش از حد سطحی به او شده، عمر بردلی است، که به عنوان نقطه مقابل محافظهکار و متعادل در برابر تندخویی و شتابزدگی پاتن نشان داده میشود. بردلی فیلم را به عنوان زیردست پاتن آغاز میکند و در پایان به عنوان رئیس او به پایان میرساند. این دو دوست هستند، اما هر یک روشهای دیگری را نقد میکند. همانطور که بردلی میگوید: «من این کار را انجام میدهم چون برایش آموزش دیدهام. تو این کار را میکنی چون عاشقش هستی.»
پاتن، دشمن خود
اینکه پاتن «بدترین دشمن خودش» است، بارها ثابت میشود. پس از حادثه سیلی زدن، در حالی که ژنرال عملاً در حال محاکمه است، اظهاراتی میکند که گمان میبرد محرمانه است. مطبوعات آنها را منتشر میکنند و پاتن به دلیل توهین به «متحدان روس» با ادعای اینکه ایالات متحده و انگلستان پس از جنگ به طور مشترک بر اروپای اشغالی حاکم خواهند شد، مورد انتقاد قرار میگیرد. برای جلب رضایت فرماندهانش، پاتن باید قول دهد که «دهان بزرگش را بسته نگه دارد.»
ترکیب تاریخ و شخصیت
فیلم پاتن وظیفه پیچیده ارائه جزئیات شخصی در بستر تاریخی را به خوبی مدیریت میکند. ما بازسازیهای دقیقی از نبردهای الجتار، سیسیل و بالج را میبینیم، در حالی که خواستهها، نیازها و امیدهای پاتن از طریق اعمال و گفتوگوهایش آشکار میشود. تعیینکنندهترین لحظات برای ژنرال به عنوان یک انسان اغلب زمانی است که با دستیارش تنها است یا وقتی به مرگ خود در میدانهای نبردی که هزاران سال قدمت دارند، مینگرد.
فیلمبرداری و موسیقی
فیلمبرداری فرد کونکمپ به محتوای فیلم عدالت میرساند. او نه تنها در ثبت نبردها روی فیلم مهارت دارد، بلکه در به تصویر کشیدن لحظات آرامتر و شخصیتر نیز به همان اندازه توانمند است. صحنه آخر فیلم، که پاتن در حال قدم زدن با سگش در مزرعهای با لکههای برف در بایرن است، بهترین ترکیب از این دیدگاههای صمیمی و پانورامیک را ارائه میدهد. موسیقی متن برجسته و بهیادماندنی جری گلداسمیت، فیلمبرداری کونکمپ را تکمیل میکند.
افسانهزدایی از پاتن
کسانی که پاتن را ندیدهاند یا با دقت تماشا نکردهاند، ممکن است فرض کنند این فیلم درباره جنگ جهانی دوم و یکی از مشهورترین ژنرالهای آن است. در واقع، آنها تا حدی درست فکر میکنند. اما آنچه پاتن قصد دارد انجام دهد، افسانهزدایی از موضوع خود و نشان دادن نیروهایی است که این مرد را به حرکت درآوردند.

تاکتیسین درخشان، انضباططلب بیرحم، جنگجوی خستگیناپذیر، خودنما و میهنپرست سرسخت پاتن همه اینها و بیشتر بود. زندگی برای او میدان نبرد بود و بدون جنگ، روحش تحلیل میرفت. ارتش آلمان این را تشخیص داد وقتی گفتند که سقوط برلین او را نابود خواهد کرد. پاتن یک انسان خارج از زمان خود بود مردی که به دورانی دیگر تعلق داشت. او جنگجویی بود که در زمانی زندگی میکرد که پیروزی در نبرد دیگر آن شکوه پیشین را نداشت، یک فاتح رومی که معنای این کلمات را درک میکرد که «همه شکوهها گذراست.» اما بیش از همه، او یک نماد بود که میلیونها نفر او را ستایش کردند، میلیونها نفر از او متنفر بودند و تعداد کمی او را درک کردند.
برگرفته از ریلویوز
نقد فیلم پاتن نوشته اِیدی مورفی
فیلمی فوقالعاده درباره زندگی ژنرال جورج اس. پتن جونیور، قهرمان جسور جنگ جهانی دوم. این فیلم با نمایش دقیق نقاط قوت و ضعف رهبران جنگی، همراه با اکشن قوی و تولید باکیفیت، اثری برجسته است.
جنگ، جهنم است
جنگ جهنم است و پتن یک فیلم جنگی جهنمی است، شاید یکی از برجستهترین فیلمهای این ژانر که تاکنون ساخته شده است. این فیلم با به تصویر کشیدن ضعفهای بزرگ شخصیتی و همچنین نقاط قوت ژنرال جورج اس. پتن جونیور و دیگر رهبران نظامی جنگ جهانی دوم، مسیری جسورانه و بسیار موفق را بین قهرمانپروری کلیشهای و نقدهای معاصر طی میکند. مخالفان جنگ با وحشت و موافقان جنگ با لذت به این فیلم نگاه خواهند کرد، اما هر دو گروه در یک نقطه توافق دارند: این فیلم احساسات را در عمق وجود مخاطب برمیانگیزد و تا پایان رهایش نمیکند.
اجرای بینظیر جورج سی. اسکات

اجرای جورج سی. اسکات در نقش اصلی بینظیر است و کارگردانی عالی فرانکلین جی. شافنر به فیلم واقعیتی، اصالت و حساسیت میبخشد بدون اینکه در هیچ زمینهای زیادهروی یا توهینآمیز باشد. دیالوگها بسیار تند و تیز هستند، اما کاملاً مناسب زمان و مکان داستاناند. فیلمنامه عالی است، اما نحوه به تصویر کشیدن فیلد مارشال بریتانیایی مونتگمری احتمالاً در کشورهای مشترکالمنافع بریتانیا (به جز شاید استرالیا و کانادا) جنجالبرانگیز خواهد شد و کمپانی فاکس قرن بیستم باید خود را برای این طوفان آماده کند. اما در سایر نقاط، این فیلم احتمالاً موفقیت بزرگی کسب خواهد کرد. این فیلم صددرصد آمریکایی است، در هر جنبهای: گاهی والا، گاهی نفرتانگیز، اما همیشه پرانرژی.
فراتر از کلیشهها
این فیلم نه یک اثر میهنپرستانه پرزرقوبرق است که در آن سربازان مقوایی شعارهای نیمهحقیقت را تکرار کنند، نه محکومیتی سطحی و مبتذل از مردان در جنگ، و مهمتر از همه، نه فیلمی محافظهکارانه و میانهرو که بخواهد راه ایمن را پیش بگیرد. در واقع، پتن نمایش درخشانی از مردان در جنگ است که تمام جنبههای شخصیت آنها را آشکار میکند.
از منظر تجاری، هم مخالفان نظامیگری و صلحطلبان و هم کسانی که دیدگاههای متضاد دارند، میتوانند به اوج احساسات برسند. یک جنگطلب میتواند بگوید: «ما به افراد بیشتری مثل او برای رهبری کشور نیاز داریم.» یک صلحطلب میتواند بگوید: «دیدید؟ نگفتیم که سربازان قاتلان حرفهای هستند؟» این جذابیت دوگانه، بدون هیچ مصالحهای، موفقیت تجاری را تضمین میکند، به شرطی که فاکس قرن بیستم بتواند محتوای فیلم را به خوبی معرفی کند، حتی در مناطقی که روزنامهها برخی از نقلقولهای تبلیغاتی فیلم را چاپ نمیکنند.
فیلمنامهای منسجم
فرانسیس فورد کاپولا، حدود چهار سال پیش، زمانی که هنوز روی فیلمنامهها کار میکرد و پیش از حالا پسر بزرگی هستی، نسخه اولیه فیلمنامه را نوشت که بعداً توسط ادموند اچ. نورث تکمیل شد و اکنون هر دو در اعتبار فیلمنامه شریکاند. این فیلمنامه بر اساس کتاب پتن: مصیبت و پیروزی نوشته لادیسلاس فاراگو و بیوگرافی داستان یک سرباز از ژنرال عمر ان. بردلی نوشته شده است و از نظر فنی، یک اثر اوریجینال محسوب میشود. برخلاف بسیاری از کارهای مشترک نویسندگی که گاه ناهماهنگ به نظر میرسند، این فیلمنامه دارای انسجامی فراگیر در مفهوم، توسعه و دیالوگهاست که نشاندهنده مزیت همکاری چند نویسنده است.
فیلم در شمال آفریقا آغاز میشود، درست پیش از آنکه پتن در سال ۱۹۴۳ فرماندهی یک واحد آمریکایی-انگلیسی را که در اثر حمله آلمانها تارومار شده بود، بر عهده بگیرد. فیلم پس از تسلیم آلمان و برکناری پتن از فرماندهی اشغال به دلیل اظهارات جنجالی برخلاف سیاستهای غیرنظامی و متفقین به پایان میرسد. فیلم مرگ تصادفی پتن در تصادف اتومبیل را نشان نمیدهد، هرچند یک حادثه نزدیک با گاریای که از کنترل خارج شده، نزدیک به پایان فیلم رخ میدهد.
شخصیتپردازی چندلایه
در این میان، شخصیت پتن به شکلی فوقالعاده از طریق اعمال و دیالوگهایش، و همچنین از طریق بازی کارل مالدن در نقش ژنرال بردلی، روشن میشود. همچنین صحنههای مکرر در مقر آلمانیها، جایی که کاپیتان اطلاعاتی اشتایگر (زیگفرید راوخ) به ریچارد مونش (در نقش ژنرال آلفرد یودل) و کارل مایکل فوگلر (در نقش رومل) درباره شخصیت پتن گزارش میدهد، به این شخصیتپردازی عمق میبخشد. این صحنههای آلمانی به زبان آلمانی با زیرنویس انگلیسی ارائه شدهاند که به برشهای متقاطع فیلم اصالت میبخشد.
پتن مغرور، سختکوش، فداکار، خودنما، معتقد به تناسخ، بسیار برونگرا، خودستا، زیرک، مطیع، نافرمان، دلسوز، بیرحم، دانشجوی تاریخ نظامی، قدردان توانایی حتی در دشمن، تحقیرکننده ضعف، قابل تحسین، منفور، بیتوجه به برخی مسائل، بصیر در برخی دیگر، عارف، و از جهاتی یک انسان خارج از زمان خود بود. او انسانی پیچیده و در تقریباً هر بُعد بزرگتر از حد معمول بود. همه اینها در فیلم از طریق فیلمنامه، کارگردانی و اجرای اسکات به نمایش درآمده است که نقطه اوج جدیدی در کارنامه اوست.
ارتباط با دکتر استرنجلاو
به طور اتفاقی، پنج سال پیش، اسکات نقشی مرتبط اما بسیار محدودتر در دکتر استرنجلاو استنلی کوبریک بازی کرد. در آن فیلم، هدف طنز سیاه بود و اسکات نقش ژنرال نیروی هوایی، باک ترجیدسون، را ایفا کرد. در برخی جهات، شخصیت کوبریک شبیه پتن بود، اما در یک جنبه مهم کاملاً متفاوت بود. در لحظات پایانی پتن، اسکات با نفرت از جنگهای کامپیوتری صحبت میکند، چیزی که ترجیدسون نماینده آن بود.
پتن و جنگ مدرن
برای پتن، غیرشخصی شدن جنگ به معنای از دست رفتن قهرمانان، نقاط تجمع و بازسازی ارزشها بود؛ و در این مورد، پتن چندان از یکی از دلایل اصلی ناآرامیهای ویتنام در این کشور دور نبود: ناکامی در بسیج مردم غیرنظامی به سوی یک هدف. همانطور که در این فیلم نشان داده شده، مردی مانند پتن باید همهکاره جنگ باشد، اگر جنگی در بگیرد، اما مطلقاً نباید نقشی در صلح داشته باشد. اسکات را باید دید تا باور کرد.
تولید باکیفیت
تهیهکننده مککارتی، که خود افسر ارشد آشنا با سیاستها و تصمیمات جنگ جهانی دوم بود، کار فوقالعادهای در هماهنگی عناصر متنوع فیلم انجام داده است. با هزینه نهایی حدود ۱۲.۵ میلیون دلار، شامل هزینههای سربار، مقدار زیادی از این بودجه روی پرده دیده میشود؛ تعداد کمی از فیلمهای پرهزینه امروزی میتوانند چنین ادعایی داشته باشند.
لوکیشنها و مشاوره نظامی
برنامه فیلمبرداری ۱۸ هفتهای، که در ۳۱ مه گذشته به پایان رسید، شامل فیلمبرداری در اسپانیا (ارتش اسپانیا بار دیگر به شکلی تحسینبرانگیز همکاری کرد)، انگلستان، مراکش، یونان و هالیوود بود که پستولید در آنجا انجام شد. مککارتی از ژنرال بردلی به عنوان مشاور ارشد نظامی پروژه استفاده کرد و حتی لول تامس را در آفریقا پیدا کرد تا روایت جدیدی برای کلیپهای خبری فاکس موویتون ضبط کند که تامس سالها صدای آنها بود.
کارگردانی شافنر
شافنر، که سیاره میمونها او دو سال پیش موفقیتی بزرگ در گیشه داشت، بار دیگر موفقیتی چشمگیر کسب میکند. خون در فیلم وجود دارد چون مرگ همهجا هست. اما شافنر با خویشتنداری غیرمعمول امروزی، بدون تمرکز بیش از حد بر پاره شدن گوشت یا ریختن خون، نکته خود را بیان میکند. اما کارگردانی او دارای گستردگی و صمیمیتی است که نشانه یک کارگردان برتر است.
بازیگری و نقشهای مکمل
مالدن، در نقش بردلی، عاقلانه بسیاری از عادتهای معمول خود را کنار گذاشته تا تصویری از قدرت و اقتدار آرام را به نمایش بگذارد. این برای شخصیت کاملاً مناسب است و برای خود مالدن نیز باید به همان اندازه موفق باشد. از میان ۹۴ نقش سخنگو، علاوه بر کسانی که ذکر شدند، مایکل بیتس در نقش مونتگمری خودنما، ادوارد بینز در نقش ژنرال بدل اسمیت، و تیم کنسیدین در نقش سربازی که پتن در سال ۱۹۴۳ به او سیلی زد و جنجالی عمومی ایجاد کرد که پتن را شرمنده و کنار گذاشت تا زمانی که آیزنهاور به او نیاز پیدا کرد، شایسته تقدیرند.
تنها نقطه ضعف
تنها نکته منفی در بازیگران، پل استیونز در نقش دستیار پتن است؛ صدای او، یا صدای پستولید او، یکنواخت، تصنعی و چندان مناسب شخصیتی نیست که به نظر میرسد پتن کنار خود نگه میداشت.
جنبههای فنی
فیلم در فرآیند ۷۰ میلیمتری Dimension 150، توسعهیافته توسط ریچارد وتر و کارل ویلیامز، با رنگ DeLuxe توسط فیلمبردار فرد کونهکمپ فیلمبرداری شد، با کلیفورد استاین و سسیلیو پانیاگوا در دوربین واحد دوم تحت کارگردانی مایکل مور. ال. بی. ابوت و آرت کروکشنک جلوههای ویژه عکاسی را انجام دادند. دن استریپک نظارت بر گریم بسیار مؤثر را بر عهده داشت. صدای استریو کار جیمز کورکوران، داگلاس ویلیامز، موری اسپایواک، دان باسمن و تد سودربرگ بود. تمام اعتبارات فنی برجستهاند، بهویژه جلوههای انفجاری توسط الکس ولدون.
موسیقی و تدوین

موسیقی جری گلداسمیت (ارکسترشده توسط آرتور مورتون) بسیار مینیمال است، با ریف تکرارشوندهای که نوعی فریاد جنگطلبانه از سپیدهدم نبرد است؛ بسیار مؤثر با توجه به دغدغه پتن با تاریخ و تناسخ. هیو اس. فاولر تدوین را هوشمندانه انجام داد. بخش اول فیلم ۱۰۳ دقیقه و بخش نهایی ۷۰ دقیقه است. در بخش دوم، داستان برای مدتی در حالی که پتن پیش از روز دی در انگلستان منتظر است، کمی یکنواخت میشود؛ شاید این نقصی اجتنابناپذیر باشد، هرچند فرمول تدوین آشکار میشود. این یک ایراد جزئی در کل است.
افتتاحیه جسورانه
«اورتور» پیش از تیتراژ فیلم یک حرکت جسورانه و پرجرات است. بدون لوگوی فاکس قرن بیستم، صفحه ناگهان با پرچم آمریکا پر میشود. برای دو دقیقه کامل، هیچ صدایی نیست؛ در این مدت، چشمها ممکن است ۴۸ ستاره (نه ۵۰) را بشمارند، در حالی که واکنشهای صوتی مخاطبان از غرور تا انتقاد از پرچم احتمالاً رخ میدهد و سپس پیش از شروع تمسخر فروکش میکند. سپس یک شخصیت کوچک از پایین کادر وارد میشود: پتن در تمام شکوه و جلالش، در مونتاژی فوقالعاده از نماهای نزدیک. پتن حدود شش دقیقه برای مخاطبی نامرئی سخنرانی میکند، در اولین طعم دیالوگهای قوی و تکرارشونده فیلم.
بسیاری از آنچه او میگوید نفرتانگیز خواهد بود، در حالی که دیگران آن را تحسین خواهند کرد؛ اما هیچکس نمیتواند او را یا این فیلم واقعاً درجهیک را نادیده بگیرد.
برگرفته از ورایتی