در ادامه سه نقد از منتقدین برجسته، جیمز براردینلی، بیلگه ابیری و مانولا دارگیس، هر یک از زاویهای متفاوت به این اثر نگریستهاند، را میخوانید.
نقد فیلم مجمع کاردینالها نوشته جیمز براردینلی
بهعنوان یک بررسی دراماتیک از چانهزنیهای سیاسی که پشت پرده هنگام اجلاس کاردینالها برای انتخاب پاپ جدید رخ میدهد، مجمع کاردینالها اثری جذاب و کنجکاویبرانگیز است. بهعنوان فرصتی برای گروهی از بازیگران سطح بالا تا مهارتهای خود را به نمایش بگذارند، این فیلم جایگاهی بالاتر از بیشتر آثار سینمایی دارد.
اما بهعنوان یک تریلر، بیش از حد دور از واقعیت و حتی تا حدی مضحک به نظر میرسد، زیرا معمای آن چندان مرموز نیست و تنش و تعلیق کافی نیز در آن احساس نمیشود. پایانبندی فیلم مشکلساز است، هرچند اگر داستان در قالب یک اثر تاریخی مربوط به دههها یا قرنهای گذشته روایت میشد، احتمالاً بهتر عمل میکرد.
خارج از کسانی که در انتخاب پاپ شرکت داشتهاند، هیچکس واقعاً نمیداند در جریان این فرآیند پشت درهای بسته کلیسای سیستین چه اتفاقی میافتد. ازاینرو، بسیاری از رویدادهای فیلم مجمع کاردینالها (که اقتباسی نسبتاً وفادار از رمان سال ۲۰۱۶ رابرت هریس است) بر حدس و گمان استوارند. بااینحال، فیلم فضایی باورپذیر دارد، جایی که سیاست و اختلافات فلسفی منجر به اتحادهای غیرمنتظره میشود.
در هر دور رأیگیری، چانهزنیهای پشت پرده میتواند حمایتها را دستخوش تغییر کند، تا اینکه سرانجام یکی از نامزدها اکثریت دوسوم (۷۹ رأی) را برای پیروزی به دست آورد. مجمع کاردینالها تصویری از آنچه ممکن است رخ دهد ارائه میدهد، بیآنکه ادعای نمایش واقعیت را داشته باشد. هرچند ریتم روایت آرام است، اما هرگز احساس خستگی نمیشود.
بازیگری، نقطه قوت اصلی فیلم
بازیگری در این فیلم باعث ارتقای کیفیت آن شده است. همه بازیگران درجهک بهترین عملکرد خود را ارائه میدهند. رالف فاینز نقش کاردینال توماس لارنس، رئیس کالج کاردینالها را ایفا میکند که مسئولیت اداره اجلاس را بر عهده دارد. بازی او با لحنی کنترلشده و زیرپوستی، مردی را نشان میدهد که در کشمکش میان ایمان و جایگاهش در انتخابات گرفتار شده است.

استنلی توچی و جان لیسگو درخشش خاصی دارند، درحالیکه ایزابلا روسلینی و چند بازیگر کمتر شناختهشده همچون سرجیو کاستلّیتو، لوسیان مساماتی و کارلوس دیاز نیز حضوری قدرتمند دارند.
نامزدهای اصلی پاپ شدن
چهار چهره اصلی برای جانشینی پاپ در رقابتاند:
- آلدو بلینی (با بازی استنلی توچی)، که یک عملگرا و نماینده جناح لیبرال است و در صورت انتخاب، اصلاحات پاپ قبلی را ادامه خواهد داد.
- گوفردو تدسکو (سرجیو کاستلّیتو)، یک کاردینال محافظهکار ایتالیایی با دیدگاههای همجنسگراهراسانه و نژادپرستانه که کلیسا را به دوران پیش از شورای واتیکان دوم بازگرداند.
- جوزف ترمبلی (جان لیسگو)، که دیدگاههای محافظهکارانه ملایمتری دارد و در میانه طیف قرار میگیرد.
- لُشوا آدیامی (لوسیان مساماتی)، کاردینالی نیجریهای که رنگ پوستش او را به فردی پیشگام تبدیل میکند، اما باورهایش به تدسکو نزدیکتر است تا به بلینی.
علاوه بر اینها، دو نامزد غیرمنتظره نیز مطرح میشوند: وینسنت بنیتز (کارلوس دیاز)، یک کاردینال ناشناخته از کابل، و خود لارنس که مورد توجه لیبرالهایی قرار میگیرد که چندان به بلینی تمایل ندارند. در آغاز، هیچک از آنها رأی کافی ندارند، اما با گذشت زمان و افزایش دورهای رأیگیری، تغییراتی تدریجی رخ میدهد.
لارنس نیز که مسئولیت سازماندهی اجلاس را دارد، همزمان در حال تحقیق درباره شایعات ناخوشایندی است که درباره برخی از نامزدها منتشر شده است و نقشی شبیه به هرکول پوآرو را در داستان ایفا میکند.
کارگردانی و سبک بصری
ادوارد برگر، که بیشتر برای اقتباس تحسینشدهاش از در جبهه غرب خبری نیست (۲۰۲۲) شناخته میشود، در این فیلم نیز سبک بصری بینقصی را ارائه داده است (همراه با فیلمبردار استفان فونتن). او رویکردی کمتنش و آرام را در پیش گرفته، اما در پرده سوم، فیلم بهناگاه به ملودرام متمایل میشود.
بااینکه از ابتدا مشخص است چه کسی سرانجام ۷۹ رأی را کسب خواهد کرد (بر اساس قانون حفظ شخصیتها در فیلمنامهنویسی)، پیچوخمهای داستانی برای حفظ توجه مخاطب متوسط کافی است. برخی پرسشهای بیپاسخ، بهویژه در مورد شخصیت ترمبلی، مشخص نیست که تعمداً ایجاد شدهاند یا صرفاً خلأهای داستانی هستند.
شاید بهدلیل فضای مذهبی و اعتبار بالای بازیگران، فیلم جدیتر و مهمتر از آنچه که واقعاً هست به نظر برسد. هرچند فیلم به اختلافات عقیدتی در کلیسای کاتولیک اشاره میکند، اما همدلی آن با جناح لیبرال مشهود است. مجمع کاردینالها در بهترین حالت خود، تداعیکننده نسخهای واتیکانی از فیلم دوازده مرد خشمگین است؛ مفهومی که بهاندازه کافی برای حفظ جریان فیلم کارآمد است، تا اینکه در ۲۰ دقیقه پایانی با رویدادهایی بیشازحد «هالیوودی» به پایان میرسد.
برگرفته از ریلویوز
نقد فیلم مجمع کاردینالها نوشته بیلگه ابیری
مجمع کاردینالها با تصویری آغاز میشود: کاردینالی که با نگرانی در بزرگراهی در رم، دیروقت شب، در حال حرکت است و کلاه بیرتای قرمز خود را محکم در دست گرفته. این تصویر برجسته و تا حدی طنزآمیز است؛ ردای باشکوه یک کاهن عالیرتبه در تضاد با یک محیط شهری مدرن و عبوس. شخصیتهای مجمع کاردینالها زمان زیادی را در جهان خارج سپری نخواهند کرد این یکی از معدود صحنههایی است که در فیلم ادوارد برگر، کاردینالی را در خارج از محیط بسته میبینیم.
اما این ناهماهنگی همچنان در تمام طول فیلم طنینانداز خواهد بود. این مردان در حال انجام وظیفهای باستانی هستند: انتخاب یک پاپ جدید پس از درگذشت پاپ قبلی. آنها با دقت جهان مدرن را کنار میزنند، اما آن جهان همچنان از پشت پنجرهها و درهای بسته حضور دارد و در تمام اعمالشان احساس میشود.
شخصیت اصلی و نقش او در انتخابات

در مرکز این گرداب، توماس لارنس (رالف فاینز) قرار دارد، رئیس مجمع کاردینالها که مسئولیت اداره مراسم را بر عهده دارد. کاردینالهایی از سراسر جهان در حریم مقدس کلیسای سیستین گرد هم آمدهاند تا با رأیگیری، پاپ جدید را انتخاب کنند. این نقش کاملاً مناسب رالف فاینز است که میتواند همزمان آرامش و شدت را در بازی خود نشان دهد.
توماس مردی مهربان و بردبار به نظر میرسد، اما در عین حال، شخصیتی عمیقاً متزلزل است که در سخنرانی ابتدایی خود به اعضای مجمع اذعان میکند که به «شک» ارزش مینهد و از «یقین» بیزار است و با این حال، هرچه داستان پیش میرود، بیشتر درگیر کنترل نتیجه انتخابات میشود.
اقتباسی وفادار از رمانی موفق
فیلم برگر، با وفاداری قابل توجهی از رمان رابرت هریس در سال ۲۰۱۶ اقتباس شده است و ترکیبی از هیجان روایی یک رمان پرفروش و سنگینی یک درام پرمحتوا را ارائه میدهد. این فیلم با وقار، آیینهای پیچیده مربوط به مرگ پاپ را به تصویر میکشد—از نوارهایی که بر در اتاق او گذاشته شده و با موم قرمز مهر و موم میشوند، تا بریدن مُهرهای انگشترهایش، دعاهای مداوم و زمزمههای محرمانه با تنها اشارهای گذرا به بیهوده بودن تمام این تشریفات.
اما برای این مردان، این آیینها اهمیت دارند، و همین کافی است. همینطور، با همان نگاه سنگین، فرآیند رسمی و ملالآور مجمع کاردینالها را هم به تصویر میکشد، با دورهای مکرر رأیگیری، شمارش آرا، و بازنگریهای ساکت.
شباهتهای انتخاب پاپ با دنیای سیاست و جوایز سینمایی
بسیاری از منتقدان سینمایی که در رأیگیریهای پایان سال مشارکت دارند، هنگام تماشای مجمع کاردینالها احتمالاً با دیدن تغییر ائتلافها در هر دور رأیگیری، در پاسخ به اینکه چه کسی پیشتاز است، چه کسی احتمال دارد برنده شود، و حمایت چه کسی در حال فروپاشی است، لبخند خواهند زد. من نمیدانم که این روند چقدر با روش واقعی رأیگیری کاردینالها مطابقت دارد، اما هم رمان و هم فیلم، حس واقعیت (یا دستکم حس «حقیقتنمایی») را به خوبی منتقل میکنند.
جالب است که بدانیم مردان بسیار جدیای که پاپ را انتخاب میکنند، دقیقاً به همان اندازه که اعضای انجمن منتقدان فیلم نیویورک در سال ۲۰۱۲ برای جلوگیری از پیروزی جسیکا چستین و جنیفر لارنس به نفع ریچل وایس رأی دادند، در حال دسیسهچینی هستند؛ یا همانطور که در سال ۱۹۷۸، دو گروه رقیب حامی فیلمهای روزهای بهشت و شکارچی گوزن در انجمن ملی منتقدان فیلم به بنبست رسیدند و باعث شدند که فیلم غیرمنتظره دستمالهایت را آماده کن ساخته برتران بلیه، برنده جایزه بهترین فیلم شود.
در میان این مراسم باشکوه، برگر راههایی برای تزریق تدریجی تنش و نیش و کنایه پیدا میکند. گرچه تلاش میکند منصف و متعادل باشد، توماس با آلدو بلینی (با بازی استنلی توچی)، یک نامزد پیشرو که خواهان ادامه مسیر اصلاحات کلیسا و تعامل بیشتر آن با جهان است، همسو است. در مقابل او، جفردو تدسکو (با بازی سرجیو کاستلیتو) قرار دارد، یک روحانی سنتگرای ایتالیایی که معتقد است کلیسا از زمانی که در دهه ۱۹۶۰ مراسم مذهبی لاتین را کنار گذاشت، مسیر اشتباهی را در پیش گرفته است.
اما نامزدهای دیگری نیز وجود دارند مهمترینشان جوزف ترمبلی (با بازی جان لیسگو)، یک سیاستمدار حرفهای که با وجود تواضع ظاهری و صدای آرامش، آشکارا جاهطلبیهای بزرگی دارد. و بعد از او، جاشوا آدییمی (با بازی لوسین مساماتی) حضور دارد، یک کاردینال کاریزماتیک از نیجریه که ممکن است به اولین پاپ سیاهپوست تبدیل شود.
کمپین پاپی
هیچک از این افراد بهطور علنی برای رسیدن به مقام پاپی مبارزه نمیکنند. شاید با استثنای تدسکوی پرزرقوبرق (نقشی نهچندان بزرگ که کاستلیتو آن را به اجرایی تمامعیار و پرشور تبدیل کرده)، همهشان با ابروهای درهمکشیده، نجواهای آرام و گفتوگوهای همدلانه، خود را با وقار در برابر خدا فروتنانه تسلیم کرده و در جستوجوی راهنمایی او هستند… درحالیکه همزمان، در سکوت، بیرحمانه به یکدیگر خنجر میزنند.
این سیاستهای پنهان فرصتی درخشان برای درخشش این بازیگران فراهم میکند، از جمله ایزابل روسلینی در نقش راهبهای ارشد که نقش مهمتری در داستان پیدا میکند، و همچنین بازیگر نسبتاً ناشناخته مکزیکی، کارلوس دیهز، که در نقش کاردینالی به نام وینسنت بنیتز ظاهر میشود.
شخصیتها و تحولات
بنیتز که بهطور مخفیانه بهعنوان اسقف اعظم کابل منصوب شده، در روز آغاز مجمع کاردینالها بدون اعلام قبلی از راه میرسد و گردهماییای را که انتظار میرفت روالی پیشبینیپذیر داشته باشد، به اولین آشفتگی جذاب خود میکشاند.
جدال در میان انزوای واتیکان
با اینکه تمام این روحانیون در اعماق واتیکان در پشت درهای بسته محصور شدهاند، همگی کاملاً آگاهاند که هر تصمیمی که میگیرند، پیامدهای واقعی در دنیای بیرون خواهد داشت، بهویژه در تصویری که کلیسا از خود ارائه میدهد. این انزوای شکننده صرفاً یک عنصر روانشناختی نیست. در طول فیلم احساس میکنیم که جهان بیرون دستخوش ناآرامیهایی است که این مردان عمدتاً از آن بیخبرند اگرچه گمان میکنیم که بهزودی، چه بهصورت استعاری و چه بهطور واقعی، از آن آگاه خواهند شد.
برگر با مهارت این انتظار را پرورش میدهد و درنهایت چندین نقطه اوج هنرمندانه، پرحرارت و مهیج را رقم میزند. تماشاگران من در جشنواره فیلم تلوراید با شادی و شگفتی از ته دل خندیدند، و شنیدهام که نمایشهای تورنتو نیز بازخوردی مشابه داشتهاند. پس، خوب، تعجب نکنید اگر این فیلم گناهآلود و سرگرمکننده چند جایزه را از آن خود کند.
برگرفته از ولچر
نقد فیلم مجمع کاردینالها نوشته مانولا دارگیس
این فیلم که بر اساس رمان هیجانانگیز رابرت هریس در سال ۲۰۱۶ ساخته شده، پیرامون یک کاردینال بریتانیایی (با بازی درخشان رالف فاینز) و رقابت برای انتخاب پاپ جدید میگردد.
انتخاباتی پرتنش در دل واتیکان
هیچ برچسب تبلیغاتی کامالا هریس یا دونالد ترامپ روی ونهایی که گهگاه در «مجمع کاردینالها» دیده میشوند، وجود ندارد. رقابت کنونی ریاستجمهوری آمریکا بسیار پرتنشتر و سرنوشتسازتر است، اما در این درام انتخاباتی هوشمندانه و پرکشش درباره انتخاب پاپ جدید کاتولیک، همچنان موارد زیادی در خطر است.
فیلم با شکوه و جلال، پارچههای سرخ کیلومتری و بازیهای چشمگیر، از میان راهروهای مرمری واتیکان میگذرد، در اتاقخوابهایی سردتر از مقبرهها توقف میکند و به عمیقترین اسرار قلب انسان نفوذ میکند. این سفری پرماجراست که به همان اندازه که سرگرمکننده است، چندان هم قانعکننده به نظر نمیرسد.
واتیکان، سوژه محبوب هالیوود
داستانهای واتیکان همیشه جذابیت خاصی برای هالیوود داشتهاند؛ نمونهاش اقتباسهای نهچندان موفق از رمانهای دن براون («رمز داوینچی» و غیره) که در آنها تام هنکس با چهرهای نگران در میان توطئههای پیچیده میدود. جذابیت این دولتشهر کوچک فراتر از شاهکارهای بیشماری است که در خود جای داده است.
سینما شیفته داستانهایی درباره سازمانهای مردسالار، سلسلهمراتبی، ثروتمند و قدرتمندی است که قوانین سختگیرانهای دارند و برای بیگانگان همچون دنیایی در سایه به نظر میرسند. این توصیف شاید یادآور مافیا باشد، اما دقیقاً همان چیزی است که هالیوود را نیز توصیف میکند. آنچه سینما بیش از همه دوست دارد، داستانهایی است که در عین کنایهآمیز بودن، خودستایانه و در نهایت افسانهساز هستند؛ داستانهایی مانند همین فیلم که به نوعی صنعت فیلمسازی را بازتاب میدهد.
کشیشی در میان توطئهها و نجواها
«مجمع کاردینالها» که اقتباسی از رمان پررمز و راز رابرت هریس درباره واتیکان است، بر محور کاردینال بریتانیایی، لارنس (با بازی درخشان رالف فاینز) میچرخد. او کشیشی است که ایمانش چندان مشخص نیست، اما در مورد هر چیز دیگری عقایدی راسخ دارد. لارنس چشمانی غمگین و حساسیتی خاص دارد و بهعنوان رئیس کالج کاردینالها خدمت میکند؛ گروهی که وظیفه انتخاب پاپ را بر عهده دارد و اکنون با درگذشت پاپ، درگیر این فرآیند حساس شده است.

داستان با حرکت پرشتاب لارنس در خیابانهای تاریک آغاز میشود و او را وارد درامی پرهیاهو از نجواها و دسیسهها میکند؛ در میان مردانی که یکی از آنها بهعنوان رهبر زمینی کلیسای کاتولیک انتخاب خواهد شد. البته زنان نیز در این داستان حضور دارند، هرچند عمدتاً در قالب ایزابلا روسلینی که در نقش خواهر آگنس با نگاهی نافذ و معنادار، حضوری درخشان دارد.
کشیشانی در سایه، آماده برای انتخاب پاپ
کاردینالها همچنان در حال نجوا و حرکتهای پنهانی هستند، در حالی که داستان به سرعت اوج میگیرد. لارنس دچار بحرانی شخصی شده است. هریس از آن به عنوان «نوعی بیخوابی معنوی» یاد میکند. و از پاپ (برونو نوولی) درخواست کرده بود که رم را ترک کرده و به یک خلوت مذهبی برود. اما پاپ درخواستش را رد کرده و به او گفته بود که در حالی که برخی برای شبانی انتخاب میشوند، برخی دیگر باید مزرعه را مدیریت کنند. اکنون با مرگ پاپ، لارنسِ بیمیل گامی به جلو میگذارد و مدیریت اوضاع را به دست میگیرد؛ وظیفهای که شامل هدایت دهها کاردینال از میان پیچیدگیهای مجمع کاردینالهاست، اصطلاحی لاتین که به معنای «اتاقی که میتوان قفلش کرد» است.
در مرحله اول، همه باید تا اعلام جملهی معروف «Habemus papam» («ما پاپ داریم») در قرنطینه بمانند. اما تا آن لحظه، هر کاردینالی برای خودش میجنگد.
رقابت در سایه؛ چهرههایی جدی و پررمز و راز
داستان حول محور نامزدهای اصلی شکل میگیرد؛ گروهی که ترکیبی متعادل از افراد صادق، زیرک و سیاستمدار هستند که به سرعت لارنس را احاطه میکنند، با زبانهای چرب و نرم و دستانی که از نگرانی در هم میپیچند، در حالی که حرکات خود را در این بازی حسابشده انجام میدهند.
کارگردان فیلم، ادوارد برگر، و تیمش (از جمله انتخابکنندگان بازیگران که نقشی بسیار کلیدی دارند) فیلم را با گروهی از شخصیتهایی پر کردهاند که یادآور کاریکاتورهای دومیه هستند؛ چهرههایی صیقلیافته و ریشو، محتاط و صمیمی. بازیگران اصلی شامل استنلی توچی، جان لیسگو، لوسیان مساماتی و سرجیو کاستلیتوی درخشان هستند؛ کاستلیتو در نقش مردی که با لبخندی گرگصفت درباره جناح لیبرال کلیسا خشمگینانه سخنرانی میکند و برای بازگشت به دوران نیایشهای لاتین اشتیاق دارد. داستان میتوانست حضور بیشتری از او و خشم تهدیدآمیزش را در خود جای دهد.
گفتوگوهایی طبیعی در میان زمزمههای پنهانی
چندین رمان رابرت هریس به فیلم تبدیل شدهاند (شبحنویس)، و او در اینجا نیز از کارگردانی برگر و فیلمنامهی پیتر استراگان بهره برده است؛ کسی که در اقتباس درخشان ۲۰۱۱ از خیاط، سرباز، جاسوس نوشتهی جان لوکاره همکاری داشت.
در مجمع کاردینالها، حجم زیادی از دیالوگها وجود دارد، اما گفتوگوها فراتر از نجواهای گوشههای تاریک، همچنان طبیعی باقی میمانند. حتی زمانی که شخصیتها با ضربه زدن به سینههای سرخ خود یا رویاروییهای مستقیم، قدرتنمایی میکنند، گفتوگوها به ندرت رنگ توضیح اضافه به خود میگیرد. با این حال، در نقطهای از فیلم، یکی از شخصیتها خطابهای موعظهوار ارائه میدهد که همان چیزی است که در فیلمهای جریان اصلی که به نهادها انتقاد میکنند (اما نه آنقدر که واقعاً آنها را زیر سؤال ببرند) دیده میشود. سخنانی که در نهایت به تحکیم همان نهادها میانجامد.
تعادلی میان سکون و پویایی در کارگردانی
برگر، همانطور که در فیلم قبلی خود، در جبهه غرب خبری نیست، بهخوبی نشان داده بود، تمایل دارد همه چیز را در حرکت نگه دارد چه شخصیتها، چه دوربین را. اما در اینجا، او تعادلی هماهنگتر میان سکون و پویایی پیدا میکند.
هنگامی که کاردینالها برای مجمع در نمازخانه سیستین گرد هم میآیند و در دو سوی میزهای بلند مقابل هم مینشینند، میتوان تنش را در نگاههای متقابل و سکوت خشک آنها احساس کرد. برگر زیادهروی نمیکند، اما گاهی شخصیتها، بهویژه لارنس، را دقیقاً در مرکز قاب قرار میدهد. این ممکن است اشارهای هوشمندانه به پرسپکتیو رنسانسی باشد، اما همزمان به نظم آیینی این جهان و تشریفات اندوهبار مجمع کاردینالها نیز گره میخورد.
کشمکش درونی لارنس؛ ایمان در برابر تردید
بحران ایمان لارنس همچنان ادامه دارد، گاهی شدت میگیرد و گاهی فروکش میکند، حتی در حالی که رأیگیری به لحظات حساس خود نزدیک میشود. رالف فاینز، بازیگری با توانایی فوقالعاده در نمایش ظرافتهای احساسی، این کشمکش درونی را بهشکلی ملموس به تصویر میکشد؛ غم او، و نه فقط برای پاپِ درگذشته، همچون سنگ آسیابی بر دوشش سنگینی میکند و او را به پایین میکشاند.
در لحظهای تأثیرگذار، او در میان دیگر کاردینالها در کلیسای سیستین نشسته و به شاهکار میکلآنژ، «داوری واپسین»، چشم میدوزد. نگاهش بر چهرهی مردی ملعون ثابت میماند، روحی خمیده و پریشان که شیاطین او را به دوزخ میکشانند. این صحنه تلاطم معنوی لارنس را بازتاب میدهد، کشمکشی که در عین حال بیانگر پرسشهای عمیقتر و گستردهتری است پرسشهایی الهیاتی و سازمانی که کلیسا با آنها مواجه است.
فساد، سوءاستفاده از قدرت و رسواییهای پنهان
چندین خط داستانی دیگر به این چالشها دامن میزنند. یکی از این خطوط به تقلب در انتخابات به سبک قدیمی اشاره دارد؛ دیگری سوءاستفاده از قدرت را آشکار میکند. اما در مجموع، تا حدی به دلیل عملکرد چشمگیر بازیگران که تسلط کاملی بر فیلم دارند، این بحرانها بیشتر جنبه شخصی پیدا میکنند تا اینکه به عنوان معضلات نهادی عمیق کلیسا به تصویر کشیده شوند.
حتی زمانی که دنیای بیرون شروع به اعمال فشار خشونتآمیز بر این روحانیون منزوی میکند و بمبها هم واقعی و هم استعاری یکی پس از دیگری منفجر میشوند، این احساس پراکندگی همچنان باقی میماند. یکی از این انفجارها قرار است تمام پرسشها و پیچشهای داستانی را در یک چارچوب مشخص قرار دهد، اما از آنجا که بزرگترین افشاگری فیلم بسیار دیرهنگام، خامدستانه و غیرقابلباور رخ میدهد، بیشتر باعث ایجاد شکاف در روایت میشود تا اینکه داستان را به سرانجامی قانعکننده برساند.
خرابی حاصل از این افشاگری قابلتوجه است، اما عمق آن بهدرستی کاوش نشده و سطحی به نظر میرسد.
برگرفته از نیویورکتایمز