از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقد فیلم راشومون (۱۹۵۰)

دسته‌بندی: سینما نقد و بررسی
زمان مطالعه: 2 دقیقه

نقد فیلم راشومون، راشومون (Rashomon) ساخته آکیرا کوروساوا در سال ۱۹۵۰، نقطه عطفی در تاریخ سینمای جهان است؛ فیلمی که نه‌تنها مرزهای روایت را درهم شکست، بلکه نگاه جهانیان را به سینمای ژاپن تغییر داد. داستان در قرن دوازدهم در کیوتو می‌گذرد و ماجرای قتل یک سامورایی و تجاوز به همسرش را از چهار دیدگاه متفاوت روایت می‌کند: راهزن، زن، خود سامورایی (از زبان یک واسطه روحی)، و شاهدی خاموش به نام هیزم‌شکن. کوروساوا با بهره‌گیری از فیلم‌برداری خیره‌کنندهٔ کازوئو میاگاوا، بازی‌های پرقدرت توشیرو میفونه، ماچیکو کیو و ماسایوکی موری، و موسیقی احساسی فومیو هایاساکا، جهانی می‌سازد که در آن مرز میان حقیقت و دروغ، روشنایی و تاریکی، ذهن و واقعیت در هم می‌آمیزد.

«راشومون» نخستین فیلمی بود که به‌گونه‌ای نظام‌مند، تعارض روایت‌ها و ذهنیت انسان را محور خود قرار داد. موفقیت آن در جشنواره ونیز (برنده شیر طلایی) و سپس در اسکار، راه را برای معرفی سینمای ژاپن به غرب هموار کرد و اصطلاح «اثر راشومون» را به فرهنگ لغت جهانی افزود؛ مفهومی که به موقعیتی اشاره دارد که در آن چند شاهد از یک رویداد، روایت‌هایی متناقض و درعین‌حال صادقانه ارائه می‌کنند. کوروساوا در این فیلم نه به‌دنبال کشف قاتل است و نه یافتن پاسخ نهایی، بلکه می‌کوشد نشان دهد انسان، حتی در برابر خویشتن، نمی‌تواند صادق باشد. این پیام، به‌ویژه در پایان فیلم که روزنه‌ای کوچک از انسانیت در میان سیل شک و تردید پدیدار می‌شود، رنگی از امید به خود می‌گیرد.

نقد فیلم راشومون

در ادامه، سه نقد از راجر ایبرت، جیمز براردینلی و لوک باکمستر گردآوری کرده‌ایم که هر یک از منظری متفاوت به این شاهکار نگریسته‌اند: ایبرت بر بُعد فلسفی و بی‌پاسخ‌ماندن حقیقت تأکید دارد، براردینلی بر ساختار روایی و زبان بصری فیلم، و باکمستر بر جنبه‌های استعاری و تأثیر ماندگار آن در تاریخ سینما. هر سه در یک نکته هم‌داستان‌اند: «راشومون» تنها یک فیلم نیست، بلکه تجربه‌ای است درباره ماهیت حقیقت، حافظه و انسان بودن.

نقد فیلم راشومون نوشته راجر ایبرت

نقد فیلم راشومون، کمی پیش از آغاز فیلم‌برداری «راشومون» سه دستیار کارگردان آکیرا کوروساوا نزد او آمدند. ناراضی بودند. داستان را نمی‌فهمیدند. کوروساوا به آن‌ها گفت: «اگر با دقت بخوانید، باید بتوانید درک کنید، چون با نیت قابل‌فهم بودن نوشته شده است.» اما آن‌ها اصرار کردند و گفتند: «ما با دقت خوانده‌ایم، اما باز هم هیچ نمی‌فهمیم.»

کوروساوا در کتاب «چیزی شبیه یک زندگینامه»، آن روز را به یاد می‌آورد و توضیحی برای فیلم به آن‌ها می‌دهد. این توضیح در جزوه‌ای که همراه نسخه جدید دی‌وی‌دی کریتریون از «راشومون» منتشر شده نیز چاپ شده است. دو نفر از دستیاران با توضیح او قانع می‌شوند، اما سومی همچنان سردرگم می‌ماند. آنچه او نمی‌فهمد این است که گرچه در فیلم، برای چهار روایت شاهدان از یک قتل، توضیحی وجود دارد، اما هیچ «راه‌حل» یا پاسخ نهایی‌ای در کار نیست.

نقد فیلم راشومون
آکیرا کوروساوا نویسنده فیلمنامه و کارگردان فیلم راشومون است

فیلمنامه‌ای پر از تضاد

کوروساوا درست می‌گوید که فیلمنامه دقیقاً همان است که باید باشد: چهار شهادت که با هم همخوانی ندارند. طبیعت انسان چنین است که وقتی چند شاهد را می‌شنود، تصمیم می‌گیرد کدام راست می‌گوید. اما نخستین جمله فیلمنامه، که از زبان هیزم‌شکن گفته می‌شود، این است: «من فقط نمی‌فهمم.» مشکل او این است که سه روایت متفاوت از یک رویداد واحد شنیده است و هر سه مدعی‌اند قاتل هستند.

تولد یک پدیده جهانی

«راشومون» (۱۹۵۰) همچون صاعقه‌ای بر دنیای سینما فرود آمد. این فیلم را کوروساوا در سال‌های آغازین کارش ساخت، پیش از آن‌که به‌عنوان یک استاد بزرگ شناخته شود. فیلم با بی‌میلی توسط یک استودیوی کوچک ژاپنی تولید شد، و مدیر استودیو آن‌قدر از آن خوشش نیامد که نام خود را از تیتراژ حذف کرد. بااین‌حال، فیلم در جشنواره ونیز برنده «شیر طلایی» شد و راه سینمای ژاپن را به سوی غرب گشود. سپس جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را گرفت و رکورد فروش فیلم‌های زیرنویس‌دار را شکست. حتی عنوان فیلم نیز وارد زبان انگلیسی شد؛ همان‌طور که «تبصره ۲۲» شد، چون مفهومی را بیان می‌کرد که جایگزینی بهتر از آن نداشت.

تأثیر ماندگار و تقلیدهای بعدی

به‌نوعی، «راشومون» قربانی موفقیت خودش شد. همان‌طور که استوارت گالبریت چهارم در کتاب «امپراتور و گرگ» (درباره زندگی و آثار کوروساوا و بازیگر محبوبش، توشیرو میفونه) می‌نویسد، در زمان اکران هیچ‌کس تا آن زمان فیلمی شبیه به آن ندیده بود. این نخستین فیلمی بود که از فلش‌بک‌هایی استفاده می‌کرد که با یکدیگر در تضاد بودند. روایت‌های شاهدان عینی در فیلم کاملاً متفاوت بود؛ یکی از آن‌ها حتی از آن‌سوی مرگ می‌آمد. فیلم با سه قاتل خوداعتراف‌گر پایان می‌یافت و هیچ نتیجه‌ای ارائه نمی‌داد.

میراث روایی «راشومون»

از ۱۹۵۰ تاکنون، تمهید روایی «راشومون» بارها در آثار دیگر تقلید شده است. گالبریت به فیلم «شجاعت در زیر آتش» اشاره می‌کند، و بی‌شک «مظنونین همیشگی» نیز از آن تأثیر گرفته است، به‌ویژه در نحوه‌ای که فلش‌بک‌هایی را نشان می‌دهد که با واقعیت عینی هم‌خوان نیستند. چون ما معمولاً تصور می‌کنیم فلش‌بک حقیقت را بازمی‌گوید، درحالی‌که فقط دیدگاه راوی را بازتاب می‌دهد و گاه آگاهانه دروغ می‌گوید. فیلم‌های هوشمند این را می‌دانند، اما فیلم‌های سطحی نه. بسیاری از فیلم‌هایی که از فلش‌بک فقط برای پرکردن جای خالی اطلاعات استفاده می‌کنند، در واقع تنبل‌اند.

نبوغ «راشومون» در این است که همه فلش‌بک‌ها در عین حال هم درست‌اند و هم غلط. درست از این نظر که تصویر دقیقی از ذهن هر شاهد ارائه می‌دهند؛ غلط از این نظر که، به گفته کوروساوا در زندگینامه‌اش، «انسان‌ها نمی‌توانند نسبت به خودشان صادق باشند. نمی‌توانند درباره خود حرف بزنند بی‌آنکه چیزی به آن نیفزایند.»

جست‌وجوی حقیقت در میان سایه‌ها

شگفتی «راشومون» در این است که در حالی‌که بازی سایه‌وار حقیقت و حافظه در جریان است، ما همچنان مجذوب داستانی می‌شویم که گمان می‌کنیم در حال کشف آن هستیم. موتور فیلم، ایمان ما به رسیدن به حقیقت است؛ بااین‌که هیزم‌شکن از همان ابتدا می‌گوید «نمی‌فهمد». اگر کسی که شاهد مستقیم ماجرا بوده و حرف‌های دیگران را شنیده، نفهمیده، چرا ما باید انتظار داشته باشیم بفهمیم؟

فیلم با بارانی سیل‌آسا آغاز می‌شود. پنج نما از نمای دور به نزدیک، دو مرد را نشان می‌دهد که زیر دروازه راشومون در کیوتو پناه گرفته‌اند. باران در این میان ابزاری است برای جدا کردن اکنون از گذشته. دو مرد، یکی راهب است و دیگری هیزم‌شکن. وقتی رهگذری از باران به آن‌ها پناه می‌آورد، درمی‌یابد که سامورایی‌ای کشته شده، همسرش مورد تجاوز قرار گرفته و راهزنی مظنون است…

نقد فیلم راشومون
دروازه راشومون

بازی با زمان و واقعیت

در جریان گفت‌وگو با رهگذر، هیزم‌شکن و راهب فلش‌بک‌هایی را روایت می‌کنند که در آن‌ها راهزن، زن و خود هیزم‌شکن هر یک داستان خود را از ماجرا بازمی‌گویند و سپس یک احضارگر روح ظاهر می‌شود تا روح سامورایی مرده را به سخن آورد. گرچه روایت‌ها کاملاً با هم متفاوت‌اند، هیچ‌کدام از آن‌ها دروغ نمی‌گویند تا خود را نجات دهند، زیرا هرکدام خود را قاتل معرفی می‌کند.

بااین‌حال، فیلمنامه فقط بستری است که فیلم روی آن حرکت می‌کند. هدیه واقعی «راشومون» در احساس و تصویرهایش است. فیلم‌بردار، کازوئو میاگاوا، گرما، نور و سایه‌های جنگل‌های نیمه‌استوایی را زنده می‌کند. (کوروساوا یادآور می‌شود که حلزون‌ها از درختان روی عوامل و بازیگران می‌افتادند و همه بدنشان را با نمک می‌پوشاندند تا آن‌ها را دور کنند.)

سفری به قلمرو دیگر

سکانس آغازین حرکت هیزم‌شکن در جنگل، صحنه‌ای مشهور است که گویی او وارد قلمرویی دیگر از واقعیت می‌شود. میاگاوا مستقیماً به‌سوی خورشید فیلم‌برداری می‌کند (که در آن زمان تابو بود) و سایه‌روشن شاخه‌ها، خطوطی شبکه‌مانند بر چهره شخصیت‌ها می‌اندازد و آنان را نیمه‌محو در خاک نشان می‌دهد.

در صحنه نبرد طولانی میان راهزن (میفونه) و سامورایی (ماسایوکی موری)، خستگی، ترس و نفس‌تنگی آن‌ها به‌شدت حس می‌شود. در صحنه‌ای که زن (ماچیکو کیو) هر دو مرد را تحریک می‌کند، سکوتی برقرار است که در آن سرنوشت مرگ و زندگی رقم می‌خورد. شاید احساساتی که در آن فضای باز میان درختان شکل می‌گیرند، چنان شدید و هراس‌انگیزند که دیگر نمی‌توان آن‌ها را با منطق توضیح داد.

نقد فیلم راشومون
تصویری از صحنه نبرد راهزن با بازی توشیرو میفونه و سامورایی با بازی ماسایوکی موری در فیلم راشومون

بازیگری احساسی و ریشه در سینمای صامت

وقتی نخستین‌بار فیلم را دیدم، تقریباً هیچ از سینمای ژاپن نمی‌دانستم. آنچه مرا شگفت‌زده کرد، شدت احساسات بازیگران بود. آیا همه ژاپنی‌ها این‌چنین فریاد می‌زنند و اغراق می‌کنند؟ حالا که فیلم‌های بسیاری از ژاپن دیده‌ام، می‌دانم در بیشتر آن‌ها گفت‌وگو طبیعی و آرام است (فیلم‌های اوزو نمونه گفت‌وگوی واقع‌گرایانه‌اند). اما کوروساوا دنبال واقع‌گرایی نبود. از زندگینامه‌اش می‌فهمیم که او مجذوب صداقت احساسی فیلم‌های صامت بود؛ جایی که بازیگران باید با چهره، چشم و حرکت دست احساس را منتقل کنند، چون دیالوگ‌ها کافی نبودند.

پیام فلسفی کوروساوا

دوربین‌های فیلم‌برداری ذاتاً واقع‌نگرند؛ هرچه را به آن‌ها نشان دهید، ثبت می‌کنند. و چون معمولاً از چیزهای واقعی فیلم می‌گیرند، ما می‌پنداریم هرآنچه می‌بینیم، حقیقت دارد. پیام «راشومون» این است که حتی آنچه خود دیده‌ایم باید مورد تردید قرار گیرد. این نکته محور فلسفه کوروساواست.

پیوند با آثار دیگر کوروساوا

در فیلم «زیستن» (۱۹۵۲)، اطرافیان کارمند پیر تصور می‌کنند شاهد زوال و سقوط او بوده‌اند، اما ما می‌دانیم او به خودشناسی و رستگاری رسیده است. در «هفت سامورایی»، قهرمانان نجات‌دهنده دهکده‌اند، اما وقتی خطر رفع می‌شود و مزد می‌خواهند، همان قهرمان‌ها به نظر دهقانان، غارتگر می‌آیند. در «ران» (۱۹۸۵)، پادشاه پیر اعتمادش را بر معنای ظاهری کلمات می‌گذارد و در نهایت خود را از پادشاهی و زندگی محروم می‌کند.

بدرود استاد

آخرین فیلم کوروساوا، «مادادایو» (۱۹۹۳)، زمانی ساخته شد که او ۸۳ سال داشت. فیلم درباره معلمی پیر است که شاگردانش هر سال برای دیدنش جمع می‌شوند. در پایان مهمانی سالانه، او جامی از آبجو را بلند می‌کند و فریاد می‌زند: «هنوز نه!» مرگ نزدیک است، اما هنوز نه زندگی ادامه دارد. قهرمان فیلم، در واقع خود کوروساواست: شاهدی صادق بر این‌که هنوز زنده است، اما هنگامی که بمیرد، هیچ‌کس کمتر از او از آن خبر نخواهد داشت.

برگرفته از وب‌سایت راجرایبرت

نقد فیلم راشومون نوشته جیمز براردینلی

نقد فیلم راشومون، دور از واقعیت نیست اگر آکیرا کوروساوا، فیلم‌ساز افسانه‌ای ژاپنی را یکی از ده کارگردان بزرگ تاریخ سینما بنامیم. آثار درخشان او خود گویای جایگاهش هستند، و با بیش از پنج دهه فیلم‌سازی، کوروساوا به‌درستی در کنار نام‌هایی چون آلفرد هیچکاک، اینگمار برگمن و مارتین اسکورسیزی قرار می‌گیرد.
او همچون تمام کارگردانان بزرگ، فیلم‌هایش را برای مخاطبی خاص یا نخبه‌گرا نمی‌ساخت؛ بلکه در عین هوشمندی، آثارش هم برای تماشاگر معمولی جذاب بودند و هم برای علاقه‌مندان جدی سینما.

همین ویژگی باعث شد که هالیوود بارها به آثار او روی آورد. «هفت سامورایی» به فیلم وسترن مشهور «هفت دلاور» بدل شد؛ «یوجیمبو» دو اقتباس آمریکایی داشت: «به خاطر یک مشت دلار» و «آخرین پایمرد»؛ «دژ پنهان» یکی از الهام‌بخش‌های اصلی جنگ ستارگان بود؛ و ساختار روایی منحصربه‌فرد «راشومون» مبنای فیلم شجاعت در زیر آتش قرار گرفت.

آغاز مسیر فیلم‌سازی کوروساوا

کوروساوا کارش را در سال ۱۹۴۳ با فیلم سوگاتا سانشیرو آغاز کرد؛ داستان پسری که معنای زندگی را از طریق یادگیری جودو درمی‌یابد. در سال‌های بعد، او به یکی از پرکارترین و محترم‌ترین فیلم‌سازان ژاپن تبدیل شد.

در سال ۱۹۴۸، با فیلم فرشته مست، همکاری خود را با بازیگر توشیرو میفونه آغاز کرد؛ همکاری‌ای که دهه‌ها ادامه یافت و برای هر دو بسیار پربار بود.
«راشومون»، ساختهٔ ۱۹۵۰، پنجمین فیلم این دو با یکدیگر بود و اثری که برای نخستین بار توجه جهانی را به کوروساوا جلب کرد. این فیلم در سال ۱۹۵۲ برنده اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان شد.

داستانی ساده و درعین‌حال پیچیده

روایت «راشومون» در ظاهر ساده اما در باطن فریبنده است. ماجرای تجاوز به زنی (ماچیکو کیو) و قتل مردی (ماسایوکی موری) احتمالاً به دست راهزنی (توشیرو میفونه) به‌طور کامل از خلال فلاش‌بک‌هایی از دید چهار راوی بیان می‌شود. بخش‌های پیرامونی فیلم در دروازه فرسوده‌ی «راشومون» در کیوتو رخ می‌دهد، جایی که چند نفر برای فرار از باران پناه گرفته‌اند و دربارهٔ این جنایت تکان‌دهنده گفت‌وگو می‌کنند. یکی از آن‌ها، هیزم‌شکن (تاکاشی شیمورا)، شاهد ماجرا بوده و همراه با یک راهب (مینورو چیاکی) در پی فهمیدن حقیقت و معنای این فاجعه برای سرشت انسان‌اند.

نقد فیلم راشومون
شخصیت هیزم‌شکن با بازی تاکاشی شیمورا در فیلم راشومون

چهار روایت از یک ماجرا

در هر چهار روایت، شخصیت‌ها یکسان‌اند و برخی جزئیات نیز تکرار می‌شوند، اما تفاوت‌های اساسی میانشان وجود دارد. در روایت نخست، راهزن مسئولیت قتل را می‌پذیرد اما تجاوز را رد می‌کند و آن را عملی از روی رضایت دوطرفه می‌داند. در روایت زن، او تأیید می‌کند که راهزن به او حمله کرده، اما ممکن است خودش قاتل باشد. در روایت مرد مرده (که از زبان یک واسطه روحی بیان می‌شود)، تجاوز و خودکشی مطرح می‌شود. در نهایت، روایت «بی‌طرفانه»‌ هیزم‌شکن عناصری از هر سه داستان را در هم می‌آمیزد و تماشاگر را در تردید باقی می‌گذارد که آیا او واقعاً چیزی دیده است یا نه.

حقیقت ناممکن و واقعیت چندگانه

بسیاری از بینندگان در تلاش‌اند تا از میان روایت‌ها، حقیقت ماجرا را کنار هم بچینند، اما تفاوت میان روایت‌ها چنان زیاد است که این کار بیهوده به نظر می‌رسد.
«راشومون» دربارهٔ کشف واقعیت یا تشخیص گناهکار نیست، بلکه دربارهٔ مفهومی عمیق‌تر است: ناتوانی انسان در درک حقیقت مطلق. دیدگاه، واقعیت را تحریف می‌کند و حقیقتِ کامل را به امری دست‌نیافتنی بدل می‌سازد.

راویان نامطمئن و ذهن‌های مغشوش

تمام راویان در «راشومون» داستان‌هایی باورپذیر ارائه می‌دهند، اما هیچ‌کدام کاملاً قابل اعتماد نیستند. نمی‌توان گفت تا چه اندازه روایت‌هایشان ساختگی است و چه بخش‌هایی حاصل تفاوت دیدگاه‌هاست. گفته‌اند اگر چهار نفر شاهد یک حادثه باشند، هر کدام روایت متفاوتی خواهند داشت، اما در «راشومون» مسئله فراتر از این است؛ هر سه شرکت‌کننده خود را قاتل معرفی می‌کنند. و عجیب‌تر آنکه روایت ظاهراً بی‌طرفانهٔ هیزم‌شکن، از همه کمتر اعتماد ما را جلب می‌کند.

نبودِ حقیقت عینی

در پایان، تنها یک چیز روشن می‌شود: حقیقت عینی وجود ندارد. حقیقت، جامی مقدس است که انسان در پی آن است، اما هرگز به آن دست نخواهد یافت.
نبوغ کوروساوا در این است که هیچ‌گاه نمی‌گوید واقعاً چه رخ داده است. هر تماشاگر باید خود نتیجه بگیرد. هر بار که فیلم را می‌بینم، برداشت تازه‌ای از ماجرا دارم؛ و همین ندانستن، منبعی برای شگفتی است نه سرخوردگی و این بزرگ‌ترین دستاورد کوروساواست.

زبان بصری و شعر تصویری

سبک بصری «راشومون» برای تماشاگر غربی تجربه‌ای تازه است. فیلم همچون شعری تصویری ساخته شده و تمرکز اصلی آن بر تصویر و حس است، نه بر گفت‌وگو و صدا. فیلم‌برداری به‌شدت تأثیرگذار است؛ می‌توان فیلم را حتی بدون زیرنویس تماشا کرد و بخش بزرگی از روح آن را دریافت. این ویژگی در صحنه‌ای سه‌ونیم دقیقه‌ای آشکار می‌شود؛ جایی که هیزم‌شکن در میان جنگل پیش می‌رود و جسد را می‌یابد ترکیبی از تصاویر سیاه‌وسفید و موسیقی احساسی فومیو هایاساکا، بی‌هیچ دیالوگی.

بازی‌های درخشان بازیگران

همانند تمام آثارش، کوروساوا بهترین بازی‌ها را از بازیگرانش می‌گیرد. توشیرو میفونه، در نقش راهزن، حضوری پرقدرت و چندوجهی دارد و شخصیتش را در هر روایت کمی متفاوت نشان می‌دهد یک مرد واحد، اما از دیدهای گوناگون. ماسایوکی موری، در نقش نجیب‌زاده‌ای محکوم، گاه شریف و گاه ترسو به نظر می‌رسد، بسته به اینکه چه کسی روایت را بیان می‌کند. اما درخشان‌ترین بازی از آنِ ماچیکو کیو است؛ زنی مسحورکننده و چندچهره که در هر روایت رنگی تازه می‌گیرد: گاه معصوم، گاه اغواگر، گاه بی‌رحم. او قربانی است، بازیگر است، کودک است و گاه هیولا. کوروساوا که در آن زمان او را از میان ناشناخته‌ها برگزید، دقیقاً می‌دانست چه می‌خواهد.

میراث ماندگار راشومون

امروز، نزدیک به پنجاه سال پس از ساخت فیلم، «راشومون» هیچ‌چیز از قدرت و جذابیت خود را از دست نداده است. این فیلم شاهکاری است که پرسش‌هایی بی‌پاسخ اما عمیق را پیش می‌کشد پرسش‌هایی دربارهٔ حقیقت، حافظه و سرشت انسان. فیلم‌هایی چون شجاعت در زیر آتش شاید بخشی از روح «راشومون» را بازتاب دهند، اما هیچ اثری پیش یا پس از آن، این موضوع را با چنین قدرت و یگانگی مطرح نکرده است. به‌راستی که «راشومون» تعریفی کامل از یک اثر کلاسیک است؛ تماشای نود دقیقه از آن، یکی از پربارترین تجربه‌هایی است که می‌توان در سینما داشت.

برگرفته از ریل‌ویوز

نقد فیلم راشومون نوشته لوک باکمستر

نقد فیلم راشومون، فیلمی که با چهار روایت متناقض از یک رویداد مرگ یک سامورایی مشهور شد، اثر ناآرام‌کننده کوروساوا الهام‌بخش بی‌شمار آثار بعدی شد. همه ما بارها شنیده‌ایم که در مواجهه با دو روایت متناقض، حقیقت معمولاً جایی میان آن دو قرار دارد. اما اگر سه یا چهار روایت وجود داشته باشد که هر کدام کاملاً متفاوت‌اند چه؟ آیا در چنین شرایطی می‌توان حقیقت را یافت؟

هیچ فیلمی همانند راشومون (Rashomon)، شاهکار تأثیرگذار سال ۱۹۵۰ به کارگردانی آکیرا کوروساوا، ناتوانی انسان در دستیابی به حقیقت عینی را چنین درخشان و ماندگار به تصویر نکشیده است. داستان در حدود قرن دوازدهم در شهر کیوتو می‌گذرد. فیلم به‌طور مشهور چهار روایت جداگانه از یک رویداد واحد را نشان می‌دهد که توسط چهار شخصیت مختلف بازگو می‌شوند. تنها نکته‌ای که در تمام روایت‌ها مشترک است، یک واقعیت ساده است: یک سامورایی کشته شده است.

هدف فیلم راشومون

هدف کوروساوا روشن کردن حقیقت ماجرا نیست؛ راشومون یک معمای جنایی نیست. بلکه او می‌خواهد نشان دهد که حقیقت مطلق دست‌نیافتنی است. بااین‌حال، در پایان فیلم، او دیدگاه بدبینانه خود را با لحظه‌ای اخلاقی تعدیل می‌کند: یکی از شخصیت‌ها تصمیم می‌گیرد از نوزادی رهاشده مراقبت کند و این عمل، اندک ایمانی دوباره به انسانیت بازمی‌گرداند.

اثر ماندگار و مفهوم «پدیده راشومون»

با این حال، راشومون آن‌قدر ناآرام‌کننده است که حتی این لحظه نیز تسکینی واقعی به بیننده نمی‌دهد. تماشای فیلم در بیش از هفتاد سال پیش، تجربه‌ای انقلابی بوده است. در حالی که پیش‌تر، دروغ در دیالوگ‌ها بیان می‌شد، در راشومون خود فرم سینما بود که حقیقت را پنهان می‌کرد. همین ایده مرکزی چنان تأثیرگذار بود که اصطلاح «اثر راشومون» (Rashomon Effect) برای توصیف موقعیتی ابداع شد که یک رویداد می‌تواند از دید افراد مختلف به شکل‌های گوناگون تعبیر شود؛ مفهومی که بعدها الهام‌بخش آثار فراوانی شد.

زبان بصری متفاوت

پیش از آن، عناصری مانند فیلم‌برداری یا طراحی صحنه، بیشتر برای نمایش حالات ذهنی استفاده می‌شدند؛ مانند فیلم کلاسیک آلمانی کابینه دکتر کالیناری که با دکورهای کج و سوررئال، ذهن بیمار و توهم‌زده قهرمانش را مجسم می‌کرد. اما راشومون متفاوت بود: نه از دنیایی کابوس‌وار می‌آمد، نه از ذهنی تب‌دار. گرچه می‌توان گفت این فیلم بیش از آنکه در مکانی واقعی جریان داشته باشد، در ذهن انسان‌ها می‌گذرد، بااین‌حال لوکیشن‌های فیزیکی آن مانند دروازه ویران‌شده شهری که روایت در آن آغاز می‌شود فراموش‌نشدنی‌اند.

طبیعت، بازتاب درون انسان

کوروساوا در سراسر دوران کاری خود، رابطه میان هوا و احساس را به‌طرزی تماشایی به کار می‌گرفت: مه در تاج خون، باد در ران و باران در هفت سامورایی.
در راشومون نیز باران سیل‌آسایی می‌بارد؛ فیلم با نمایی از تابلوی خیس‌شده‌ای آغاز می‌شود که نام مکان را نشان می‌دهد گذرگاهی میان درون و بیرون، نمادی از سفری ناتمام یا واقعیتی نیمه‌کاره. در اینجا با دو مرد روبه‌رو می‌شویم: هیزم‌شکن (تاکاشی شیمورا) و کشیش (مینورو چیاکی) که به زودی مرد عامی (کیشیجیرو اوئدا) نیز به آن‌ها می‌پیوندد.

شهادت‌ها و روایت‌های دروغین

هیزم‌شکن پریشان است؛ برای مرد عامی تعریف می‌کند که جسد سامورایی‌ای را در جنگل یافته و به مقامات گزارش داده است. در ادامه، فیلم به گذشته بازمی‌گردد؛ دوربین کوروساوا او را در میان درختان دنبال می‌کند از جلو، پشت و کنار و گاهی حتی از زاویه دید خودش.

نقد فیلم راشومون
تصویری از صحنه دادگاه در فیلم راشومون

سه شخصیت کلیدی در دادگاه شهادت می‌دهند:

راهزن (توشیرو میفونه) که ادعا می‌کند سامورایی را در نبردی تن‌به‌تن کشته است. همسر سامورایی (ماچیکو کیو) که می‌گوید راهزن به او تعرض کرده و او ناخواسته شوهرش را کشته است. و به شکلی شگفت‌انگیز، خود سامورایی مرده (ماسایوکی موری) که از جهان مردگان و از طریق یک واسطه سخن می‌گوید و ادعا می‌کند همسرش به او خیانت کرده و او از شرم خودکشی کرده است.

نقد فیلم راشومون
ماچیکو کیو در نقش ماساگو همسر سامورایی، در دادگاه شهادت می‌دهد

در این میان، هوا و طبیعت نقشی استعاری و واقعی دارند: باد دیوانه‌واری می‌وزد و واسطه توصیف می‌کند که روح سامورایی «مانند بادی است که می‌خواست مرا به اعماق تاریکی بکشاند».

بازیگری و ماهیت شخصیت‌ها

این ساختار مفهومی تأثیری شگرف بر بازی بازیگران دارد. کوروساوا پرسش‌های فلسفی بسیاری مطرح می‌کند: آیا می‌توان گفت این شخصیت‌ها همان آدم‌های قبلی‌اند، وقتی اعمال و انگیزه‌هایشان در هر روایت چنین متفاوت است؟ این وضعیت باعث می‌شود بازیگران در طول فیلم بارها خود را بازآفرینی کنند و همین ویژگی، یکی از دلایلی است که راشومون هنوز هم پس از دهه‌ها، تجربه‌ای پرشور و برق‌آسا برای تماشاگر باقی مانده است.

نتیجه‌گیری

راشومون اثری است جسورانه و نوآورانه که به اعماق ذهن مخاطب نفوذ می‌کند و هرگز او را رها نمی‌سازد؛ فیلمی که پرسش از حقیقت، دروغ و انسانیت را برای همیشه در تاریخ سینما زنده نگه داشت.

برگرفته از گاردین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *