از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقد فیلم بلفاست (Belfast)

دسته‌بندی: سینما نقد و بررسی
زمان مطالعه: 2 دقیقه

نقد فیلم بلفاست؛ این فیلم ساخته کنت برانا، اثری عمیقاً شخصی و در عین حال جهانی است که با نگاهی لطیف و نوستالژیک به دوران کودکی کارگردان در ایرلند شمالیِ سال ۱۹۶۹ می‌پردازد. این فیلم، که از دریچه نگاه پسری ۹ ساله به نام بادی روایت می‌شود، نه‌تنها بازتابی از درگیری‌های فرقه‌ای و «مشکلات» ایرلند است، بلکه بیش از هر چیز به زندگی روزمره، روابط خانوادگی و تأثیرات ماندگار کودکی در میان آشوب‌ها تمرکز دارد. سبک بصری سیاه‌وسفید فیلم، همراه با انفجارهای گاه‌به‌گاه رنگ و موسیقی تأثیرگذار ون موریسون، فضایی احساسی و خاطره‌انگیز خلق می‌کند که تماشاگر را به سفری در میان تراژدی‌ها و زیبایی‌های زندگی دعوت می‌کند.

نقد فیلم بلفاست

بلفاست با ترکیبی از صداقت عاطفی و هنر سینمایی، توانسته توجه منتقدان را جلب کند و نقدهای متعددی درباره آن نوشته شود. این فیلم نه‌تنها به‌عنوان اثری خودزندگی‌نامه‌ای از برانا، بلکه به‌عنوان نمایشی از تاب‌آوری و گرمای انسانی در برابر ناملایمات تاریخی مورد تحسین قرار گرفته است. در ادامه، سه نقد از جیمز براردینلی، بیلگه ابیری و کریستی لمایر را برای شما گردآوری کرده‌ایم که هر یک زاویه‌ای متفاوت از این فیلم تأثیرگذار را بررسی می‌کنند.

نقد فیلم بلفاست نوشته جیمز براردینلی

ده‌ها فیلم درباره «مشکلات» ایرلند ساخته شده است. بیشتر آن‌ها تأثیرگذار و دل‌خراش هستند و برخی به اندازه هر فیلمی که درباره جنگ داخلی و مذهب ساخته شده، قدرتمندند. کنت برانا، نویسنده و کارگردان فیلم «بلفاست»، که حالا از روزهایی که عمدتاً به خاطر آثار شکسپیری‌اش شناخته می‌شد فاصله گرفته، دریچه‌ای جدید به این دوره از اشک‌ها، تراژدی‌ها و جوامع ازهم‌گسیخته گشوده است. «بلفاست» داستان بلوغ پسری ۹ ساله خیال‌پرداز و عاشق سینما است که وقایع را از نگاه او می‌بیند. جای تعجب نیست که این فیلم تا حد زیادی خودزندگی‌نامه‌ای است و برانا مجموعه‌ای از خاطرات ۵۲ ساله‌اش را بازسازی کرده و به آن‌ها جان تازه‌ای بخشیده است.

شخصیت اصلی و شروع درگیری‌ها

نقد فیلم بلفاست
جود هیل بازیگر تازه‌کار بلفاست که شخصیت بادی را بازی می‌کند

نماینده برانا در فیلم، بادی (با بازی جود هیل، بازیگر تازه‌کار) است که در محله‌ای مختلط در بلفاست زندگی می‌کند، «مختلط» به این معنا که پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها در صلح کنار هم زندگی می‌کنند. اما در اوت ۱۹۶۹، «مشکلات» با انفجار و شورش آغاز می‌شود. از نگاه بادی، این صحنه‌ها ترسناک و آشوبناک هستند. نقاط عطف عادی زندگی‌اش فرومی‌ریزند، خیابان‌هایی که با دوستانش در آن‌ها بازی می‌کرد، به میدان جنگ تبدیل می‌شوند. برانا تصمیم گرفته تا درگیری‌ها را از نگاه بادی نشان دهد و بخش زیادی از مسائل سیاسی را کنار بگذارد. برای این پسر، همه‌چیز به تعصب و تفاوت میان کاتولیک‌ها (که مراسم اعتراف دارند) و پروتستان‌ها (که واعظان آتشین و گوگردی دارند) خلاصه می‌شود.

خانواده بادی و چالش‌های مهاجرت

بادی با مادرش (کیتریونا بالف)، پدرش (جیمی دورنان) و برادر بزرگ‌ترش، ویل (لوئیس مک‌اسکی) زندگی می‌کند. پدرش بیشتر در انگلیس کار می‌کند و فقط آخر هفته‌ها به خانه می‌آید. دیدگاه صلح‌طلبانه او درباره همسایگان کاتولیک با آتش‌افروزان محلی که رویکرد «یا با ما یا علیه ما» دارند، سازگار نیست. پدر تصمیم می‌گیرد که امن‌ترین راه برای خانواده‌اش مهاجرت به انگلیس باشد، اما قطع کردن پیوندهای عمیقی که آن‌ها را به بلفاست متصل می‌کند، آسان نیست. مهم‌ترین این پیوندها، پدربزرگ و مادربزرگ بادی (جودی دنچ و کیاران هیندز) هستند که نزدیکی‌شان باعث شده نقش مهمی در زندگی نوه‌هایشان داشته باشند.

تم‌های خانوادگی و تأثیرات کودکی

«بلفاست» مجموعه‌ای از روایت‌های کوتاه ارائه می‌دهد. اگرچه نمی‌توان «مشکلات» را نادیده گرفت – این درگیری‌ها در پس‌زمینه حضور دارند و گاهی به پیش‌زمینه می‌آیند – اما برانا بیشتر به خانواده، جامعه و «چیزهای کوچک» که پایه‌های شخصیت آینده او را شکل داده‌اند، علاقه‌مند است. این فیلم تقریباً به‌وضوح از «امید و شکوه» (۱۹۸۷) جان بورمن، خاطرات زندگی پسربچه‌ای در زمان جنگ جهانی دوم، الهام گرفته است و برانا داستانش را بر برداشت‌های یک کودک متمرکز کرده است.

تجربه عشق و روابط انسانی

بادی درست همان‌طور که از تعاملات پدر و مادرش با شبه‌نظامیان نفرت را درک می‌کند، عشق را هم مشاهده و تجربه می‌کند. علاوه بر روابط نزدیکش با والدین و پدربزرگ و مادربزرگش، او به دختری محلی (اولیو تنانت) علاقه‌مند می‌شود و پس از راهنمایی‌های پدربزرگش درباره «چگونه دل یک دختر را به دست بیاوری» (در حالی که مادربزرگش در پس‌زمینه چشمانش را می‌چرخاند)، جرأت می‌کند احساساتش را بروز دهد (با پیشنهاد همکاری در یک پروژه مدرسه‌ای). از طریق والدین و پدربزرگ و مادربزرگش، بادی الگوهایی از عشق بزرگسالانه می‌بیند. صحنه‌ای تأثیرگذار وجود دارد که در آن پدربزرگ با شوق از اولین باری که مادربزرگ را دید و اینکه این جذابیت هرگز از بین نرفته، سخن می‌گوید.

سبک بصری و تأثیرات سینمایی

«بلفاست» عمدتاً به‌صورت سیاه‌وسفید فیلم‌برداری شده، اما گاهی برانا برای تأکید به رنگی تغییر می‌دهد. اولین سکانس رنگی در ابتدای فیلم است، جایی که دوربین بلفاست امروزی را نشان می‌دهد (قبل از اینکه از دیواری بالا برود و به گذشته و سیاه‌وسفید فرو برود – جلوه‌ای بصری هوشمندانه و مؤثر). صحنه‌های رنگی دوم و سوم، کلیپ‌هایی از فیلم‌هایی هستند که بادی همراه خانواده‌اش در سینما تماشا می‌کند: «یک میلیون سال پیش از میلاد» و «چیتتی چیتتی بنگ بنگ».

بخش‌هایی از دو فیلم دیگر هم نشان داده می‌شود (اما این‌ها، هم‌رنگ با خود فیلم‌ها، سیاه‌وسفید هستند): «مردی که لیبرتی والانس را کشت» و «ظهر بلند». برانا همچنین از «ظهر بلند» به‌عنوان الهام برای صحنه‌ای رویارویی در خیابان بلفاست استفاده کرده، اگرچه می‌توان گفت این شباهت‌ها کمی تصنعی به نظر می‌رسند. آخرین سکانس رنگی در اجرای زنده «سرود کریسمس» رخ می‌دهد (فقط نمایش رنگی است تماشاگران همچنان سیاه‌وسفید هستند)، شاید نشانه‌ای از جایی که اشتیاق برانا به تئاتر آغاز شد.

نقاط ضعف و جمع‌بندی

نقد فیلم بلفاست
شخصیت مویرا (لارا مک‌دانل)، یکی از دوستان بادی، به‌خوبی پرورش نیافته و بیشتر به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد داستان به نظر می‌رسد

فیلم بی‌نقص نیست. شخصیت مویرا (لارا مک‌دانل)، یکی از دوستان بادی، به‌خوبی پرورش نیافته و بیشتر به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد داستان به نظر می‌رسد تا یک شخصیت واقعی. گاهی فیلم بیش از حد به موسیقی ون موریسون، نوازنده ایرلندی، تکیه می‌کند (موسیقی متن شامل هشت آهنگ قدیمی او، که هیچ‌کدام «دختر چشم‌قهوه‌ای» نیست، به‌علاوه یک آهنگ جدید) برای القای حس دوران.

اما مشکلات «بلفاست» جزئی هستند و تأثیر جادویی که برانا خلق کرده را کم نمی‌کنند. اگرچه عناصری از تراژدی در داستان وجود دارد، این فیلم در درجه اول اثری است که مخاطب را راضی می‌کند. قلب را لمس می‌کند و علاوه بر اینکه شخصی‌ترین فیلم برانا است، صمیمی‌ترین اثر او نیز هست. بی‌تردید یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های سال ۲۰۲۱.

برگرفته از ریل‌ویوز

نقد فیلم بلفاست نوشته بیلگه ابیری

طبیعی است که از فیلمی به نام «بلفاست» که در ایرلند شمالی سال ۱۹۶۹ می‌گذرد، انتظار اثری خشن‌تر، تاریک‌تر و آتشین‌تر داشته باشیم. اما در واقع، بارزترین و شاید حتی سیاسی‌ترین ویژگی داستان خودزندگی‌نامه‌ای کنت برانا این است که کمتر به وحشت‌های جنگ می‌پردازد و بیشتر بر زندگی روزمره‌ای تمرکز دارد که این وحشت‌ها به‌تدریج آن را به حاشیه می‌رانند. این تغییر جهت به سوی انسانیت ضروری است، حتی اگر گاهی با لغزش‌هایی همراه باشد.

شروع درگیری‌ها و تحول محله

خشونت فرقه‌ای که در نهایت ایرلند شمالی را در بر می‌گیرد، در اوایل فیلم «بلفاست» ظاهر می‌شود. بادی، قهرمان ۹ ساله داستان (با بازی جود هیل)، روزی معمولی را سپری می‌کند که ناگهان با شروع شورش، محله‌اش به آشوبی آتشین تبدیل می‌شود. یک لحظه او با درپوش سطل زباله به‌عنوان سپر، در حال مبارزه با اژدهایان خیالی است و لحظه‌ای بعد، مادر وحشت‌زده‌اش (کیتریونا بالف) از همان درپوش به‌عنوان سپری واقعی استفاده می‌کند تا او را در میان بارانی از شیشه‌های شکسته و کوکتل مولوتوف به خانه برساند.

زندگی روزمره در سایه درگیری

نقد فیلم بلفاست
کنت برانا، کارگردان فیلم از پشت صحنه فیلم بلفاست

این تنها تحول فیلم نیست. پیش از شروع این درگیری کوتاه اولیه، برانا خیابان شلوغ را با نماهای بلند و چرخشی فیلم‌برداری می‌کند که همسایه‌ها را در حال احوالپرسی، شوخی با بادی و دیگران نشان می‌دهد. تعاملات آن‌ها کمی اغراق‌آمیز و نه کاملاً طبیعی است شاید حتی کمی تئاتری، مانند افتتاحیه نمایشی که سعی دارد شلوغی زندگی واقعی را روی صحنه بازسازی کند. این یک پرتره کوتاه و استیلیزه از حس دوستی و حسن نیت است که به‌زودی از این محله، که بخش عمده فیلم در آن می‌گذرد، محو می‌شود. بعداً می‌بینیم که برخی از این همسایه‌ها علیه یکدیگر می‌شوند. دختری که مغازه‌دار به او سلام می‌کند، سعی می‌کند همان مغازه را غارت کند.

زنانی که مراقب بادی هستند، شایعاتی درباره مادرش پخش می‌کنند. خانواده بادی پروتستان هستند و به‌زودی پروتستان‌های دیگر از آن‌ها می‌خواهند که علیه همسایگان کاتولیک خود شوند. نزاع فرقه‌ای اغلب در روایت‌های تاریخی به‌عنوان چیزی نشان داده می‌شود که ریشه در قرن‌ها پیش دارد؛ اما برانا به نظر می‌خواهد یادآوری کند که حقیقت این‌قدر ساده و تقلیل‌یافته نیست و مردم عموماً دوست دارند با هم کنار بیایند.

تمرکز بر زندگی روزمره و چالش‌های خانوادگی

با وجود این ناآرامی اولیه، تمرکز «بلفاست» بر مسائل روزمره‌تر باقی می‌ماند بر چالش‌های کمتر دراماتیک زندگی. پدر بادی (جیمی دورنان) نجاری است که در انگلیس کارهای ساختمانی موقت انجام می‌دهد و اغلب غایب است، و مادر باید خانواده را سرپا نگه دارد. او و همسرش درگیر بدهی هستند که با جدیت در تلاش برای بازپرداخت آن‌اند. پدربزرگ بادی (کیاران هیندز) به دلیل سال‌ها کار در معادن زغال‌سنگ مشکلات سلامتی دارد.

بادی عاشق دختری شده، شیفته فرود روی ماه است، و سینما و تئاتر را کشف می‌کند. او زندگی جادویی‌ای را سپری می‌کند که کودکان حتی در خطرناک‌ترین شرایط، اغلب به لطف تلاش‌های محافظتی والدین‌شان، موفق به تجربه آن می‌شوند. وقتی مادر و پدر درباره ترک بلفاست صحبت می‌کنند، او فریاد می‌زند که نمی‌خواهد برود. به هر حال، اینجا خانه اوست.

سبک روایی و حس نوستالژی

ما بیشتر این‌ها را گذرا می‌بینیم، و برانا به‌ندرت روی یک صحنه یا نقطه داستانی بیش از حد توقف می‌کند. این می‌تواند گاهی فیلم را پراکنده جلوه دهد و ممکن است حس سبکی بیش از حد را ایجاد کند. اما برانا هوشمندانه به فیلم کیفیت یک خاطره کودکی را می‌بخشد، از لحظات دزدیده‌شده و مکالمات شنیده‌شده. او به‌عنوان کارگردان همیشه استایلیست دست‌کم گرفته‌شده‌ای بوده است.

کارهای اولیه‌اش با اکسپرسیونیسم شگفت‌زده‌کننده‌ای مشخص می‌شدند، و آنچه فیلم‌های شکسپیری او را خاص می‌کرد این بود که او از عظمت ذاتی مواد اولیه شانه خالی نکرد؛ او با آن همراه شد و گاهی حتی جرأت کرد آن را تقویت کند. هیجان‌انگیزترین جنبه «بلفاست» بازگشت آن کنت برانا است، فیلمسازی که زمانی در پی شگفت‌زده کردن ما بود، پیش از آنکه به ناشناسی معادن نمک فیلم‌های فرانچایز برود.

سبک بصری و موسیقی

البته این بازگشت نسخه‌ای از اوست. برانا این بار چندان پرطمطراق نیست. او همچنان زوایای غیرمعمول دوربین و نماهای بلند را ارائه می‌دهد، اما فیلم را پویا نگه می‌دارد. موسیقی پرطنین همکار همیشگی‌اش، پاتریک دویل، اینجا با مجموعه‌ای از آهنگ‌های بلوزگونه و دوست‌داشتنی ون موریسون جایگزین شده است. وقتی فیلم آرام می‌شود، معمولاً برای این است که به بازیگران اجازه نفس کشیدن بدهد. از آنجا که باقی فیلم بسیار سبک و روان است، وقتی به یک نمای آرام از بالف در حال اشک ریختن یا یک رویاپردازی طولانی از هیندز و جودی دنچ (که نقش مادربزرگ بادی را بازی می‌کند) درباره روزهای اولیه رابطه‌شان می‌رسد، تأثیرات ویرانگری دارد.

نقدها و جمع‌بندی

برخی مطمئناً این رویکرد کلی را فاقد زمینه یا وزن دراماتیک خواهند یافت. درست است که برانا فرمالیستی در سطح ترنس دیویس یا آلفونسو کوارونِ «رما» (فیلمی که احتمالاً به‌طور ناعادلانه با این فیلم مقایسه خواهد شد) نیست. گاهی اوقات، لمس سبک او می‌تواند علیه فیلم عمل کند. صحنه‌ای در اواخر فیلم، که در حال حاضر دست به دست می‌شود، از شخصیت دورنان که به آهنگ «عشق جاودان» می‌خواند و بالف که می‌رقصد، فرصت ازدست‌رفته‌ای به نظر می‌رسد: برانا آن‌قدر سریع کات می‌دهد که لحظه بزرگ دورنان را خراب می‌کند و چیزی را که باید کاتارتیک باشد، از قدرت آن می‌کاهد. اما فیلم در کل آن‌قدر گیراست که حتی چنین اصلاحات بیش از حدی به نظر مشکلات جزئی می‌آیند.

آسان‌تر و قطعاً فرصت‌طلبانه‌تر بود که در جهت مخالف پیش می‌رفت و ما را در داستان‌های غم و قربانی غرق می‌کرد. چیزی واقعاً جسورانه در این است که فیلمی درباره بلفاست در سال ۱۹۶۹ گرمای درخشانی از روزمرگی را به تصویر بکشد. این به ما یادآوری می‌کند که زندگی ادامه دارد.

برگرفته از ولچر

نقد فیلم بلفاست نوشته کریستی لمایر

«بلفاست» بدون شک شخصی‌ترین فیلم کنت برانا تا به امروز است، اما مطمئناً تأثیری جهانی نیز دارد. این فیلم دورانی خشن و پرآشوب در ایرلند شمالی را به تصویر می‌کشد، اما این کار را از طریق نگاه معصومانه و پرشور یک پسر نه‌ساله انجام می‌دهد. فیلم به‌صورت سیاه‌وسفید لطیفی فیلم‌برداری شده و گاه‌گاه انفجارهایی از رنگ‌های باشکوه دارد.

بازتاب کودکی در بلفاست

برانا با به یاد آوردن روزهای جوانی‌اش در محله‌ای منزوی در شهر بلفاست، فیلمی ساخته که هم صمیمی است و هم جاه‌طلبانه می‌توان آن را «رما»ی او نامید، اگر مقایسه اجتناب‌ناپذیر با شاهکار اخیر آلفونسو کوارون را ببخشید. این تعادل ظریفی است که نویسنده/کارگردان تلاش می‌کند به آن دست یابد و در بیشتر موارد موفق می‌شود. سخت است که مجذوب این نامه عاشقانه به مکان و زمانی کلیدی در کودکی او و به افرادی که او را به نیروی فرهنگی بی‌نظیری که شد شکل دادند، نشوید. مدت‌ها پیش از تقدیمی که پیش از تیتراژ پایانی پخش می‌شود «برای آن‌هایی که ماندند. برای آن‌هایی که رفتند. و برای همه آن‌هایی که گم شدند.» می‌توانیم قلب حسرت‌بار برانا را به‌وضوح احساس کنیم.

نگاه از چشم‌های بادی

نقد فیلم بلفاست
صحنه‌ای از درگیری‌های بلفاست

با این حال، چون وقایع تابستان ۱۹۶۹ را از منظر کودکی شیرین به نام بادی نماینده برانا، با بازی جود هیل که به‌طور غیرقابل‌مقاومتی دوست‌داشتنی است می‌بینیم، ممکن است ساده‌سازی بیش از حدی از آشوب‌ها صورت گیرد و همچنین به دلیل سبک فیلم‌برداری، نوعی فاصله عاطفی ایجاد شود. ما چیزها را همان‌طور که بادی می‌بیند و می‌شنود، تجربه می‌کنیم: در تکه‌ها و زمزمه‌ها، از پنجره‌های باز و درهای نیمه‌باز، در راهروهای باریک و اتاق نشیمن تنگ، جایی که انگار همیشه «پیشتازان فضا» از تلویزیون پخش می‌شود. (هریس زامبارلوکوس، که چندین فیلم برانا از جمله «سیندرلا» و «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» را فیلم‌برداری کرده، فیلم‌برداری سیاه‌وسفید تأثیرگذاری ارائه می‌دهد.)

وقتی اوباش پروتستان در حالی که بادی در وسط خیابان مشغول بازی خیالی است به محله هجوم می‌آورند تا خانواده‌های کاتولیک همسایه را بیرون کنند، درپوش سطل زباله‌ای که به‌عنوان سپر اسباب‌بازی استفاده می‌کرد، ناگهان به ابزاری حیاتی برای محافظت در برابر سنگ‌های پرتاب‌شده تبدیل می‌شود.

تضاد میان معصومیت و آشوب

این کشمکش مداوم، خط اصلی داستان «بلفاست» را تشکیل می‌دهد. فیلمی که اغلب با خودش در تضاد به نظر می‌رسد و به همان اندازه که تکان‌دهنده است، می‌تواند ناامیدکننده باشد. با این حال، صداقت به نمایش درآمده در نهایت شما را مجذوب می‌کند. باید از سنگ باشید که تحت تأثیر قرار نگیرید، به‌ویژه در لحظات ساده و آرام که بادی درس‌های ارزشمند زندگی را با موسیقی ون موریسون می‌آموزد. (بله، کلمات در حین تایپ کردن حس و حال کلیشه‌ای دارند، اما این بچه واقعاً دوست‌داشتنی است.) این لمس زیبایی است که دختری که بادی به او علاقه دارد دختری بلوند با موهای دم‌اسبی که اتفاقاً کاتولیک است باهوش‌ترین دانش‌آموز کلاس باشد، و نحوه نزدیک شدن او به این دختر خنده‌ای دل‌انگیز را برمی‌انگیزد.

بازی‌های درخشان و شخصیت‌های زنده

با توجه به جایگاه دیرینه برانا به‌عنوان بازیگر، جای تعجب نیست که او اجراهایی گرم و اصیل از گروه بازیگران درجه‌یک و کاملاً انتخاب‌شده‌اش گرفته است. در این محیط ساده و کارگری پروتستان، بادی والدینش را به‌صورت ستارگان سینما می‌بیند بزرگ‌تر از زندگی، مانند بازیگرانی که او هر آخر هفته در سینمای محلی آرزوی دیدن‌شان را دارد. مادرش (کیتریونا بالف)، که برای او (و ما) فقط «مامان» است، ظریف و پرشور است، در حالی که پدرش (جیمی دورنان) کاریزماتیک و مهربان است.

نقد فیلم بلفاست
جودی دنچ و کیاران هایندز در نقش پدربزرگ و مادربزرگ بادی

جودی دنچ و کیاران هایندز در نقش پدربزرگ و مادربزرگ او، با یکدیگر ارتباطی طبیعی و بی‌تکلف دارند، با عشقی عمیق و محبت‌آمیز و تعهدی مادام‌العمر به یکدیگر و به این مکان، یکدیگر را بی‌رحمانه دست می‌اندازند. صحنه‌ای که آن‌ها به‌آرامی از شوخی با یکدیگر به رقصیدن در اتاق نشیمن می‌رسند، جایی که پدربزرگ در گوش مادربزرگ زمزمه می‌کند و او را نزدیک نگه می‌دارد، شاید نقطه اوج فیلم باشد.

این لحظه‌ای کوتاه از آرامش در برابر خطر فزاینده‌ای است که آن‌ها را احاطه کرده و حس همبستگی‌ای را که دهه‌ها خانواده‌های این محله را، صرف‌نظر از باورهای مذهبی یا سیاسی‌شان، به هم متصل کرده بود، مختل می‌کند. بادی برای درک «مشکلات» نامی که بعدها به این درگیری‌ها داده شد تلاش می‌کند و از بزرگسالانی که به آن‌ها اعتماد دارد می‌خواهد او را روشن کنند. این گفت‌وگوها ممکن است شیرین به نظر برسند، اما بی‌معنایی خشونتی را که این منطقه را برای مدت طولانی از هم پاشید، تأکید می‌کنند.

همچنین بار دیگر تأیید می‌کنند که دنچ و هیندز چه بازیگران شگفت‌انگیز ظریفی هستند؛ نحوه یافتن ظرافت و دل‌شکستگی در عبارات ساده شگفت‌انگیز است. (و در مورد مارول، برانا اشاره‌ای کوتاه اما هوشمندانه به نقش خود به‌عنوان فیلمسازی که دنیای سینمایی مارول را هدایت کرده، وارد فیلم می‌کند.)

تصمیم دشوار و پایان عاطفی

نقد فیلم بلفاست
تصمیمی غیرممکن وجود دارد: آیا بادی و خانواده‌اش در این محله که تمام عمرشان را در آن زندگی کرده‌اند و همه یکدیگر را می‌شناسند بمانند، یا به جایی امن‌تر بروند و از نو شروع کنند؟

در میان زمزمه مداوم تهدیدی که بادی و خانواده‌اش با آن روبه‌رو هستند، تصمیمی غیرممکن وجود دارد: آیا در این محله که تمام عمرشان را در آن زندگی کرده‌اند و همه یکدیگر را می‌شناسند بمانند، یا به جایی امن‌تر بروند و از نو شروع کنند؟ کار پدر بادی او را هفته‌ها به انگلیس می‌برد تا بدهی‌هایش را پرداخت کند شاید کل خانواده باید به او بپیوندند؟ یا شاید شهری آرمانی اما دور مانند ونکوور یا سیدنی؟ نمای پایانی به شدت رمانتیک، انتخاب آن‌ها را به شکلی نشان می‌دهد که عمیق‌تر از هر نوستالژی پیشین تأثیر می‌گذارد.

برگرفته از RogerEbert.Com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *