جون اسکویب به آلن آرکین زنانه تبدیل شده است. او ۹۵ سال دارد، اما روی پرده، طنزهایش را با زمانبندی بینقص یک فرد مسن که نگاهش به جهان همچنان پرشور و صادقانه است، ارائه میدهد. پس از سالها دزدیدن صحنهها، اسکویب با فیلم «نبراسکا» (۲۰۱۳) به کارگردانی الکساندر پین به ستارهای بدل شد؛ فیلمی که ترکیب رفتار مادربزرگانه و طنز بیرحمانه او را به نیرویی محبوب تبدیل کرد. پارسال، او اولین نقش اصلیاش را در «تلما»، یک کمدی اکشن، ایفا کرد و حالا چهره پرجنبوجوش او بار دیگر در مرکز توجه «الینور کبیر»، اولین فیلم به کارگردانی اسکارلت جوهانسون، قرار دارد.

این فیلم در هر معنا یک مدعی فصل جوایز است. جسارت و طنز تند و تیز اسکویب را بهخوبی به نمایش میگذارد، اما در عین حال تلاش میکند به لایههای احساسی عمیقتر شخصیتی بپردازد که از طنزهایش بهعنوان سلاح استفاده میکند. آیا گفتم که این فیلم همچنین یک درام احساسی درباره هولوکاست است؟
الینور و بِسی؛ دو دوست صمیمی در فلوریدا
وقتی برای اولین بار الینور مورگنشتاین (با بازی اسکویب) را میبینیم، که ۹۴ ساله و هنوز پرنشاط است، در اتاقی که با قدیمیترین دوستش، بِسی (ریتا زوهار)، در آپارتمانی در فلوریدا شریک است، از خواب بیدار میشود. صبح جمعه است و آنها طبق رسم هفتگیشان به سوپرمارکت میروند. شاید این خیلی دراماتیک به نظر نیاید، اما با الینور لحظهای کسلکننده وجود ندارد؛ او به هر کسی که بخواهد نظرش را میگوید، حتی اگر این نظر دوستانه نباشد.
وقتی او و بِسی به بخش شیشههای خیارشور در فروشگاه میرسند و متوجه میشوند برند کوشر مورد علاقهشان موجود نیست، الینور فرصت را غنیمت میشمارد تا کارگر جوانی را که کاملاً گیج و ناتوان در کمک به آنهاست، سرزنش کند. طنز ماجرا در این است که الینور با آگاهی کامل او را بهعنوان یک «زومر بیسرنخ» به سخره میگیرد، و البته شیوهای که اسکویب دیالوگهایش را مثل یک مونولوگ افتتاحیه برنامه گفتوگوی خودش ادا میکند.
نقطه قوت و ضعف فیلم الینور کبیر
فیلمنامه «الینور کبیر» نوشته توری کامن، پر از طعنههای سیتکامی است و این هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف فیلم است. نمیتوان انکار کرد که شخصیت الینور جذاب است و به اسکویب فرصت میدهد تا رفتار «مادربزرگ با نگرش» خود را به نمایش بگذارد. اما همیشه حس میکنید که فیلم در تلاش است تا شما را به خنده وادارد.

بِسی یک بازمانده هولوکاست است، با لهجهای از اروپای شرقی و شخصیتی محزون و افسرده. او و الینور بهگونهای معرفی میشوند که انگار دو دوست صمیمی در یک جامعه بازنشستگی یهودی هستند. اما این موضوع ما را به فکر فرو میبرد. جون اسکویب بازیگر فوقالعادهای است، اما در «الینور کبیر» دقیقاً شبیه یک یهودی از برانکس (که فیلم در ابتدا چنین القا میکند) به نظر نمیرسد.
با این حال، توضیح خوبی برای این موضوع وجود دارد. داستان فیلم از این قرار است که بِسی، که دههها همزاد الینور بوده، ناگهان فوت میکند. الینور که هرگز تنها زندگی نکرده، به نیویورک نقل مکان میکند تا در آپارتمان دخترش، لیزا (جسیکا هکت)، و نوهاش، مکس (ویل پرایس)، در ایستساید ساکن شود. در اینجاست که مشخص میشود «الینور کبیر» صرفاً یک سیتکام پرزرقوبرق نیست؛ بلکه کاوشی است در راز هویت الینور.
الینور و طنزی که حد و مرز نمیشناسد
الینور به لیزا میگوید: «موهایت را کوتاه کردهای، میبینم. قبلاً بهتر بود.» این نوع دیالوگها به الینور و در واقع به کمدی جون اسکویب لبهای غیراجتماعی میبخشد. الینور نهتنها تیز و باهوش است، بلکه در مورد آنچه فکر میکند میتواند بگوید، حد و مرزی نمیشناسد. او کمتر برای برقراری ارتباط صحبت میکند و بیشتر برای سرگرم کردن خودش. و همین پرحرفی بیپرواست که او را به دردسر میاندازد.
وقتی او را به مرکز جامعه یهودی منهتن میبرند (جایی که لیزا فکر میکند مادرش میتواند وقت بگذراند و دوستانی پیدا کند)، الینور به گروهی از افراد که دایرهوار نشستهاند برخورد میکند؛ گروهی که معلوم میشود یک گروه حمایتی برای بازماندگان هولوکاست است. یک فرد معمولی احتمالاً بلند میشد و میرفت یا شاید اجازه میخواست که گوش کند. اما هیچکدام از این گزینهها برای الینور، که باید در مرکز توجه باشد، کافی نیست.
جعل هویت؛ داستانی تکاندهنده
بنابراین او شروع به تعریف داستانی میکند که از لهستان آمده و سپس این اتفاق برایش افتاده و آن اتفاق، و ما متوجه میشویم که او دارد هویتش را جعل میکند. او داستان بِسی را بهعنوان داستان خودش تعریف میکند و البته، این کار را به شکلی گیرا انجام میدهد.
رابطهای جدید و کلیشههای رفاقتی
نینا (ارین کلیمن)، دانشجوی روزنامهنگاری از دانشگاه نیویورک، که برای نوشتن مقالهای برای یکی از کلاسهایش در این گروه حضور دارد، از داستان الینور تحت تأثیر قرار میگیرد. او میخواهد الینور را در مقالهاش معرفی کند! و از آنجا که الینور به همراهی نیاز دارد، وارد رابطهای دوستانه با نینا میشود – یک کلیشه استاندارد فیلمهای رفاقتی. اگر شکی درباره این که «الینور کبیر» گاهی چقدر از یک پردازشگر فیلمنامهنویسی بیرون آمده وجود دارد، به این تصادف عجیب توجه کنید: در فلوریدا، الینور و بِسی شیفته راجر (چیوِتل اجیوفور)، یک مجری خوشتیپ اخبار کابلی، بودند و حالا معلوم میشود که راجر پدر بیوهشده اخیر نیناست.
فریب عمومی و چالشهای اخلاقی
حالا همهچیز برای عمومی شدن داستان جعلی هولوکاست الینور آماده است. این که کسی داستان بقای دوست صمیمیاش در جنگ را تصاحب کند، بهوضوح غیرقابل دفاع است. با این حال، به شکلی عجیب فکر میکنم «الینور کبیر» برای وفاداری به جسارت این پیشفرض، باید طنز آن را تیزتر میکرد. جوهانسون، با این که کارگردانی کاملاً کارآمدی دارد، لحن صحنههایش را بهخوبی تنظیم نمیکند. او کل فیلم را در حالتی جدی و نسبتاً خنثی بهصورت داستانمحور پیش میبرد، با اسکویب بهعنوان مهره غیرقابل پیشبینیاش. نینا، با بازی ارین کلیمن، دارای نوعی پیشفعالی با چشمان باز است که با غمی که از مرگ مادرش نشأت گرفته، درآمیخته.
«الینور کبیر» خیلی میخواهد فیلمی درباره سوگ باشد. به ما میگوید که سوگ در هسته فریب الینور قرار دارد سوگ از دست دادن بِسی، سوگی که او نمیتوانست تحمل کند. به همین دلیل این کار را کرد! اما حدس بزنید چه؟ من حتی برای یک لحظه این را باور نکردم. نه وقتی جون اسکویب اینقدر از قرار گرفتن در مرکز توجه لذت میبرد.
نوشته اوئن گلایبرمن از سایت ورایتی