از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

نقد امیلیا پرز (Emilia Pérez)

دسته‌بندی: سینما نقد و بررسی
زمان مطالعه: 1 دقیقه

فیلم امیلیا پرز به کارگردانی ژاک اودیار، اثری است که مرزهای ژانر را درمی‌نوردد و ترکیبی از درام، موزیکال و تریلر را ارائه می‌دهد. این فیلم که در جشنواره‌های سینمایی توجه بسیاری را به خود جلب کرده، با روایت منحصربه‌فرد و اجراهای درخشانش، منتقدان را به واکنش‌های متنوعی واداشته است. در این مطلب، سه نقد از منتقدان مطرح سینما، جان ناگنت، بیلگه ابرت و استفانی زاکارک را گردآوری کرده‌ایم تا نگاهی عمیق‌تر به نقاط قوت و ضعف این اثر داشته باشیم.

هر یک از این منتقدان از زاویه‌ای متفاوت به امیلیا پرز پرداخته‌اند. این سه نگاه متفاوت، تصویری جامع از فیلم ارائه می‌دهند و نشان می‌دهند که امیلیا پرز چگونه می‌تواند هم از نظر سینمایی و هم از لحاظ احساسی و مضمونی تأثیرگذار باشد.

نقد فیلم امیلیا پرز

امیلیا پرز داستان وکیلی جاه‌طلب را دنبال می‌کند که به‌طور غیرمنتظره‌ای درگیر مأموریتی عجیب می‌شود: کمک به یکی از رهبران دنیای تبهکاران برای تغییر هویت و آغاز زندگی‌ای تازه. این فیلم که با ریتمی خاص و اجراهایی قوی پیش می‌رود، مخاطب را میان واقعیت و خیال معلق نگه می‌دارد و مفاهیمی چون هویت، تحول و آرزوهای انسانی را بررسی می‌کند.

نقد امیلیا پرز به قلم جان ناگنت

ریتا مورو کاسترو (زوئه سالدانیا)، وکیلی در مکزیکوسیتی، مجبور می‌شود شغلی غیرمنتظره را بپذیرد: سازمان‌دهی و نظارت بر فرآیند تغییر جنسیت یک رهبر باند (کارلا سوفیا گاسکون) برای تبدیل شدن به یک زن.

این فیلمی غیرمعمول از ذهنی بی‌قرار است. ژاک اودیار، فیلم‌ساز فرانسوی، در کارنامه‌ی متنوع خود قبلاً یک درام زندان خشن (یک پیامبر)، یک وسترن کمدی (برادران خواهر) و یک درام عاشقانه درباره‌ی اورکاها (زنگار و استخوان) را تجربه کرده است. آخرین اثر او، «امیلیا پرز»، ترکیبی از تریلر گانگستری مرتبط با کارتل‌های مواد مخدر، درام بلوغ جنسیتی، ملودرام بزرگ و اپرای موزیکال است. این فیلم بی‌همتا و منحصربه‌فرد است.

زوئه سالدانیا در نقش یک وکیل خسته و سخت‌کوش در مکزیکوسیتی بازی می‌کند که آنقدر مشغول است که زندگی شخصی خود را ندارد. سپس یک روز در خیابان‌ها توسط گانگسترهای مسلح به مسلسل ربوده شده و به داخل یک ون منتقل می‌شود. اما این آدم‌ربایی حکم اعدام یا گروگان‌گیری نیست: بلکه پیشنهاد شغلی غیرمنتظره (و اجباری) است. او باید فرآیند تغییر جنسیت یک رهبر کارتل ترسناک (کارلا سوفیا گاسکون) را سازمان‌دهی و نظارت کند، کسی که می‌خواهد مرگ خود را جعل کرده و زندگی جدیدی را به عنوان یک زن آغاز کند.

این داستان به خودی خود به اندازه‌ی کافی جذاب است با پرداختن به موضوعاتی مانند جنسیت، نابرابری ثروت و هزاران «ناپدیدشدگی» در مکزیک اما علاوه بر این، شخصیت‌های فیلم به طور منظم و خودجوش شروع به آواز خواندن می‌کنند. دیدن یک موزیکال اصیل روی پرده نادر است و باید به کامیل، خواننده‌ی فرانسوی و همسرش کلمان دوکول تبریک گفت که آهنگ‌هایی واقعاً اصیل نوشته‌اند، که با انرژی و اشتیاق توسط اودیار اجرا شده و با شور و حرارت توسط بازیگران ارائه شده‌اند. برای بهتر یا بدتر، امسال چیزی شبیه به این نخواهید دید.

سلنا گومز در امیلیا پرز
سلنا گومز نیز در نقش همسر سابق رهبر کارتل عملکرد خوبی دارد، حتی اگر طرفداران پاپ ممکن است از استفاده کم از استعدادهای موزیکال او ناامید شوند.

این فیلم همچنین دارای بازیگران قابل توجه است. سالدانیا در دهه‌ی گذشته بیشتر آبی (آواتار) یا سبز (مارول) بوده است. دیدن او در انسانی‌ترین نقشش در سال‌های اخیر لذت‌بخش است. او عالی است، اگرچه در میانه‌ی فیلم کمی به فراموشی سپرده می‌شود. سلنا گومز نیز در نقش همسر سابق رهبر کارتل عملکرد خوبی دارد، حتی اگر طرفداران پاپ ممکن است از استفاده کم از استعدادهای موزیکال او ناامید شوند.

اما کارلا سوفیا گاسکون، که نسبتاً ناشناخته است، بزرگترین کشف فیلم به عنوان شخصیت اصلی است. بازی او فوق‌العاده است، لایه‌لایه و پرجزئیات، آمیخته با غم و تهدید. گاسکون مرز پیچیده‌ای بین آزادی زندگی جدید امیلیا و احساس گناه زندگی گذشته‌اش را طی می‌کند و همه‌ی این‌ها را با وقار و لطافت قابل توجهی انجام می‌دهد.

جای تاسف است که با توجه به این تحول شگفت‌انگیز و زمان کم‌نظیر نقش اصلی که به او داده شده است. شخصیت‌ها امیلیا را با جنسیت و نام قدیمی‌اش خطاب می‌کنند؛ امیلیا خود در یک نقطه پیشنهاد می‌کند که او «نصف زن» است.

تمرکز بیشتری بر روی جراحی‌های فیزیکی او نسبت به هر سفر درونی وجود دارد. یکی از آهنگ‌ها که در آن یک پزشک با شادی آواز می‌خواند، ناشیانه و بی‌ملاحظه به نظر می‌رسد. و همه‌ی این‌ها به یک پایان‌بندی افراطی و مسلحانه ختم می‌شود که آنچه قبلاً اتفاق افتاده را تضعیف می‌کند. با این حال، برای بهتر یا بدتر، امسال چیزی شبیه به این نخواهید دید.

تریلی موزیکال عجیب و غریب ژاک اودیار کمی آشفته و کمی در برخورد با شخصیت‌هایش اشتباه قضاوت شده است. اما نمی‌توانید جسارت آن را زیر سوال ببرید.

نقد امیلیا پرز برگرفته از امپایرآنلاین

نقد امیلیا پرز به قلم بیلگه ابرت

این نقد در ابتدا در ۱۹ مه ۲۰۲۴، خارج از جشنواره فیلم کن، منتشر شد. در ۲۳ ژانویه ۲۰۲۵، فیلم «امیلیا پرز» نامزد ۱۳ جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم شد.

بی‌پروا در پوچ‌گرایی خود، فیلم «امیلیا پرز» ساخته «ژاک اودیار»، که ترکیبی از «خانم داتفایر» و «سیکاریو» است و به شکل یک موزیکال بازسازی شده، مانند یک موج سهمگین در شب شنبه به جشنواره کن برخورد کرد و تشویق‌های طولانی‌مدت را نه تنها در اکران گالای خود (که در آن ایستادن و تشویق کردن معمول است) بلکه در اکران‌های مطبوعاتی (که معمولاً این‌طور نیست) به دست آورد.

هنوز مشخص نیست که این انفجار اولیه تحسین برای فیلم بلندپروازانه اودیار به جوایز هیئت داوران جشنواره منجر خواهد شد یا نه، اما قطعاً رقابتی را که تاکنون کمی خواب‌آلود بود، بیدار کرد. به نظر می‌رسد بیشتر مردم آن را دوست دارند، و کسانی که از آن متنفرند، واقعاً از آن متنفرند؛ این تضمین می‌کند که ما مدتی طولانی پس از پایان جشنواره در مورد آن صحبت کنیم، و احتمالاً بر سر آن با هم بحث‌های داغی داشته باشیم.

اودیار (ساخته «پیامبر»، «استخوان‌های زنگ‌زده»، «خواهران برادران») گفته است که در ابتدا «امیلیا پرز» را به عنوان یک اپرا تصور کرده بود، که بسیار آزادانه بر اساس یکی از شخصیت‌های رمان پست‌مدرن ۲۰۱۸ «بوریس رازون» نویسنده فرانسوی به نام «اکوته» ساخته شده است. این فیلم هنوز هم انرژی یک اپرا را دارد: تمام آن آواز خوانده نمی‌شود، اما همه‌چیز به گونه‌ای است که گویی باید آواز خوانده شود، با صدای پس‌زمینه‌ای که ریتمیک زمزمه می‌کند و به نظر می‌رسد همیشه در آستانه شکستن یک ملودی است.

در صحنه‌های ابتدایی، ما صدای فروشندگان آوازخوان را در برابر خط افق تاریک شهر مکزیکو می‌شنویم، در حالی که «ریتا مورا کاسترو» (با بازی «زوئه سالدانیا»)، وکیلی سخت‌کوش را دنبال می‌کنیم که موکلانش معمولاً قاچاقچیان مواد مخدر، قاتلان و سوءاستفاده‌کنندگان ثروتمند هستند. در حال خرید از فروشگاه، او سخنرانی‌ای را تمرین می‌کند که قرار است در برابر هیئت منصفه ارائه دهد و برای تبرئه مردی که به وضوح گناهکار به قتل همسرش است، استدلال کند.

او به خیابان شلوغ قدم می‌گذارد، در حالی که گروهی از تظاهرکنندگان برای عدالت به او می‌پیوندند و آواز می‌خوانند، که این صحنه ترکیب هدفمند لحن‌های مختلف فیلم را برجسته می‌کند. در طول این صحنه خاص، اودیار به مردی که تصادفی در خیابان چاقو خورده است، قطع می‌کند تا مطمئن شود که ما می‌فهمیم او از رقصیدن روی لبه بدسلیقگی (و گاهی پریدن کامل به داخل آن) هراسی ندارد.

یک شب، ریتا ربوده می‌شود و به ملاقات رئیس کارتل «مانیتاس» (با بازی «کارلا سوفیا گاسکون») برده می‌شود، که درخواستی عجیب از او دارد. این قاچاقچی قدرتمند، که قبلاً دو سال است تحت درمان هورمونی قرار گرفته، می‌خواهد عمل تغییر جنسیت انجام دهد.

در ابتدا نسبت به این درخواست تردید وجود دارد بالاخره، تعدادی از چهره‌های کارتل و گانگسترها جراحی پلاستیک انجام داده‌اند تا از چنگ قانون فرار کنند و اودیار با صحنه‌های موزیکال بیمارانی که روی ویلچر و با باندپیچی هستند و پزشکانی که درباره روش‌های مختلف و این که تغییر استخوان‌ها و پوست نمی‌تواند آنچه درون است را تغییر دهد، آواز می‌خوانند و می‌رقصند، به شهر می‌رود. ریتا با اشعار خود از این عمل دفاع می‌کند: «تغییر بدن روح را تغییر می‌دهد/تغییر روح جامعه را تغییر می‌دهد/تغییر جامعه همه‌چیز را تغییر می‌دهد!»

بله، این فیلم از آن نوع فیلم‌هاست نوعی اثر صادقانه و بی‌پروا که روی کاغذ به نظر می‌رسد احمقانه‌ترین چیزی است که تا به حال ساخته شده است. نوعی که اشعار آن انواع عمل‌ها را قافیه می‌کند. («نانوپلاستی! واژینوپلاستی! لارنگوپلاستی! کندرولارنگوپلاستی!») علاوه بر این، اودیار این صحنه‌های موزیکال را در سبک خودش جای داده است، نه برعکس. اگرچه بخش زیادی از فیلم به وضوح در استودیو فیلمبرداری شده است، اما کارگردان از خشونت دست‌داشتی که فیلم‌هایش را مشخص می‌کند، دست نکشیده است.

دوربین به دور رقصندگان و خوانندگان می‌چرخد و نزدیک باقی می‌ماند، گویی حرکات ریتمیک هماهنگ آن‌ها نوعی تصادف است و نه صحنه‌های موزیکال طراحی‌شده؛ در این فیلم مردم به آواز خواندن نمی‌پردازند، بلکه بیشتر به آن برخورد می‌کنند. این اودیار است که اودیار است، اما این سوال نیز مطرح می‌شود که آیا ناآرامی لحنی به طور رسمی بحران هویت شخصیت‌ها را تجسم می‌بخشد یا نه.

زمانی که مانیتاس تغییر جنسیت می‌دهد و تبدیل به «امیلیا پرز» می‌شود، از ریتا می‌خواهد که به او کمک کند تا با فرزندان و همسرش «جسی» (با بازی «سلنا گومز») دوباره متحد شود. بچه‌ها می‌توانند احساس آشنایی کنند («تو بوی پاپا می‌دهی»، آن‌ها آواز می‌خوانند)، اما جسی می‌پذیرد که امیلیا خاله‌ای گم‌شده است که برای کمک در غیاب و مرگ فرضی پدر قدرتمند خانواده آمده است. حالا، امیلیا که از گذشته خود به عنوان رهبر خشن کارتل رها شده، به یک فعال برای «ناپدیدشدگان»، هزاران قربانی جنگ بی‌رحمانه مواد مخدر این کشور تبدیل می‌شود.

بالاخره، او نه تنها تمام تماس‌های سیاسی و مالی قدیمی خود را دارد، بلکه به معنای واقعی کلمه می‌داند که اجساد کجا دفن شده‌اند. ریتا شریک اصلی او در این تلاش می‌شود و در نهایت پس از سال‌ها دفاع از هیولاها، به خود واقعی‌اش دست میابد.

ترانه‌ها توسط دوئت فرانسوی «سلین» و «کلمان دوکول» ساخته شده‌اند، و موسیقی دارای کیفیتی سخت و پرانرژی است که بازتاب‌دهنده سبک فیلم است. «امیلیا پرز» یک موزیکال واقعی است، اما ریتم‌ها و ملودی‌های آن به نظر می‌رسد که از این فضای سینمایی سرچشمه گرفته‌اند، نه این که برای زنده‌کردن و شیرین‌تر کردن یک داستان تاریک وارد شده باشند. و بازیگران از عهده این چالش برآمده‌اند که این دیوانگی را به نتیجه برسانند. «سوفیا گاسکون»، بازیگر ترنس اسپانیایی که بیشتر برای نقش‌آفرینی‌هایش در تله‌نوولاها شناخته شده است، با سخت‌ترین نقش‌ها معجزه می‌کند. قبل از تغییر جنسیت شخصیت او، او کاملاً تهدیدآمیز و سنگدل است.

پس از آن، اعتماد به نفسی ملایم ظاهر می‌شود؛ او به نظر واقعاً آزاد و خوشحال می‌رسد. سالدانیا، بازیگر بسیار خوبی که اغلب زیر گریم سی‌جی گم شده یا در نقش‌های ضعیف قرار گرفته است، به عنوان ریتا خشونتی خوشایند دارد، گویی او نیز آزاد شده است. سلنا گومز کمتر از آنچه انتظار می‌رود آواز می‌خواند، اما او ابهام واقعی به نقش جسی می‌آورد، که انگیزه‌ها و اقدامات او بخش بزرگی از پرده پایانی فیلم را تشکیل می‌دهد. (این پرده پایانی، که در آن «ادگار رامیرز» نیز در نقشی تقریباً ناسپاس در صحنه‌های کوتاهی دیده می‌شود، در واقع از کنترل خارج می‌شود اما گومز تمام تلاش خود را می‌کند تا آن را کنترل کند.)

فیلم «امیلیا پرز» هرگز واقعاً از خشم خود دست نمی‌کشد. در حال جمع‌آوری پول در یک گالا برای ناپدیدشدگان، ریتا در میان جمعیت درخشان حاضر، به یک صحنه پرخاشگرانه می‌پردازد و به ریاکاری قاتلانه آن‌ها اشاره می‌کند. شخصیت امیلیا پرز نیز هرگز واقعاً از خشم خود دست نمی‌کشد. اگرچه او اکنون در حال انجام کارهای خوب در جهان است و خود را به فردی با احساسات بازتر تبدیل کرده است، اما هنوز هم به مردم دستور می‌دهد و جسی، همسر بیوه و اکنون مجردش، را به خاطر دیر آمدن به خانه قضاوت می‌کند. یک شب، آن‌ها درباره این که شوهر جسی چگونه بود صحبت می‌کنند.

جسی می‌گوید که عاشق همسر سابقش بود، اما همچنین اعتراف می‌کند که خیانت کرده است. وقتی امیلیا می‌پرسد که مانیتاس ممکن است چگونه به این موضوع پاسخ می‌داد، جسی پاسخ می‌دهد: «او ما را تکه‌تکه می‌کرد و به سگ‌ها می‌داد.» این یادآوری از گذشته تاریک امیلیا است و اشاره می‌کند که او ممکن است هرگز نتواند کاملاً از آن فرار کند.

ببینید، این فیلم پر از تله‌های بزرگ جنگ فرهنگی است. فراتر از نبردهای سیاسی که اغلب بر سر مسائل ترنس انجام می‌شود، این فیلم یک موزیکال لعنتی ساخته گروهی از خارجی‌ها درباره جنگ‌های ویرانگر مواد مخدر مکزیک است، فیلمی که در آن یک صحنه کامل حول گروهی از سربازان که تفنگ‌هایشان را بارگیری می‌کنند، ساخته شده است.

جالب خواهد بود که ببینیم دنیای خارج از حباب جشنواره چگونه به آن پاسخ می‌دهد. و هر زمان که بالاخره اکران شود، احتمالاً همه ما بیش از حد مشغول تلاش برای لغو یکدیگر به خاطر این یا آن خواهیم بود، بخشی به این دلیل که، با وجود این که او فیلم‌های پرزرق و برق و پر از جزئیات می‌سازد، اودیار به ندرت دست ما را می‌گیرد تا به ما بگوید چگونه درباره شخصیت‌هایش احساس کنیم؛ او چشمی بیشینه‌گرا و قلبی کمینه‌گرا دارد، که تنشی جذاب برای آوردن به یک موزیکال است. اما این جذابیت ژانر نیز هست، زمانی که کار می‌کند.

مهم نیست داستان چقدر غیرمحتمل یا شخصیت‌ها چقدر پیچیده باشند، مهم نیست مفهوم چقدر عجیب باشد، اگر انگشتان پای شما را به تپش بیندازد، شما را برده است.

نقد امیلیا پرز برگرفته از ولچر

نقد امیلیا پرز به قلم استفانی زاکارک

«امیلیا پرز» سرودی پرشور برای توانایی‌های انسانی است.

زوئی سالدانیا در امیلیا پرز
امیلیا پرز داستان وکیلی سرخورده به نام «ریتا» (با بازی «زوئه سالدانیا») است که در مکزیک کار می‌کند و تقریباً بیش از حد برای خودش موفق است.

به ندرت پیش می‌آید که فیلم درست در زمان مناسب خود بیاید، در لحظه‌ای که به نظر می‌رسد شفقت کمیاب شده و تخیل جمعی انسان‌ها کوچک و خشکیده به نظر می‌رسد. فیلم موزیکال اپرایی «ژاک اودیار» به نام «امیلیا پرز» داستان وکیلی سرخورده به نام «ریتا» (با بازی «زوئه سالدانیا») است که در مکزیک کار می‌کند و تقریباً بیش از حد برای خودش موفق است. او به تازگی با موفقیت از یک تاجر رسانه‌ای متهم به قتل همسرش دفاع کرده است، هرچند می‌داند که او گناهکار است. اما قبل از این که نفرت از خودش به عادتی راحت تبدیل شود، تماسی دریافت می‌کند یک موجود مرموز و خشن می‌خواهد با او ملاقات کند.

او با چشمان بسته به مکانی مخفی برده می‌شود، جایی که رئیس خشن یک کارتل مواد مخدر به نام «خوان “مانیتاس” دل مونته»، با چهره‌ای پر از خالکوبی‌های مردانه، مأموریتی ظریف اما سودآور را برای او ترسیم می‌کند. مانیتاس می‌خواهد به عنوان یک زن زندگی کند و از ریتا می‌خواهد که هم عمل جراحی و هم ناپدید شدن بعدی را ترتیب دهد. ریتا از عهده این کار برمی‌آید: چند سال طول می‌کشد، اما مانیتاس به دنیا به عنوان فردی که همیشه می‌دانست باید باشد، بازمی‌گردد.

او اکنون «امیلیا پرز» است (با بازی «کارلا سوفیا گاسکون» در هر دو نقش)، آزاد تا زندگی را آن‌طور که انتخاب می‌کند، زندگی کند. ریتا، که به وعده خود به خوبی پاداش گرفته است، به لندن می‌رود تا زندگی مرفهی داشته باشد. او فکر می‌کند مأموریتش به پایان رسیده است، هرچند در واقع تازه شروع شده است.

در داستان‌ها، و گاهی حتی در زندگی واقعی، خیلی آسان است که تحقق یک رویا مانند انداختن حلقه ازدواج روی انگشتتان، غلبه بر مشکلات بزرگ برای کسب مدرک دانشگاهی، یا حتی انجام عمل جراحی تأیید جنسیت را به عنوان یک پایان خوش ببینیم. اما پس از این که امیلیا دقیقاً آن‌چه را می‌خواهد به دست می‌آورد، می‌پرسد: حالا چه؟ «امیلیا پرز» داستانی درباره تحقق شخصی نیست، بلکه درباره مسئولیت شخصی است، درباره این که «بعدش چه اتفاقی می‌افتد؟» پس از این که به فردی تبدیل می‌شوی که قرار بود باشی.

اگر یک فیلم از «داگلاس سیرک» را در مکزیک مدرن قرار دهی و به آن آواز و رقص اضافه کنی، ممکن است چیزی شبیه به «امیلیا پرز» به دست بیاوری، که اکنون در نتفلیکس در حال پخش است. اودیار فیلمنامه را از یک لیبرتوی اپرایی که خودش نوشته بود اقتباس کرد، که به طور آزاد از رمانی به نام «Écoute» نوشته نویسنده فرانسوی «بوریس رازون» الهام گرفته بود. (این فیلم به طور کامل در فرانسه و در دکورهای ساختگی مکزیک فیلمبرداری شده است.) ممکن است در ابتدا پیچ‌و‌تاب‌های داستانی عجیب به نظر برسند، اما وقتی با ریتم فیلم همراه می‌شوی، از نظر احساسی کاملاً منطقی می‌شوند.

وقتی ریتا برای اولین بار امیلیا را ملاقات می‌کند، چهار سال پس از این که او و مانیتاس از هم جدا شده‌اند، البته او را نمی‌شناسد. آن اوبی خشن و عضلانی که قبلاً ملاقات کرده بود که با این حال، مردی خانواده‌دوست بود و به دو فرزند و مادرشان، «جسی» (با بازی «سلنا گومز»)، علاقه‌مند بود اکنون زنی فریبنده با صدایی گیرا و گرم است. ریتا قبلاً به خانواده مانیتاس کمک کرده بود تا در سوئیس ساکن شوند؛ آن‌ها که از راز پدر خانواده بی‌خبر بودند، فکر می‌کنند او مرده است.

اما حالا امیلیا درخواست دیگری از ریتا دارد، درخواستی که تقریباً چالش‌برانگیزتر و خطرناک‌تر از اولی است. امیلیا می‌خواهد برای رنجی که در زندگی گذشته‌اش ایجاد کرده جبران کند؛ او همچنین مشتاق است تا دوباره با خانواده‌اش ارتباط برقرار کند. و چون هیچ‌کس نمی‌تواند از تنهایی فرار کند، او نیز مشتاق همراهی است. او با زنی آشنا می‌شود که روحیه مبارز او با خودش هم‌خوانی دارد، «اپیفانیا» (با بازی «آدریانا پاز» در نقشی گرم و درخشان)، هرچند این رابطه نیز با پیچیدگی‌های خود همراه است.

اودیار دیوانگی‌های داستان را با اطمینان یک رهبر ارکستر ماهر تنظیم می‌کند. صحنه‌های موزیکال شادمانه و پراحساس هستند، بدون این که بیش از حد صیقل‌خورده باشند. این فیلم درباره این نیست که چقدر پول خرج کرده‌ای، بلکه درباره این است که چقدر حاضر هستی همه‌چیز را به خطر بیندازی. و تماشای سالدانیا که سال‌ها پیش در فیلم «سنتر استیج» ساخته «نیکلاس هایتنر» نقش یک بالرین سرکش را بازی کرد، دختری که ته سیگارش را با یک ضربه کوچک کفش باله صورتی‌اش روی زمین خاموش می‌کرد در حال آواز خواندن و رقصیدن در فیلمی که شایسته اوست، فوق‌العاده است.

«ال مال» یک صحنه موزیکال با حال‌و‌هوی بالیوودی است که ریاکاری افرادی را محکوم می‌کند که خوشحال هستند در یک شام خیریه مجلل شرکت کنند، حتی اگر در زندگی روزمره خود هیچ مشکلی با کشتن کسانی که سر راهشان قرار می‌گیرند نداشته باشند. سالدانیا با غرور خشمگینانه در این آهنگ حرکت می‌کند. ریتا شخصیتی پیچیده است: او اصولی دارد، اما همچنین پول نیز انگیزه اوست. هیچ‌چیز از او خوب‌تر نیست. سالدانیا این ابعاد را باورپذیر و واقعی می‌کند.

این تقدیر بود که سالدانیا به نوعی راه خود را به یک فیلم از ژاک اودیار پیدا کرد. هیچ راه آسانی برای دسته‌بندی کارنامه فیلمسازی او وجود ندارد: او در طول سال‌ها، فقط برای ذکر سه مثال، یک ملودرام زیبا درباره دو نفری که از شرایط سخت بیرون می‌آیند («استخوان‌های زنگ‌زده»)، یک وسترن جسورانه و خلاقانه («خواهران برادران»)، و یک عشق‌نامه خشن درباره یک دزد که رویای پیانیست شدن را دارد («ضربان قلب من») ساخته است. در واقع، ایده «رویای تبدیل شدن به» احتمالاً کلید بیشتر فیلم‌های اودیار است، و قطعاً کلید «امیلیا پرز». او ستاره‌ای بزرگ پیدا کرده است تا ایده‌هایش را زنده کند.

گاسکون، که در نزدیکی مادرید به دنیا آمده و بزرگ شده است، در اوایل پنجاه‌سالگی خود است؛ او در ۴۶ سالگی تغییر جنسیت داد و بیشتر عمر حرفه‌ای خود را در تله‌نوولاهای مکزیکی بازی کرده است. در «امیلیا پرز»، او به طرز درخشانی زنده است. در نقش مانیتاس، او مردی را به ما نشان می‌دهد که بیش از حد آماده است تا از اقتدار مردانه خود دست بکشد او با ظرافت اما مصمم در آهنگ «Deseo» استدلال خود را مطرح می‌کند هرچند بعداً خواهیم دید که تمایل به دستکاری دیگران هنوز در شخصیت امیلیا باقی مانده است.

او همزمان چیزهای زیادی است، چون همه انسان‌ها این‌طور هستند. بازی گاسکون جسورانه، قاطعانه، اما همچنین به طرز درخشانی لطیف است. او حال‌وهوایی عملی مانند «میلدرید پیرس» دارد، هرچند می‌تواند به اندازه «لانا ترنر» گیرا و آفتابی باشد. او استعداد این را دارد که ما را با احساسات بزرگ مرتبط کند، مهم نیست چقدر بخواهیم از آن‌ها دوری کنیم.

معلوم شد که تقریباً نیمی از کشور اکنون مجبور است با برخی احساسات بزرگ که ترجیح می‌دهند احساس نکنند، کنار بیاید. در دهه ۱۹۹۰، در گوشه‌وکنارهای لیبرال‌تر ایالات متحده، نمی‌توانستی از کنار بیش از سه «هوندا آکورد» عبور کنی بدون این که برچسب سپر ماشینی با عنوان «کارهای مهربانانه تصادفی انجام دهید» ببینی.

حتی کسانی که به ایده‌آل‌های لیبرال علاقه‌مند بودند، چشم‌هایشان را می‌چرخاندند: آن نوع شعارها برای کسانی بود که گرانولا درست می‌کردند، که هر هفته می‌توانستند یک راهپیمایی صلح برای شرکت کردن پیدا کنند. احتمالاً یک توده کمپوست هم داشتند. و مانند بسیاری از کلیشه‌ها، می‌توانست برای افراد مختلف معانی مختلفی داشته باشد: مادربزرگی نژادپرست که برای همسایه داغدیده‌اش کلوچه درست می‌کند، ممکن است فکر کند که کاملاً با این شعار هماهنگ است.

اما با خطر انداختن بمبی از بخش «آب خیس است»: پسر، دنیا چقدر تغییر کرده است. یا حداقل دیدگاه ما در ایالات متحده. «امیلیا پرز» در جشنواره فیلم کن در ماه مه گذشته به نمایش درآمد؛ جایزه هیئت داوران را برد و چهار بازیگر زن آن، گاسکون، سالدانیا، گومز و پاز، جایزه بهترین بازیگر زن مشترک را به خانه بردند. من این فیلم را اولین بار در کن و سپس در اوایل پاییز، قبل از انتخابات، دیدم. و در حالی که بیشتر کسانی که می‌شناختم آن را دوست داشتند، یا حداقل از آن لذت می‌بردند، با دو نفر که از آن متنفر بودند گفت‌وگو کردم، که ادعا می‌کردند این فیلم اصلاً تجربه افراد ترنس را به درستی نشان نمی‌دهد.

هرچند واضح است که یک فیلم نمی‌تواند تجربیات یک گروه غیریکپارچه از افراد را منعکس کند، تجربه زندگی قطعاً وقتی درباره هنر صحبت می‌کنیم، ارزش دارد. هیچ‌کس مجبور نیست چیزی را دوست داشته باشد یا تأیید کند، به دلایل هنری یا هر چیز دیگر. اما وجود خود «امیلیا پرز» و این واقعیت که بسیاری از مردم قبلاً به آن پاسخ داده‌اند در اواخر پاییز ۲۰۲۴ معنایی متفاوت از ماه مه دارد. حتی بسیاری از آمریکایی‌های خوش‌نیت و لیبرال‌اندیش تمایل داشته‌اند که به آرامی دور مسئله حقوق ترنس قدم بزنند، همیشه در ترس از این که مبادا کسی را برنجانند یا به اشتباه از اصطلاحات نادرست استفاده کنند.

حالا که این حقوق حتی بیشتر از قبل در خطر است، فیلمی مانند «امیلیا پرز» که به جای التماس برای پذیرش ترنس، آن را به عنوان یک امر مسلم در نظر می‌گیرد حتی بیشتر شبیه به آتش‌بازی‌های سینمایی، خشمگین و باشکوه، به نظر می‌رسد، عملی رادیکال از تخیل با مهربانی در قلبش. فیلم اودیار چالشی است برای یافتن آغازی که پس از پایان می‌آید. این فیلم درباره امکان‌پذیری ترنس نیست، بلکه درباره امکان‌پذیری انسان است. چون آن‌ها یکی هستند.

نقد امیلیا پرز برگرفته از تایم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *