ایروین میگوید: «اگرچه ربکا به کابلهای ایمنی متصل بود، اما واقعاً تقریباً برای اولین بار این صحنه را تجربه میکرد و باید واقعاً به سمت سکوهای بتنی میپرید در حالی که پل فرومیریخت.»
در قسمت «مهندس» به ندرت از دیدگاه ژولیت فاصله میگیریم تا لحظاتی از گذشته او را مرور کنیم. ایروین تمایلی نداشت که تفاوتهای بصری بین گذشته و حال را بیش از حد برجسته کند و در عوض به توانایی مخاطبان برای درک ظرافتهای زبان بصری جدیدی که برای سیلوی ۱۷ توسعه داده بود، تکیه کرد.
او میگوید: «ما همچنان از سبک کلاسیکتر با حرکات و ریلهای نرم دوربین برای گذشته ژولیت با اشباع رنگی بیشتر استفاده کردیم، و برشهای مستقیم و ظریف بین شخصیتهای سنین مختلف باعث میشد حس شود ژولیت ارواح گذشتهاش را جلوی چشمانش میبیند.»
در ادامه، گفتوگوی کامل من با باز ایروین را بخوانید. ما عمیقتر به اپیزود «مهندس» و چگونگی ایجاد پالت بصری برای فصل دوم جذاب سریال «سیلو» میپردازیم.
سلام باز! حس انزوای واقعی در نحوه حرکت ژولیت در سیلوی ۱۷ وجود دارد. چگونه از نورپردازی و کادربندی برای بازتاب احساسات او در این لحظات استفاده کردید؟
بسیار مهم بود که دوربین از ژولیت پیشی نگیرد. ما نزدیک به او، از پشت شانهاش، و معمولاً با دوربین دستی فیلمبرداری کردیم تا برای اولین بار همراه با او این سیلوی جدید را تجربه کنیم. گاهی اوقات، میزان کار با دوربین دستی پرهیجان و آشوبناک میشد تا سطح ناامیدی و ترسی که او احساس میکرد را منعکس کند. همچنین میخواستیم حس شود که شاید کسی او را تماشا میکند، بنابراین بهطور ظریف، گاهی از زوایای بازتر که پشت ستونهای بتنی پنهان شده بودند استفاده کردیم آیا او واقعاً تنها است؟ نور باید به اندازه کافی بود تا ساختار فرسوده روتوندا که با پیچکها پوشیده شده بود دیده شود، اما در برخی مناطق به اندازه کافی تاریک بود تا حس رمز و راز و ترس از مقصدی که ژولیت به سمتش میرفت ایجاد کند. پس از آزمایشهای بسیار، ایدهای به ذهنم رسید که این سیلو هنوز نورهایی در سقف دارد، اما سالهاست که با برق اضطراری کار میکند و منبع نور رنگ سبز کمرنگی به خود گرفته و با گرد و خاک پوشیده شده است. هر چراغ اضطراری که هنوز لامپی فعال داشت، ممکن بود همچنان سوسو بزند، اما حفظ تاریکی مهم بود، بنابراین استفاده از چراغقوه ژولیت سایهها را برجسته میکرد و آثار هنری و نقاشیهای دیواری عجیب این دنیای جدید را روشن میکرد. همچنین، وقتی او سرانجام به پایین نگاه میکند و میبیند که نوری گرمتر از سطح فناوری اطلاعات (IT) ساطع میشود، میخواستم حس شود که یک پرتو ضعیف امید و شاید زندگی وجود دارد، که او را مانند پروانهای به سمت شعله بیشتر به پایین بکشاند.
اپیزود اول این فصل بین زمان حال و گذشته ژولیت جابهجا میشود. چه انتخابهای بصریای انجام دادید تا این خطوط زمانی متمایز اما همچنان بخشی از یک جهان واحد به نظر برسند؟
ما بهطور مفصل درباره فلاشبکها و میزان تفاوت ظاهری آنها صحبت کردیم. من طرفدار استفاده از تکنیکهای افراطی برای بازسازی گذشته نیستم و احساس میکردم تفاوت بین بزرگ شدن ژولیت در سیلوی قدیمی و زبان بصری جدید سیلوی ۱۷ کافی خواهد بود. ما همچنان از سبک کلاسیکتر با حرکات و ریلهای نرم دوربین برای گذشته او با اشباع رنگی بیشتر استفاده کردیم، و برشهای مستقیم و ظریف بین شخصیتهای سنین مختلف باعث میشد حس شود ژولیت ارواح گذشتهاش را جلوی چشمانش میبیند.
صحنه فروپاشی پل بسیار هیجانانگیز و با ریتم خوبی اجرا شده است. میتوانید ما را به پشت صحنه ببرید و بگویید چگونه از نظر فنی و خلاقانه به فیلمبرداری آن پرداختید؟

مایکل دینر، کارگردان من، میخواست تمام صحنههای اکشن تا حد ممکن غوطهور و تأثیرگذار باشند، بدون استفاده بیش از حد از حرکات جرثقیل. من پیشنهاد دادم از یک سر تقلیدی روی جرثقیل استفاده کنیم که حس دوربین دستی را میدهد اما همچنان امکان حرکات پیچیده را فراهم میکند. ما پل را در استودیوی دپارتمان هنری ساختیم و بررسی کردیم که چگونه میتواند بهصورت واقعی در بخشهای مختلف فروبریزد و در نهایت کاملاً فروپاشد. میخواستیم این کار را در یک برداشت انجام دهیم. هفتهها طول کشید تا بفهمیم چگونه پل را از مواد موجود بسازیم که باورپذیر به نظر برسد. ما بارها با یک بدلکار آزمایش کردیم، و وقتی بالاخره فیلمبرداری کردیم، اگرچه ربکا به کابلهای ایمنی متصل بود، واقعاً تقریباً برای اولین بار این صحنه را تجربه میکرد و باید واقعاً به سمت سکوهای بتنی میپرید در حالی که پل فرو میریخت. وقتی او لیز میخورد و به سمت تاریکی سقوط میکند، ما به بیننده اجازه نمیدهیم آب زیر پل را ببیند تا زمانی که او با دوربین زیر سطح آب به آن برخورد کند. میدانستم اگر آب شفاف و کاملاً آرام باشد، حس خواهد شد که او مستقیماً به سمت دوربین سقوط میکند و آب بهعنوان یک غافلگیری ظاهر میشود. ما فقط از سه برش برای نشان دادن سقوط استفاده کردیم و عاشق نتیجه آن شدم. نمایی از زیر آب که او به سطح برخورد میکند در مخزن زیرآبی معروف استودیوی پاینوود گرفته شد، اما ما یک مخزن دایرهای عظیم خودمان ساختیم تا تمام اکشن را وقتی او به سطح آب برخورد میکند و برای زنده ماندن تقلا میکند فیلمبرداری کنیم، و بخشی قابل توجه از پلههای بتنی را برای بالا رفتن او داشتیم بار دیگر، همه چیز را در زمان واقعی با دوربین دستی در آب همراه او انجام دادیم.
سیلوی ۱۷ ظاهری خشن و سایهدار دارد که تنش زیادی ایجاد میکند. چگونه با این فضاهای تاریکتر و بافتدار کار کردید تا تعلیق را بسازید و در عین حال احساسات را در مرکز توجه نگه دارید؟

ایده این بود که باید خشن و سایهدار، مرموز و غارمانند، گرگومیشمانند و خالی از زندگی به نظر برسد. بتن شکسته با سوراخهای گلوله و پیچکهای پیچخورده حس دانهدانه بودن را میداد، و رنگ سبز ظریف نورپردازی حس ناخوشایندی ایجاد میکرد. تعلیق در سفر ژولیت و این احساس که چراغقوه کمنور او ممکن است هر لحظه وحشتی را در گوشهای آشکار کند نهفته بود. ما هرگز نگذاشتیم دوربین از ژولیت جلوتر برود. نمیخواستیم اکشن را از قبل لو بدهیم.
با توجه به فضای تنگ سیلو، فضای زیادی برای کار نداشتید. چگونه با این فضاهای تنگ و محدود کار کردید تا تصاویر بصری جذاب و غوطهور باقی بمانند؟
به جز چند لحظه، مانند صحنه قفل هوا پس از پایین آمدن او از رمپ، هیچ دیواری را برای ایجاد فضای بیشتر برای دوربین «شناور» نکردیم. باید حس تنگناهراسی ایجاد میکرد. حتی وقتی او به روتوندای عظیم که نزدیک به یک مایل عمق دارد وارد میشود، میخواستیم عظمت آن فضا تهدیدآمیز و خطرناک به نظر برسد قطعاً نه یک پناهگاه. از کابلهای برق افتاده و سایبانهای شکسته برای تنگتر کردن راهروها استفاده کردیم تا فضاها بستهتر به نظر برسند.
در بخشهایی از این اپیزود دیالوگ بسیار کمی وجود دارد، بنابراین تصاویر بار زیادی از داستان را به دوش میکشند. چگونه درباره حرکت دوربین و انتخاب نماها فکر کردید تا داستان پیش برود و از نظر احساسی جذاب بماند؟

ما اپیزود اول را مثل یک فیلم صامت در نظر گرفتیم به جز فلاشبکها، هیچ دیالوگی برای توضیح داستان وجود ندارد، بنابراین نماها باید داستان را روایت میکردند. این در دنیای مدرن تولید تلویزیونهای گرانقیمت بسیار تازه و غیرمعمول بود که فرصتی برای ساخت اپیزودی تا این حد متمایز داشته باشیم. ما تمام صحنههای اکشن را با دقت استوریبورد کردیم تا در روز فیلمبرداری با نماهای تصادفی مواجه نشویم. این اپیزود در واقع بسیار کوتاه است و میخواستیم حس کنید وقتی بالاخره تمام میشود، باید نفس عمیق بکشید. هیچ لحظهای برای آرامش وجود ندارد. ایجاد تنش از قبل برنامهریزی شده بود. تصاویر تنگ و محکم بودند بدون حرکات نمایشی دوربین یا کنترل حرکت، اما همیشه با انگیزه از ژولیت و حرکت بعدی او. نماهای نزدیک ژولیت با لنزهای وایدتر و نزدیکتر به صورتش گرفته شد میخواستیم با او باشیم، و ربکا اضطراب و تنش را به شکلی درخشان منتقل کرد. او باعث میشود ما بهعنوان بیننده احساس آسیبپذیری کنیم. خیلی افتخار میکنم که موفق شدیم این را به سرانجام برسانیم.
برگرفته از آواردزرادار