از اینستاگرام پادان دیدن کنید Padan's Instagram

داستان سریال ونزدی (Wednesday)

دسته‌بندی: تلویزیون
زمان مطالعه: 9 دقیقه

داستان ونزدی؛ این سریال با کارگردانی تیم برتون، یکی از جذاب‌ترین و تاریکترین مجموعه‌های تلویزیونی است که با ترکیبی از عناصر فانتزی، کمدی سیاه و درام نوجوانانه، بینندگان را به دنیایی پر از رمز و راز و هیجان می‌برد. این سریال که بر اساس شخصیت ونزدی آدامز از خانواده مشهور آدامز خلق شده است، داستان زندگی ونزدی، دختری نوجوان با شخصیتی مرموز و علاقه‌مند به دنیای تاریکی‌ها را روایت میکند. فصل اول این سریال با معرفی دنیای جدیدی از اتفاقات غیرمنتظره، شخصیت‌های عجیب و غریب و رازهای حلنشده، بیننده را از همان ابتدا به داستان خود میکشاند.

فهرست مطالب

داستان فصل ۱ سریال ونزدی

در فصل اول سریال ونزدی، ونزدی آدامز به آکادمی نِورمور، مدرسهای مخصوص افراد با استعدادهای خاص و عجیب، فرستاده میشود. این مکان که پر از دانشآموزان و معلمانی با تواناییهای ماوراءطبیعی است، به زودی صحنه اتفاقات مرموزی میشود که ونزدی را به سمت حل یک معمای قدیمی و خطرناک میکشاند. با ورود او به این دنیای جدید، نه تنها باید با چالشهای اجتماعی و احساسی نوجوانی روبرو شود، بلکه باید رازهایی را کشف کند که زندگی او و اطرافیانش را تحت تأثیر قرار میدهد. این فصل با ترکیبی از تعلیق، طنز و لحظات احساسی، بیننده را تا آخرین لحظه درگیر خود نگه میدارد.

داستان فصل اول

«فرزند ونزدی پر از اندوه است» قسمت ۱ از فصل ۱

قسمت اول سریال ونزدی با ورود دانش‌آموزان به مدرسه دبیرستان نانسی ریگان آغاز می‌شود. در میان این دانش‌آموزان، ونزدی حضور دارد که متوجه می‌شود برادر کوچک‌ترش، پاگزلی، قربانی زورگویی شده است. قلدرها او را داخل کمدش بسته‌اند و یک سیب در دهانش گذاشته‌اند. وقتی ونزدی او را از طناب‌ها آزاد می‌کند، یک رؤیا از آنچه قلدرها انجام داده‌اند به او دست می‌دهد و تصمیم می‌گیرد با آنها برخورد کند.

ونزدی آنها را در استخر مدرسه پیدا می‌کند و دو کیسه پیراناهای شکم‌قرمز را داخل استخر رها می‌کند. او با علاقه و لذت تمام، حمله پیراناها به پسرها در آب را تماشا می‌کند.

قسمت ۱ از فصل ۱ سریال ونزدی
ونزدی دو کیسه پیراناهای شکم‌قرمز را داخل استخر رها می‌کند

در صحنه بعد، ونزدی همراه با والدینش در راه مدرسه نورمور است و به نظر می‌رسد از این وضعیت ناراضی است. والدینش سعی می‌کنند او را قانع کنند که نورمور (Nevermore) مدرسه‌ای مناسب و خاص برای اوست. اما ونزدی فکر می‌کند آنها او را به این مدرسه می‌فرستند تا میراثی را که خودشان در این مدرسه به جا گذاشته‌اند ادامه دهد. (در سریال ونزدی پدر و مادر ونزدی در همین مدرسه همدیگر را ملاقات کرده و عاشق یکدیگر شده بودند.)

مادرش، مورتیشا، اصرار دارد که این مدرسه جایی است که هم‌سن‌وسال‌های ونزدی می‌توانند او را درک کنند، مکانی جادویی و منحصر به فرد. همچنین به این دلیل که ونزدی به خاطر آنچه در مدرسه قبلی با قلدرها انجام داده بود، تقریباً به جرم تلاش برای قتل متهم شده بود.

آنها به زودی به نورمور می‌رسند و مدیر مدرسه، لارسا، از آنها استقبال می‌کند. مشخص می‌شود که لارسا هم‌اتاقی قدیمی مورتیشا بوده است. او تحت تأثیر نمرات عالی ونزدی و سابقه خانوادگی طولانی آنها در این مدرسه، استثنا قائل می‌شود و ونزدی را در میانه ترم می‌پذیرد. مورتیشا که نگران سلامت روانی ونزدی است، به مدیر مدرسه اطلاع می‌دهد که دادگاه حکم داده ونزدی باید تحت درمان روان‌شناختی باشد. لارسا می‌گوید یک روان‌درمانگر معتبر در مدرسه دارند و می‌تواند هفته‌ای دو بار با ونزدی ملاقات کند.

مدیر مدرسه، ونزدی را به اتاق قدیمی مادرش، اوفلیا هال، می‌فرستد و او را با هم‌اتاقی جدیدش آشنا می‌کند. ایند سینکلر، دختری پرشور و پرانرژی است که از ملاقات با هم‌اتاقی جدیدش خوشحال است و می‌خواهد او را در مدرسه راهنمایی کند. اما ونزدی علاقه‌ای به شناخت بیشتر این مکان ندارد، چون برنامه‌ای برای ماندن طولانی در مدرسه ندارد.

انید و ونزدی در سریال ونزدی
ایند با هم‌اتاقی جدیدش در مدرسه آشنا می‌شود.

ایند خیلی زود شایعات مربوط به برخورد ونزدی با قانون در مدرسه قبلی‌اش را پیش می‌کشد. البته ونزدی با آرامش شایعات را تأیید می‌کند. با این حال، ایند همچنان ونزدی را در مدرسه می‌گرداند و او را با گروه‌های اجتماعی مدرسه آشنا می‌کند که به چهار گروه تقسیم شده‌اند: فنگ‌ها، فر‌ها، استون‌ها، و اسکِیل‌ها.

خانواده با ونزدی خداحافظی می‌کنند و مورتیشا به او هشدار می‌دهد که نقشه فرار از مدرسه نکشد. ونزدی معتقد است مادرش او را دست کم گرفته و قول می‌دهد که از این زندان آموزشی که او را به آن فرستاده‌اند، فرار کند. مادرش به او می‌گوید که او دختر باهوشی است، اما گاهی خودش جلوی پیشرفتش را می‌گیرد. او یک هدیه کوچک به عنوان یادگاری به او می‌دهد؛ یک گردنبند از جنس اوبسیدین و یک گوی بلورین برای برقراری تماس. پدرش هم هدیه دیگری به او می‌دهد؛ تکه‌ای دست که قرار است مخفیانه مراقب او باشد.

در جنگل‌های نزدیک نورمور، کلانتر و یک افسر دیگر بقایای یک انسان را کشف می‌کنند. به گفته افسر زن، دو حمله مشابه دیگر نیز یک هفته قبل اتفاق افتاده است. کلانتر قصد دارد هشداری صادر کند تا کوهنوردان از جنگل دوری کنند و تقصیر را گردن خرس‌ها بیندازد. با این حال، او می‌داند که این حملات کار خرس نبوده و فکر می‌کند این قتل‌ها به نورمور مرتبط هستند. اما هنوز مدرکی ندارد، بنابراین فعلاً به داستان حمله خرس‌ها پایبند می‌ماند.

ونزدی با مشکل در تطبیق با مدرسه جدید مواجه است. صبح روز بعد، او با ملکه مدرسه (که در سریال ونزدی نقش برجسته‌ای دارد) دشمنی جدیدی پیدا می‌کند. او آسیب می‌بیند و دوستی تازه‌ای با پسری به نام روآن برقرار می‌کند. وقتی یک مجسمه گارگویل تقریباً روی او سقوط می‌کند، نزدیک بود کشته شود، اما خوشبختانه زاویه او را نجات می‌دهد. این کار زاویه به نوعی ادای دِین است، چون ونزدی ده سال پیش جان او را نجات داده بود.

همان روز، ونزدی هدیه‌ای که پدرش برای او گذاشته بود را می‌بیند. او تصمیم می‌گیرد تینگ (دست جادویی) را به دستیار وفادارش تبدیل کند و اولین مأموریت او فرار از مدرسه است.

تینگ، سریال ونزدی
ونزدی تصمیم می‌گیرد تینگ (دست جادویی) را به دستیار وفادارش تبدیل کند

مدیر مدرسه، لارسا، او را به قرار ملاقاتش با روان‌درمانگر می‌برد، چون می‌خواهد او را زیر نظر داشته باشد. ونزدی در میانه جلسه از روان‌درمانگر می‌خواهد که به دستشویی برود. او از پنجره دستشویی فرار می‌کند و به نزدیک‌ترین کافه در آن سوی خیابان می‌رود تا اطلاعاتی درباره ترک شهر پیدا کند.

در خیابان، با مردی روبرو می‌شود و رؤیایی از مرگ او می‌بیند. چون مرد رفتار بدی با او دارد، ونزدی تصمیم می‌گیرد که نجاتش ارزشش را ندارد. در کافه، او با تایلر آشنا می‌شود و با او معامله می‌کند. او قول می‌دهد که دستگاه قهوه‌ساز تایلر را تعمیر کند و تایلر در عوض برایش تاکسی بگیرد. تایلر پیشنهاد می‌کند خودش او را برساند، اما ونزدی باید یک ساعت صبر کند. او تلاش می‌کند با پول رشوه بدهد، اما تایلر می‌گوید نمی‌توان او را خرید. در نهایت، ونزدی تصمیم می‌گیرد منتظر بماند.

در همین حین، سه پسر وارد کافه می‌شوند و شروع به اذیت و آزار او می‌کنند. ونزدی با مهارت‌های مبارزه‌اش، آنها را شکست می‌دهد. کمی بعد از دعوا، کلانتر وارد کافه می‌شود و با دیدن اینکه ونزدی سه پسر را شکست داده، شگفت‌زده می‌شود. او از تایلر (پسرش در سریال ونزدی) می‌پرسد که آیا به ونزدی کمک کرده، و تایلر پاسخ می‌دهد که نه.

مدیر مدرسه خیلی زود می‌رسد و ونزدی را با عجله می‌برد. کلانتر از شنیدن اینکه او دختر گومز آدامز است، خوشحال نمی‌شود و به ونزدی می‌گوید که پدرش یک قاتل است. مدیر مدرسه به ونزدی توصیه می‌کند به جای دشمن‌تراشی، شروع به دوست‌یابی کند، در حالی که به سمت مدرسه برمی‌گردند.

در مدرسه، ونزدی و ایند کمی با هم صمیمی‌تر می‌شوند و ونزدی از ایند درخواست می‌کند که از کامپیوترش استفاده کند. او تینگ را می‌فرستد تا به تایلر پیام دهد و با او تماس بگیرد. ونزدی تایلر را برای کمک در فرار از مدرسه در زمان جشن برداشت محصول استخدام می‌کند. فرار از دست مدیر لارسا که چشم از او برنمی‌دارد، کار آسانی نیست.

تایلر طبق برنامه به جشن می‌آید و گزارش پلیس درباره پدر ونزدی را به او می‌دهد. وقتی ونزدی و تایلر تلاش می‌کنند از جشن فرار کنند، با سه پسری که ونزدی در کافه شکست داده بود، روبرو می‌شوند. آنها برای انتقام و مبارزه دوباره آمده‌اند. تایلر فکر می‌کند بهتر است در میان جمعیت گم شوند. آنها شروع به دویدن می‌کنند، اما ونزدی با روآن روبرو می‌شود و رؤیای دیگری از به خطر افتادن او می‌بیند.

او سعی می‌کند روآن را نجات دهد، اما روآن قصد کشتن او را دارد، چون عکسی از یک پیشگویی دارد که مادرش ۲۵ سال پیش پیش‌بینی کرده بود. یک موجود ناگهان ظاهر می‌شود و با کشتن روآن، ونزدی را نجات می‌دهد.

در پایان روز، والدینش با او تماس می‌گیرند و ونزدی با اکراه اعتراف می‌کند که از بودن در مدرسه لذت می‌برد.1ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 1 Recap & Review

«اندوه تنهاترین عدد است» قسمت ۲ از فصل ۱

قسمت دوم از فصل اول سریال ونزدی با صحنه‌ای شروع می‌شود که در آن افسران پلیس به رهبری کلانتر در حال جست‌وجوی جسد «روان» در جنگل هستند. متأسفانه، آن‌ها موفق به پیدا کردن جسد نمی‌شوند. کلانتر حرف‌های ونزدی درباره حمله یک هیولا به روان را باور نمی‌کند و فکر می‌کند که یکی از دانش‌آموزان مدرسه «نورمور» مسئول این اتفاق است. مدیر مدرسه مطمئن است که روان فرار کرده و از اتهامات کلانتر ناراحت است. پس از گرفتن توضیحات از ونزدی، مدیر مدرسه آرزو می‌کند که کلانتر برود، اما ونزدی درخواست می‌کند که به طور خصوصی با او صحبت کند.

مدیر مدرسه در نهایت موافقت می‌کند که آن‌ها به صورت خصوصی صحبت کنند، به شرطی که تمام حرف‌های ونزدی خارج از پرونده باقی بماند. ونزدی به کلانتر می‌گوید که فکر می‌کند کسی می‌خواهد مرگ روان را پنهان کند. در این لحظه، یک افسر صحبت آن‌ها را قطع می‌کند و در را باز می‌کند و روان وارد اتاق می‌شود. بله، او زنده است! این اتفاق همه، به‌خصوص ونزدی، را شوکه می‌کند.

در جلسه درمانی ونزدی، درمانگر سعی می‌کند بفهمد چرا ونزدی درباره دیدن یک قتل دروغ گفته است. ونزدی مطمئن است که موجودی روان را کشته، اما کسی حرف او را باور نمی‌کند. درمانگر سعی می‌کند با ونزدی ارتباط برقرار کند، اما او تمایلی به باز کردن دلش یا باختن در این بحث ندارد. پس از جلسه، او با «تایلر» ملاقات می‌کند که از شنیدن این که ونزدی به طور قانونی ملزم به شرکت در جلسات درمانی است، شوکه می‌شود. تایلر می‌گوید که حرف‌های او را باور دارد، اما سپس پیامی دریافت می‌کند و محل را ترک می‌کند.

وقتی ونزدی به مدرسه برمی‌گردد، به ایند می‌گوید که تصمیم گرفته بماند تا روان را در بازی خودش گیر بیندازد. او از ایند می‌پرسد که روان چه حرف‌هایی درباره این ماجرا زده، اما ایند چیزی نمی‌داند و پیشنهاد می‌کند که از هم‌اتاقی روان، “زاویه”، بپرسد. ایند در حال حاضر مشغول رقابت‌های جام «پو» و نقش خود به عنوان دختر شایعه‌پرداز مدرسه است و کمی از این موضوع فاصله گرفته است.

ونزدی سعی می‌کند با روان صحبت کند، اما مدیر مدرسه به او اطلاع می‌دهد که روان به دلیلی که نمی‌تواند بازگو کند، اخراج شده است. مدیر همچنین از توانایی‌های روان‌شناختی ونزدی باخبر است و درباره پیش‌بینی‌های مادرش با او صحبت می‌کند. او از ونزدی می‌پرسد که آیا با مادرش درباره این پیش‌بینی‌ها صحبت کرده است یا نه. همچنین از او می‌خواهد که تا پایان روز یک فعالیت فوق‌برنامه انتخاب کند، زیرا این موضوع توسط مدرسه الزامی است.

پس از ملاقات با مدیر، ونزدی از تینگ می‌خواهد که مراقب روان باشد قبل از این که فردا مدرسه را ترک کند. سپس او با بیانکا ملاقات می‌کند، کسی که اولین‌بار پس از حمله در جنگل دیده بود. ونزدی از او می‌پرسد که پس از این که در جنگل بیهوش شده چه اتفاقی افتاده است، اما بیانکا کمکی نمی‌کند.

بعداً، ونزدی در باشگاه تیراندازی با زاویه ملاقات می‌کند و از او درباره هم‌اتاقی‌اش روان سوال می‌پرسد. زاویه به او می‌گوید که روان در چند هفته اخیر بسیار عصبی بوده است. او همچنین به ونزدی توصیه می‌کند که از تایلر دوری کند. بعداً، ونزدی سعی می‌کند قبل از ترک مدرسه با روان صحبت کند و از او درباره نقاشی‌ای که از او در زمان حمله کشیده بود سوال می‌پرسد. روان می‌گوید که چیزی به یاد نمی‌آورد و توسط یک معلم به ایستگاه منتقل می‌شود، اما تینگ مخفیانه او را دنبال می‌کند.

در ایستگاه، روان به سمت سرویس بهداشتی می‌رود و ظاهر او از یک دانش‌آموز به یک مرد پیر تغییر می‌کند. متأسفانه، تینگ او را گم می‌کند و این تغییر شکل را از دست می‌دهد. مرد پیر بعداً به شکل مدیر مدرسه، لاریسا، درمی‌آید. ونزدی از این که تینگ روان را در ایستگاه گم کرده، ناامید می‌شود.

در کلاس گیاهان گوشت‌خوار، ونزدی و بیانکا وارد یک رقابت دانش‌محور می‌شند و تنش‌هایی بین آن‌ها ایجاد می‌شود.

از طرف دیگر، تایلر و پدرش (کلانتر در سریال ونزدی) بیش‌از‌پیش از هم فاصله می‌گیرند. پدرش فکر می‌کند که تایلر در جلسات درمانی درباره او بدگویی می‌کند و می‌خواهد بداند که آن‌ها درباره چه چیزی صحبت می‌کنند. تایلر به او می‌گوید که درباره مادرش صحبت می‌کنند و سپس به او اطلاع می‌دهد که برای شام در خانه نخواهد بود و محل را ترک می‌کند.

بعداً، ونزدی از ایند می‌خواهد که مراقب باشد تا او بتواند به جنگل بازگردد. ایند پیشنهاد می‌کند که ونزدی از تینگ به خاطر این که سر او داد زده عذرخواهی کند و در این صورت ممکن است به او کمک کند. ونزدی از تینگ عذرخواهی می‌کند و به او اعتراف می‌کند که می‌ترسد در آینده مسئول فاجعه‌ای باشد. ایند به قول خود عمل می‌کند و با وانمود کردن به این که ونزدی در فعالیت‌های باشگاه زنبورداری است، به او کمک می‌کند.

در جنگل، ونزدی توسط تایلر که در حال تعقیب پدرش است، کمک می‌شود. ونزدی به تایلر می‌گوید که برای پیدا کردن شواهدی مبنی بر مرگ روان به جنگل بازگشته است و این که او دیوانه نشده است. او همچنین می‌خواهد بفهمد چرا آن موجود او را از دست روان نجات داد. ونزدی عینک روان را در جنگل پیدا می‌کند و وقتی آن را برمی‌دارد، یک پیش‌بینی به او دست می‌دهد.

در این پیش‌بینی، او می‌بیند که در روزی که مجسمه سنگی تقریباً او را کشته بود، چه اتفاقی افتاده است. مشخص می‌شود که روان پشت این حمله بوده و او همچنین کتابی را می‌بیند که روان نقاشی را از آن گرفته است. خانم ثورنهیل به او می‌گوید که این کتاب متعلق به یک انجمن دانش‌آموزی قدیمی به نام «شب‌سایه‌ها» بوده است. این انجمن مدتهاست که منحل شده است.

خانم ثورنهیل به ونزدی می‌گوید که از او در کلاس گیاهان گوشت‌خوار تحت تأثیر قرار گرفته است. او همچنین به ونزدی اعتراف می‌کند که خودش هم به عنوان یک معلم معمولی در مدرسه برای جا افتادن مشکل دارد. ونزدی نیز به او می‌گوید که از این که مردم او را دوست ندارند، لذت می‌برد. خانم ثورنهیل به او می‌گوید که هرگز این توانایی را از دست ندهد که اجازه ندهد دیگران برایش تعیین تکلیف کنند. او همچنین پیشنهاد می‌کند که اگر ونزدی به کسی برای صحبت کردن نیاز داشت، می‌تواند روی او حساب کند.

بعداً، ونزدی مخفیانه به اتاق زاویه و روان می‌رود تا به دنبال کتاب بگردد. او یک ماسک پیدا می‌کند و قبل از این که بتواند اتاق را ترک کند، زاویه بازمی‌گردد. ونزدی زیر تخت پنهان می‌شود و زاویه توسط بیانکا ملاقات می‌شود.

ونزدی صحبت‌های آن‌ها را می‌شنود و به نظر می‌رسد که زاویه نگران بوده است که روان قصد داشته به ونزدی آسیب برساند. او همچنین از برنامه‌های بیانکا برای شکست دادن ایند در رقابت‌های آینده باخبر می‌شود. بیانکا ایند را خرابکار کرده و او را بدون هم‌تیمی در رقابت رها کرده است. ونزدی تصمیم می‌گیرد به ایند کمک کند تا بتواند بیانکا را شکست دهد.

انید و ونزدی، سریال ونزدی
ونزدی و ایند برای رقابت در مسابقه، هم‌تیمی می‌شوند.

روز بعد، ونزدی و ایند برای رقابت با هم تیم می‌شوند. از آن‌جایی که هیچ قانونی وجود ندارد، همه چیز مجاز است و بیانکا از این موضوع به نفع خود استفاده می‌کند. اما در طول مسابقه، ونزدی دوباره یک پیش‌بینی می‌بیند. این بار او نسخه‌ای از خودش را می‌بیند که به او می‌گوید او کلید ماجراست. ونزدی به مسابقه ادامه می‌دهد و آن‌ها از روش‌های ناجوانمردانه بیانکا علیه خودش استفاده می‌کنند و برنده می‌شوند.

پس از آن، ونزدی سرنخی از معمایی که سعی در فهمیدن آن دارد، پیدا می‌کند. او کتابی که روان نقاشی را از آن گرفته بود، در یک کتابخانه مخفی در مدرسه پیدا می‌کند. متأسفانه، او قبل از این که بتواند اتاق را ترک کند، دستگیر می‌شود.2ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 2 Recap & Review

«دوست یا اندوه» قسمت ۳ از فصل ۱

قسمت سوم از سریال ونزدی دقیقاً از جایی شروع می‌شود که در قسمت قبل تمام شده بود، یعنی جایی که «ونزدی» در اتاق مخفی «شب‌سایه‌ها» دستگیر شده است. کیسه روی سرش برداشته می‌شود و دست‌هایش از پشت بسته شده است. افرادی با لباس‌های بلند و پوشیده او را احاطه کرده‌اند، اما ونزدی «بیانکا» را می‌بیند و از او می‌خواهد که ماسکش را بردارد. همه ماسک‌های خود را برمی‌دارند و «زاویه» از ونزدی می‌پرسد که چطور از اتاق مخفی آن‌ها باخبر شده است. ونزدی پاسخ می‌دهد که «روان» این را به او نشان داده است.

به نظر می‌رسد که گروه «شب‌سایه‌ها» (انجمنی مخفی در داستان سریال ونزدی) با اجازه مدیر مدرسه به صورت مخفیانه به فعالیت خود ادامه داده‌اند. آن‌ها حالا در دوراهی قرار گرفته‌اند که با ونزدی، که به طور تصادفی به انجمن مخفی آن‌ها پی برده است، چه کنند. زاویه می‌خواهد که ونزدی سوگند یاد کند و به آن‌ها بپیوندد، اما بیانکا فکر می‌کند که این ایده وحشتناکی است. از طرف دیگر، ونزدی اصلاً به پیوستن به انجمن مخفی آن‌ها اهمیت نمی‌دهد. او خودش را آزاد می‌کند و پس از این که آن‌ها را «آماتورهایی که آدم‌ربایی را بدنام کرده‌اند» خطاب می‌کند، از آنجا خارج می‌شود. باید به حس طنز او عشق ورزید!

صبح روز بعد، مدیر مدرسه اعلام می‌کند که دانش‌آموزان باید در آن روز کارهای داوطلبانه انجام دهند و سپس یک ناهار گروهی داشته باشند. همچنین قرار است مجسمه‌ای یادبود در میدان شهر رونمایی شود و از دانش‌آموزان انتظار می‌رود که رفتار مناسبی داشته باشند.

ونزدی برای کار داوطلبانه به مغازه عتیقه‌فروشی «یورایا‌ز هیپ» فرستاده می‌شود. مدیر همچنین به او اطلاع می‌دهد که او را برای یک اجرا ثبت نام کرده است. او می‌خواهد که ونزدی با ویولن‌سل خود همراهی گروه موسیقی مدرسه همسایه را در مراسم انجام دهد.

هنگامی که ونزدی برای کار داوطلبانه خود در شهر است، به زاویه می‌گوید که هنوز فکر می‌کند روان مرده است. زاویه حرف او را باور نمی‌کند، اما حاضر است به سوالات او درباره عکس داخل کتاب پاسخ دهد. او به ونزدی می‌گوید که مرد داخل عکس «جریکو کراک‌استون»، بنیان‌گذار شهر است.

در همین حال، کلانتر متقاعد شده است که حملات اخیر در جنگل به مدرسه «نورمور» مرتبط است. با این حال، شهردار با او هم‌نظر نیست و از او می‌خواهد که خرس را پیدا کند و مشکل را حل کند. او به کلانتر یادآوری می‌کند که «نورمور» بزرگ‌ترین منبع درآمد شهر است، بنابراین نمی‌توانند به راحتی به آن‌ها انگشت اتهام بگیرند.

انید و ایجکس در سریال ونزدی
ایند سعی خود را می‌کند و با ایجکس، که بسیار ساده‌لوح است، مشغول گفت و گو شود

ونزدی از ایند می‌خواهد که کارهای داوطلبانه‌شان را با هم عوض کنند تا او بتواند به «دنیای زائرین» دسترسی پیدا کند و بیشتر درباره کراک‌استون اطلاعات جمع‌آوری کند. همان‌طور که انتظار می‌رود، روز به آرامی نمی‌گذرد؛ سه دانش‌آموز مشکل‌ساز شروع به آزار «یوجین» می‌کنند، اما ونزدی او را نجات می‌دهد. ایند و پسر مورد علاقه‌اش، «ایجکس»، تجربه نسبتاً ترسناکی در مغازه عتیقه‌فروشی دارند. با این حال، این موضوع مانع از این نمی‌شود که ایند سعی خود را بکند و با ایجکس، که بسیار ساده‌لوح است، مشغول گفت و گو شود.

پس از نجات یوجین، ونزدی از او می‌خواهد که مراقب باشد تا او بتواند به خانه قدیمی جلسات کراک‌استون نفوذ کند. در آنجا، او یک پرتره می‌بیند و دختری را که در پیش‌بینی قبلی خود دیده بود، تشخیص می‌دهد. او همچنین کتابی را که دختر در پرتره به دست دارد، می‌شناسد. متأسفانه، کتاب اصلی در خانه جلسات نیست.

جست‌وجوی مخفیانه ونزدی توسط «آرلین»، یکی از معلمان، قطع می‌شود. آرلین آن‌ها را به یک کار جدید منتقل می‌کند، اما ونزدی مصمم است که خانه واقعی جلسات را پیدا کند.

قسمت سه از فصل ۱ سریال ونزدی
ونزدی، یوجین را از دست پسران آزارگر نجات می‌دهد

او به کافه‌ای که تایلر و زاویه در آنجا مشغول کار داوطلبانه هستند، سر می‌زند. زاویه به او هشدار می‌دهد که از تایلر دوری کند، اما ونزدی به او یادآوری می‌کند که خودش می‌تواند تصمیم بگیرد با چه کسانی ارتباط برقرار کند. ونزدی از تایلر می‌پرسد که آیا محل خانه واقعی را می‌داند یا نه. تایلر حاضر است او را به آنجا ببرد و از او می‌خواهد که منتظر بماند، اما ونزدی قبول نمی‌کند. خانه در وسط جنگل قرار دارد، بنابراین او تصمیم می‌گیرد که «تینگ» را با خود ببرد.

در خانه، ونزدی سعی می‌کند به اشیاء دست بزند تا شاید یک پیش‌بینی به او دست دهد. در ابتدا این کار جواب نمی‌دهد، اما وقتی که می‌خواهد آنجا را ترک کند، یک پیش‌بینی به او دست می‌دهد. در این پیش‌بینی، او دوباره آن دختر را می‌بیند. نام او «گودی» است. او توسط گروهی از زائرین به رهبری کراک‌استون مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد. کراک‌استون او را متهم به جادوگری و معشوقه شیطان می‌کند. او جمعیت را تحریک می‌کند تا گودی و جامعه افراد منفور را در یک خانه بیندازند و آن را به آتش بکشند. مادر گودی از او می‌خواهد که فرار کند و خودش را نجات دهد تا بتواند از آن‌ها انتقام بگیرد. گودی موفق می‌شود از خانه فرار کند، اما کراک‌استون او را تعقیب می‌کند.

ونزدی از پیش‌بینی خود بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که آن هیولا در نزدیکی او پنهان شده است. او هیولا را تا داخل جنگل تعقیب می‌کند و متوجه می‌شود که هیولا می‌تواند به شکل یک انسان درآید. در حالی که او این اطلاعات جدید را پردازش می‌کند، زاویه به طور ناگهانی ظاهر می‌شود و ونزدی سعی می‌کند ردپای هیولا را به او نشان دهد، اما متأسفانه باران ردپاها را شسته است. ونزدی همچنین نگران این است که چطور زاویه دقیقاً در همان لحظه آنجا بوده است. زاویه به او می‌گوید که صحبت‌های او با تایلر را شنیده و آمده است تا مطمئن شود که او در امان است.

وقتی آن‌ها به سمت شهر برمی‌گردند، زاویه از او درباره پیش‌بینی‌هایش سوال می‌کند و به او هشدار می‌دهد که ممکن است این پیش‌بینی‌ها قابل اعتماد نباشند. پدر زاویه یک روان‌شناس مشهور است و کتاب‌هایی در این زمینه نوشته است، بنابراین زاویه فکر می‌کند که به نوعی متخصص است. او همچنین به ونزدی می‌گوید که کم‌کم باور کرده است که اتفاق بدی برای روان افتاده است، زیرا او در پیام‌هایش عجیب رفتار می‌کرده است.

زاویه همچنین فکر می‌کند که پیش‌بینی ونزدی درباره کراک‌استون ربطی به آینده ندارد. اما ونزدی معتقد است که همه این‌ها به هم مرتبط هستند و این که روان درباره فاجعه قریب‌الوقوع درست می‌گفت. او به زاویه می‌گوید که قصد ندارد بنشیند و تاریخچه اتفاقاتی که برای جادوگران افتاده است را سفیدکاری کند. او همچنین به زاویه اطلاع می‌دهد که قصد ندارد از پیدا کردن هیولا دست بکشد.

ونزدی به موقع به شهر می‌رسد تا در اجرای گروه موسیقی شرکت کند و مراسم رونمایی از مجسمه را شروع کند. او از «تینگ» کمک می‌گیرد تا در طول اجرا، مجسمه را به آتش بکشد. در حالی که همه فرار می‌کنند، ونزدی در میان این هرج‌ومرج آرام می‌نشیند و با شدت ویولن‌سل خود را می‌نوازد.

پس از مراسم، مدیر مدرسه خشمگین است و باور دارد که ونزدی مقصر است، اما هیچ مدرکی ندارد. ونزدی قسم می‌خورد که دستش پاک است و از مدیر می‌پرسد که چرا تصمیم گرفته است حقیقت را پنهان کند. مدیر به او می‌گوید که نمی‌تواند اجازه دهد مدرسه «نورمور» در دوران مدیریت او خراب شود. او می‌خواهد از نو شروع کند و با مردم شهر رابطه خوبی برقرار کند. ونزدی به او می‌گوید که این کار هرگز جواب نمی‌دهد، زیرا بیشتر مردم شهر هنوز از آن‌ها متنفر هستند.

در آن شب، هیولا به فرد دیگری حمله می‌کند و این حمله توسط دوربین قربانی ضبط می‌شود.

در جای دیگری از این قسمت از سریال ونزدی، ایند از اولین قرار خود با ایجکس هیجان‌زده است، اما ایجکس دچار یک حادثه با آینه می‌شود و نمی‌تواند سر قرار حاضر شود. ایند فکر می‌کند که ایجکس او را سر کار گذاشته است و از این موضوع ناامید و عصبانی می‌شود.

در پایان این قسمت از سریال ونزدی، می‌بینیم که چندین شخصیت رازهایی را پنهان کرده‌اند و کلانتر در حال ظاهر کردن فیلمی از صحنه جرم است.3ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 3 Recap & Review

«اندوه چه شبی» قسمت ۴ از فصل ۱

قسمت چهارم سریال ونزدی با صحنه‌ای شروع می‌شود که ونزدی با کمک «تینگ» به طور مخفیانه به دفتر پزشک قانونی شهر نفوذ می‌کند. او می‌خواهد بیشتر درباره قربانیان هیولا اطلاعات کسب کند و جسد آخرین قربانی را بررسی کند. اما جست‌وجوهای او با بازگشت پزشک قانونی و کلانتر قطع می‌شود.

ونزدی در یکی از کابینت‌های سردخانه پنهان می‌شود و صحبت‌های آن‌ها را می‌شنود. قاتل از قربانیان خود «جایزه» برداشته است. کلانتر از پزشک قانونی می‌خواهد که این موضوع را مخفی نگه دارد و او با خوشحالی موافقت می‌کند. پزشک قانونی بیشتر از این موضوع هیجان‌زده است که این آخرین پرونده او قبل از بازنشستگی است.

صبح روز بعد، ونزدی یافته‌های خود را با «ایند» در میان می‌گذارد، اما ایند با دیدن عکس‌های وحشتناک صحنه جرم از هوش می‌رود. بعداً در کلاس، ونزدی زخم‌های روی گردن «زاویه» را کمی مشکوک می‌بیند، اما زاویه به او می‌گوید که هنگام شمشیربازی گردنش پیچ خورده است. ونزدی حرف او را باور نمی‌کند و شروع به جاسوسی از او می‌کند. او اتاق نقاشی مخفی زاویه را در محوطه مدرسه پیدا می‌کند و به آنجا نفوذ می‌کند. وقتی داخل می‌شود، نقاشی‌هایی از هیولا پیدا می‌کند. او یکی از نقاشی‌ها را برمی‌دارد و آنجا را ترک می‌کند.

زاویه قبل از این که ونزدی آنجا را ترک کند، او را می‌بیند و از او می‌پرسد که آنجا چه کار می‌کند. ونزدی هم همان سوال را از او می‌پرسد و زاویه به او می‌گوید که این اتاق خصوصی نقاشی اوست، اما از دادن توضیحات بیشتر خودداری می‌کند. ونزدی هیچ بهانه‌ای برای بودن در آنجا ندارد، بنابراین تصمیم می‌گیرد از زاویه برای رقص «ریو ان» دعوت کند. زاویه از این دعوت خوشحال می‌شود و فکر می‌کند که ونزدی به او علاقه دارد.

ایند هم خوشحال است که ونزدی نظر خود را تغییر داده و می‌خواهد با هم برای خرید لباس بروند. اما ونزدی نظرات دیگری دارد و فکر می‌کند که خرید لباس چیز جالبی برای آن‌ها نیست. وقتی در شهر است، به کلانتر سر می‌زند و سعی می‌کند او را متقاعد کند که باید با هم همکاری کنند. کلانتر در ابتدا تردید دارد، اما بین تماس‌های مکرر شهردار برای دریافت به‌روزرسانی و تلاش‌های ونزدی برای متقاعد کردن او، بالاخره موافقت می‌کند. او از ونزدی می‌خواهد که شواهدی برایش بیاورد و شاید بتوانند با هم روی یک مظنون تمرکز کنند.

ایند که به حال خود رها شده است، با «لوکاس واکر»، پسر شهردار و یکی از سه دانش‌آموز مشکل‌ساز، روبرو می‌شود. لوکاس از ایند می‌خواهد که او را به رقص مدرسه ببرد و دروغ می‌گوید که می‌خواهد معشوقه سابقش را حسود کند. ایند فکر می‌کند که این ایده عالی است، زیرا هنوز تصور می‌کند که ایجکس او را نادیده گرفته است و می‌خواهد او را هم حسود کند.

وقتی ونزدی از کلانتری خارج می‌شود، با «تایلر» ملاقات می‌کند و او سعی می‌کند ونزدی را متقاعد کند که از او برای رقص دعوت کند. تایلر از شنیدن این که ونزدی زاویه را به رقص دعوت کرده است، خوشحال نیست. او فکر می‌کند که بین او و ونزدی چیزی وجود دارد، اما ونزدی به او می‌گوید که درگیر مسائل زیادی است و تایلر در اولویت او نیست. اوه!

بعداً در آن روز، ونزدی از «یوجین» می‌خواهد که عکس‌های صحنه جرم را در «خانه زنبورها» نگه دارد. ایند نمی‌خواهد که این عکس‌ها در اتاق آن‌ها باشد. یوجین در ازای این کار از ونزدی می‌خواهد که نزد ایند برایش حرف خوبی بزند. او همچنین به ونزدی کمک می‌کند تا لانه هیولا را پیدا کند، پس از این که نقاشی‌ای از آن را روی تخته ونزدی می‌بیند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند به لانه هیولا سر بزنند و یک پنجه شکسته پیدا می‌کنند. ونزدی آن را به عنوان شواهد برمی‌دارد.

ونزدی به مدرسه برمی‌گردد و مخفیانه به استودیوی نقاشی مخفی زاویه نفوذ می‌کند تا نمونه DNA او را جمع‌آوری کند. زاویه او را می‌بیند و مجبور می‌شود توضیح دهد که چرا نقاشی‌هایی از هیولا و خراش‌هایی روی گردنش دارد. او همچنین متوجه می‌شود که ونزدی فقط برای این که او را به رقص دعوت کرده بود، به استودیوی او نفوذ نکرده است. ونزدی پنجه و نمونه DNA زاویه را نزد کلانتر می‌برد و از او می‌خواهد که آزمایش DNA انجام دهد.

با این که حالا کسی را ندارد که با او به رقص برود، ونزدی از یوجین می‌خواهد که او را همراهی کند تا از لانه هیولا مراقبت کنند و هویت هیولا را شناسایی کنند. اما برنامه او برای یک شب هیجان‌انگیز مراقبت خراب می‌شود، چون تایلر دم در خانه او ظاهر می‌شود، با لباس‌های شیک و آماده این که همراه او به رقص برود.

تینگ پشت سر ونزدی کار شیطنت‌آمیزی انجام داده و به جای او یک نامه شیرین برای تایلر فرستاده است و از او دعوت کرده که به رقص برود. تایلر حتی لباسی را که ونزدی قبلاً به آن علاقه نشان داده بود، برایش خریده است. ونزدی از یوجین می‌خواهد که برنامه‌هایشان را لغو کند و شب بعد به لانه هیولا بروند، اما یوجین به هشدار او توجهی نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد به تنهایی برود.

در رقص، زاویه با دیدن تایلر و ونزدی با هم عصبانی می‌شود و از «بیانکا» می‌خواهد که از قدرت جادویی خود (به عنوان یک سیرن) استفاده کند تا به او کمک کند از ونزدی دل‌بکند. بیانکا به حق از این درخواست ناراحت می‌شود و آنجا را ترک می‌کند. تایلر و ونزدی زمان خوبی را با هم می‌گذرانند و ونزدی متوجه می‌شود که زاویه قبلاً توسط تایلر مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، اما این موضوع او را نگران نمی‌کند. از طرف دیگر، لوکاس کم‌کم متوجه می‌شود که چیزهای مشترک زیادی با ایند دارد. با این حال، او در این مهمانی است تا آن را خراب کند و در پایان مهمانی، او و دوستانش روی دانش‌آموزان رنگ قرمز اسپری می‌کنند.

ایند وقتی متوجه می‌شود که لوکاس فقط از او استفاده کرده است، ناامید می‌شود، اما این موقعیت به او فرصت می‌دهد که سوءتفاهم با ایجکس را برطرف کند. آن‌ها با هم آشتی می‌کنند و یکدیگر را می‌بوسند.

در حالی که همه در حال فرار از اسپری رنگ هستند، ونزدی یک پیش‌بینی دیگر می‌بیند و می‌فهمد که یوجین توسط هیولا مورد حمله قرار گرفته است. او به سرعت به سمت جنگل می‌دود تا او را نجات دهد، اما خیلی دیر می‌رسد. وقتی به او می‌رسد، هیولا مدتهاست که رفته است و یوجین به سختی زنده است.4ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 4 Recap & Review

«آنچه می‌کاری را درو می‌کنی» قسمت ۵ از فصل ۱

قسمت پنجم از سریال ونزدی با سوالاتی درباره این که ونزدی چقدر والدینش را می‌شناسد، شروع می‌شود. او سعی می‌کند بفهمد در شبی که پدرش متهم به قتل فردی شد، وقتی که او دانش‌آموز مدرسه «نورمور» بود، چه اتفاقی افتاده است. در یک فلش‌بک، می‌بینیم که «لاریسا»ی جوان در حال دادن توضیحات به پلیس است و «مورتیشا» را مقصر معرفی می‌کند، در حالی که «گومز» با دست‌بند از صحنه دور می‌شود.

قسمت ۵ سریال ونزدی
ونزدی سعی می‌کند بفهمد در شبی که پدرش متهم به قتل فردی شد، چه اتفاقی افتاده است.

در زمان حال، آخر هفته رسمی والدین در مدرسه است و بیشتر والدین برای گذراندن آخر هفته با فرزندانشان به مدرسه آمده‌اند. خانواده «آدامز» نیز حضور دارند و مورتیشا نگران است که ونزدی مشتاق دیدن آن‌ها نیست.

در جلسه عمومی، مدیر مدرسه به‌روزرسانی‌هایی درباره وضعیت «یوجین» ارائه می‌دهد و به والدین و دانش‌آموزان می‌گوید که او در حال بهبودی است و انتظار می‌رود به طور کامل سلامتی خود را به دست آورد. ایند از ونزدی می‌پرسد که آیا به دیدن یوجین رفته است یا نه، و ونزدی به او می‌گوید که یوجین در کما است و او نسبت به اتفاقی که برایش افتاده احساس گناه می‌کند.

ایند نیز از دیدن خانواده‌اش هیجان‌زده نیست، زیرا از شخصیت قضاوت‌گر مادرش هراس دارد، چرا که هنوز نتوانسته است به گرگ تبدیل شود. او و ونزدی امیدوارند که این آخر هفته را به سلامت بگذرانند و از دور هم‌بودن اجباری با خانواده خلاص شوند. آن‌ها تنها کسانی نیستند که این آخر هفته را کمی طاقت‌فرسا می‌دانند. پدر زاویه نیامده است و مادر بیانکا آمده تا مشکلات بیشتری ایجاد کند. او بیانکا را تهدید می‌کند که به خانه بازگردد و با استفاده از قدرت‌هایش به او کمک کند تا مردم را فریب دهند.

مدیر مدرسه والدین ونزدی را به جلسه‌ای دعوت می‌کند و به آن‌ها درباره مشکلاتی که با ونزدی داشته است، توضیح می‌دهد. او می‌گوید که رابطه‌شان در بهترین حالت، پرتنش بوده و از آن‌ها می‌خواهد که در یک جلسه خانواده‌درمانی با دکتر «کینبات» در طول آخر هفته شرکت کنند. مورتیشا با این ایده مخالف است، اما گومز موافقت می‌کند.

آن‌ها برای جلسه درمانی به شهر می‌روند و توسط کلانتر دیده می‌شوند. کلانتر فکر می‌کند که گومز یک قاتل است که با روش‌های ناجوانمردانه آزاد شده است. تایلر به او می‌گوید که حداقل گومز به اندازه‌ای اهمیت می‌دهد که به همراه ونزدی به جلسه درمانی برود و بین آن‌ها بحث درمی‌گیرد. کلانتر نمی‌خواهد به همراه تایلر به جلسه خانواده‌درمانی برود و این موضوع باعث ایجاد تنش بین آن‌ها می‌شود. وقتی کلانتر کافه را ترک می‌کند، تماسی دریافت می‌کند که پزشک قانونی خودکشی کرده است.

در جلسه خانواده‌درمانی، دکتر کینبات و خانواده درباره این که چگونه از زمانی که ونزدی به «نورمور» آمده است، با شرایط کنار آمده‌اند، صحبت می‌کنند. همه موافق هستند که نبود ونزدی برای آن‌ها سخت بوده است. با این حال، ونزدی تمایلی به صحبت درباره احساساتش ندارد و می‌خواهد درباره سوابق جنایی پدرش صحبت کند.

ونزدی می‌خواهد بداند که «گارت گیتس» چه کسی بود و چرا گومز متهم به قتل او شد. مورتیشا جلسه را به پایان می‌رساند و از گفتن حقیقت به ونزدی خودداری می‌کند. ونزدی به او می‌گوید که همچنان به دنبال کشف حقیقت خواهد بود، اما قبل از آن به بیمارستان سر می‌زند تا از یوجین عیادت کند.

در دفتر پزشک قانونی، افسران یک یادداشت خودکشی پیدا می‌کنند که در آن پزشک اعتراف کرده است که به خاطر نوشتن یک گزارش جعلی در یک پرونده قدیمی احساس گناه می‌کرده است. کلانتر از شنیدن این که گزارش جعلی مربوط به پرونده گارت گیتس است، خوشحال می‌شود و فکر می‌کند که بالاخره می‌تواند گومز را به زندان بیندازد. با این شواهد جدید، او به «نورمور» می‌رود و گومز را دستگیر می‌کند.

ونزدی به دیدن پدرش در سلول می‌رود و از او توضیح می‌خواهد. پدرش به او می‌گوید که گارت در جوانی عاشق مورتیشا بود. در آن شب سرنوشت‌ساز، گارت پس از این که دید گومز مورتیشا را می‌بوسد، به او حمله کرد و یک‌چیز به چیز دیگر کشید و او به طور تصادفی گارت را کشت. ونزدی حرف پدرش را باور نمی‌کند، زیرا می‌داند که وقتی پدرش دروغ می‌گوید، چه نشانه‌هایی دارد.

ونزدی به سراغ کلانتر می‌رود و از او می‌خواهد که چشمانش را باز کند، زیرا پرونده علیه پدرش بیش از حد تصادفی به نظر می‌رسد. او فکر می‌کند که این موضوع یک حواس‌پرتی برای تحقیقاتش درباره هیولا است. از طرف دیگر، کلانتر فکر می‌کند که این عدالت به تأخیر افتاده است و متأسف است که هیچ یک از اعضای خانواده گیتس زنده نیستند تا این را ببینند. ونزدی کنجکاو است که بداند چه بلایی سر خانواده گیتس آمده است و کلانتر به او می‌گوید که همه آن‌ها مرده‌اند. مادر خودکشی کرده، پدر به دلیل مصرف الکل زودرس درگذشته و خواهر نیز در خارج از کشور غرق شده است.

ونزدی با مادرش روبرو می‌شود و از او می‌پرسد که چرا او را به مدرسه‌ای فرستاده است که فقط اجازه می‌دهد در سایه او زندگی کند. او همچنین از مادرش می‌خواهد که حقیقت را درباره اتفاقی که برای گارت افتاده است، به او بگوید. مورتیشا اعتراف می‌کند که او به طور تصادفی گارت را در حالی که سعی می‌کرد گومز را نجات دهد، چاقو زده است. وقتی او ماجرا را تعریف می‌کند، ونزدی متوجه می‌شود که شاید گارت به دلیل مسمومیت، غیرمنطقی رفتار می‌کرده است.

آن‌ها تصمیم می‌گیرند به سراغ قبر گارت بروند و جسد او را بیرون بیاورند. آن‌ها ردپایی از سم را در بدن او پیدا می‌کنند، اما قبل از این که بتوانند آن را گزارش دهند، دستگیر می‌شوند. در سلول، وقتی گومز و مورتیشا دوباره به هم می‌پیوندند، ونزدی یک پیش‌بینی می‌بیند و متوجه می‌شود که چه بلایی سر گارت آمده است. پدرش به او سم «شب‌سایه» داده بود تا دانش‌آموزان «نورمور» را بکشد، اما در درگیری با گومز، ویال سم شکست و سم وارد بدن گارت شد.

صبح روز بعد، با این اطلاعات و شواهد جدید، ونزدی و مورتیشا تقاضای ملاقات با شهردار می‌کنند. آن‌ها تهدید می‌کنند که اگر شهردار اتهامات علیه گومز را پس نگیرد، مشارکت او در پوشاندن ماجرا را افشا خواهند کرد. شهردار چاره‌ای جز موافقت ندارد و گومز آزاد می‌شود و کلانتر از او عذرخواهی می‌کند.

پس از حل این موضوع، مورتیشا از ونزدی درباره پیش‌بینی‌هایش سوال می‌کند و به او اطمینان می‌دهد که همیشه در کنار او است. ونزدی از او می‌خواهد که کنترل قدرت‌هایش را به او یاد بدهد، اما مورتیشا به او می‌گوید که فقط مردگان از نسل آن‌ها می‌توانند او را آموزش دهند. ونزدی درباره «گودی» به او می‌گوید و مورتیشا از او می‌خواهد که مراقب باشد، زیرا گودی یک جادوگر قدرتمند بود که توسط انتقام هدایت می‌شد.

با پایان آخر هفته خانواده، ایند شجاعت پیدا می‌کند تا به مادرش بگوید که به اردوگاه‌های تغییر که مادرش پیشنهاد داده است، نخواهد رفت. او از خودش دفاع می‌کند و می‌گوید که در زمان خودش تغییر خواهد کرد و امیدوار است که مادرش حتی اگر او تغییر نکند، او را بپذیرد. پدرش به او افتخار می‌کند و به او می‌گوید که هر کاری می‌خواهد انجام دهد، اما مادرش ناامید است.

مورتیشا از ونزدی می‌خواهد که بیشتر با او درد و دل کند، زیرا نمی‌خواهد که آن‌ها از هم غریبه باشند. او سالنامه قدیمی خود را به ونزدی می‌دهد و ونزدی متوجه می‌شود که مدیر مدرسه یک تغییرشکل‌دهنده است. او با مدیر روبرو می‌شود و نظریه‌اش را تأیید می‌کند که روان مرده است و لاریسا پس از مرگ او، خود را به جای او جا زده است.

ونزدی تهدید می‌کند که به کلانتر گزارش خواهد داد، اما مدیر او را متوقف می‌کند و به او می‌گوید که پدر روان از او حمایت خواهد کرد. او همچنین به ونزدی می‌گوید که رفتن به کلانتر به معنای پایان «نورمور» خواهد بود. در حالی که آن‌ها بحث می‌کنند، سر و صدایی از بیرون می‌شنوند؛ کسی یک پیام آتشین روی چمن‌های مدرسه گذاشته است. پیام می‌گوید: «آتش خواهد بارید.»5ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 5 Recap & Review

«معامله به ازای اندوه» قسمت ۶ از فصل ۱

قسمت ششم از سریال «ونزدی» با صحنه‌ای شروع می‌شود که ونزدی در حال انجام یک مراسم برای احضار روح «گودی» است تا بتواند به او در تسلط بر قدرت‌هایش کمک کند. احضار او توسط «ایند» و یک نامه ناشناس که از زیر در به داخل اتاق پرتاب می‌شود، قطع می‌گردد. در نامه از او خواسته شده است که نیمه‌شب در مقبره «کراک‌استون» حاضر شود.

ایند اصرار می‌کند که همراه ونزدی برود، اما مشخص می‌شود که این یک مهمانی غافلگیرانه برای تولد ونزدی است. وقتی آن‌ها برای او آواز تولد می‌خوانند، ونزدی متوجه می‌شود که نوشته‌های روی شومینه قدیمی مشابه نوشته‌های آتش‌زده روی چمن‌های مدرسه است. او یک پیش‌بینی می‌بیند و در آن گودی به او درباره بازگشت قریب‌الوقوع کراک‌استون هشدار می‌دهد. گودی از ونزدی می‌خواهد که مکانی را در پیش‌بینی پیدا کند و به او می‌گوید که به عنوان یک روان‌شناس کلاغ، مسیر تنهایی در پیش خواهد داشت، به این معنا که او در نهایت تنها خواهد ماند و نمی‌تواند به دیگران اعتماد کند. گودی همچنین به او می‌گوید که زمان آن‌ها در حال اتمام است.

روز بعد، ونزدی هنوز از مهمانی غافلگیرانه تولدش خوشحال نیست و با «تینگ» سرد برخورد می‌کند. ایند به او می‌گوید که ایده مهمانی از او بوده و هدیه تولدش را به همراه هدیه‌ای که والدینش برایش گذاشته‌اند، به او می‌دهد.

در جای دیگری، «لاریسا» به دیدار شهردار می‌رود و از او می‌خواهد که به او در پیدا کردن خرابکارانی که پیام آتشین را در مدرسه او گذاشته‌اند، کمک کند. شهردار با خوشحالی موافقت می‌کند و همچنین به او می‌گوید که آن‌ها در حال پیدا کردن فرد پشت حملات اخیر هستند. او این ایده را مطرح می‌کند که ممکن است این فرد از مدرسه او باشد، اما لاریسا بلافاصله به او هشدار می‌دهد که چنین ایده‌هایی را دنبال نکند.

در مدرسه، «زاویه» سعی می‌کند از پیش‌بینی‌ای که ونزدی در مقبره داشته است، سر در بیاورد. ونزدی فکر می‌کند که زاویه همان هیولا است و از دادن هر اطلاعاتی به او خودداری می‌کند. زاویه به او می‌گوید که وقتی نظرش عوض شد و به کمک او نیاز داشت، می‌داند کجا او را پیدا کند.

از طرف دیگر، «بیانکا» لوکاس را در حال انجام کارهای اجتماعیش می‌بیند و متوجه می‌شود که او یک دست‌بند از شرکت مادرش به دست دارد. بیانکا به او می‌گوید که اپلیکیشن خودیاری که او استفاده می‌کند، یک کلاهبرداری است و از او می‌خواهد که آن را پاک کند. لوکاس از او برای یک قرار ملاقات دعوت می‌کند. آن‌ها بعداً در کافه همدیگر را ملاقات می‌کنند و به نظر می‌رسد که با هم خوب کنار می‌آیند.

بعداً، ونزدی وقتی به دیدن یوجین می‌رود، با دکتر «کینبات» روبرو می‌شود. یوجین هنوز در کما است و مادرانش از دکتر خواسته‌اند که وقتی آن‌ها برای چند روز به خانه می‌روند، از او مراقبت کند. دکتر سعی می‌کند به ونزدی نزدیک شود، اما ونزدی به دنبال یک جلسه درمانی رایگان نیست، بنابراین او را ترک می‌کند.

همان‌طور که شهردار به تحقیقات خود ادامه می‌دهد، گواهی فوت خواهر گارت را دریافت می‌کند که ظاهراً در خارج از کشور غرق شده است. او به مرگ او مشکوک است و می‌خواهد مطمئن شود که این موضوع به حملات اخیر مرتبط نیست.

ونزدی در شهر به کافه سر می‌زند و تایلر از او برای جشن تولدش دعوت می‌کند. ونزدی دعوت او را رد می‌کند و می‌گوید که مهلت کاری فشرده‌ای دارد. او نقاشی مکانی که گودی از او خواسته بود پیدا کند را به تایلر نشان می‌دهد، اما تایلر آنجا را نمی‌شناسد. کلانتر برای قهوه‌اش به کافه می‌آید و ونزدی به او درباره نوشته‌های روی شومینه کراک‌استون می‌گوید.

ونزدی به دیدن تایلر می‌رود و از او می‌خواهد که به او در پیدا کردن مکان داخل نقاشی کمک کند. تایلر به او می‌گوید که این عمارت قدیمی خانواده گیتس است و از او می‌پرسد که چرا این سوال را می‌پرسد. صبح روز بعد، ونزدی به عمارت سر می‌زند و می‌بیند که شهردار در حال ترک خانه است. او و تینگ پس از شنیدن پیام صوتی شهردار به کلانتر، خود را در صندوق عقب ماشین او پنهان می‌کنند. شهردار فکر می‌کند که فهمیده است چه کسی پشت حملات است و از کلانتر می‌خواهد که در کافه با او ملاقات کند.

شهردار به سمت کافه رانندگی می‌کند، بدون این که بداند ونزدی و تینگ در صندوق عقب ماشین او پنهان شده‌اند. وقتی او از خیابان عبور می‌کند، یک کادیلاک آبی بدون پلاک به او برخورد می‌کند و فرار می‌کند. خوشبختانه، شهردار به سرعت به بیمارستان منتقل می‌شود و ممکن است زنده بماند. ونزدی به کلانتر می‌گوید که همه چیز به خانواده گیتس مرتبط است، اما کلانتر حرف او را باور نمی‌کند، زیرا می‌داند که همه آن‌ها مرده‌اند.

مدیر مدرسه نیز از این که ونزدی درگیر یک موقعیت جدید شده است، خوشحال نیست و تصمیم می‌گیرد مدرسه را به طور کامل قفل کند و تا اطلاع ثانوی اجازه خروج از محوطه مدرسه را لغو کند. خانم «ثورنهیل» به دیدن ونزدی می‌آید تا او را دلداری دهد و کتاب «فرانکنشتاین» را به او می‌دهد تا حالش را بهتر کند. او به ونزدی هشدار می‌دهد که اگر به مخالفت با مدیر ادامه دهد، ممکن است اخراج شود.

صبح روز بعد، ونزدی به تایلر زنگ می‌زند و به او می‌گوید که روی پیشنهاد او برای قرار ملاقات را مجددا فکر کرده است. پدر تایلر مکالمه آن‌ها را می‌شنود و از او می‌خواهد که از ونزدی دوری کند. ونزدی همچنین ایند را فریب می‌دهد تا از مدرسه فرار کند و یک مهمانی تولد دیگر برای او ترتیب دهد. آن‌ها از مدرسه فرار می‌کنند و تایلر آن‌ها را سوار ماشین می‌کند.

تایلر ناامید است، زیرا فکر می‌کرد آن‌ها به یک قرار خصوصی می‌روند. ایند نیز ناامید است، زیرا فکر می‌کرد آن‌ها یک شب دخترانه خواهند داشت. او از تایلر می‌خواهد که آن‌ها را به عمارت گیتس ببرد. در همین حال، در مدرسه، زاویه متوجه می‌شود که ونزدی از مدرسه فرار کرده است و از تینگ می‌خواهد که به او بگوید ونزدی کجا رفته است.

قسمت ۶ سریال ونزدی
ونزدی، ایند و تایلر به عمارت قدیمی می‌روند.

در عمارت قدیمی و ترسناک، آن‌ها خانه را بررسی می‌کنند و متوجه می‌شوند که اتاق «لورل گیتس» تمیز شده است. به نظر می‌رسد که کسی در آنجا زندگی می‌کند. قبل از این که بتوانند بیشتر بررسی کنند، ایند و ونزدی فریاد تایلر را می‌شنوند که از آن‌ها می‌خواهد مراقب هیولا باشند.

هیولا ایند و ونزدی را در خانه تعقیب می‌کند و آن‌ها خود را در زیرزمین پیدا می‌کنند. در زیرزمین، آن‌ها جایزه‌هایی را پیدا می‌کنند که هیولا از قربانیانش گرفته است. آن‌ها وقت زیادی ندارند، بنابراین ونزدی مجبور می‌شود به سرعت به بررسی بپردازد قبل از این که فرار کنند. آن‌ها از خانه خارج می‌شوند و به دنبال تایلر می‌گردند. آن‌ها تایلر را زنده اما با کمی کبودی روی شانه‌اش پیدا می‌کنند. زاویه نیز در آن لحظه می‌رسد و به آن‌ها در کمک به تایلر کمک می‌کند. آن‌ها تایلر را به خانه می‌برند و پدرش از این که او آسیب دیده است، عصبانی می‌شود.

ونزدی به خانه برمی‌گردد، اما همه چیز پاک شده است. هیچ اثری از جایزه‌ها یا هیولا وجود ندارد. کلانتر فکر می‌کند که ونزدی دروغ می‌گوید و از این که او جان پسرش را به خطر انداخته است، عصبانی است. او به ونزدی اجازه نمی‌دهد که دوباره تایلر را ببیند.

مدیر مدرسه از این که ونزدی به هشدارهای او بی‌اعتنایی کرده و قوانین را زیر پا گذاشته است، عصبانی است. ونزدی به او درباره پیش‌بینی مادر روان و نقاشی‌ای که پیدا کرده است، می‌گوید. او از مدیر می‌خواهد که یک فرصت دیگر به او بدهد تا مدرسه را نجات دهد و مدیر تصمیم می‌گیرد یک فرصت آخر به او بدهد.

ونزدی به اتاقش برمی‌گردد و می‌بیند که ایند در حال جمع‌آوری وسایلش است، زیرا دیگر نمی‌خواهد با ونزدی هم‌اتاقی باشد. ایند از این که ونزدی او را فریب داده و تقریباً باعث مرگش شده است، عصبانی است. او اتاق را ترک می‌کند و به ونزدی می‌گوید که از تنهایی لذت ببرد.

ونزدی اعتراف می‌کند که تنها بودن در اتاق آن‌طور که فکر می‌کرد، رضایت‌بخش نیست. او می‌نشیند و به جعبه موسیقی قدیمی‌ای که از اتاق لورل برداشته است، نگاه می‌کند و متوجه عکس‌هایی می‌شود که توسط فردی که او را تعقیب می‌کرده، گرفته شده است.

قسمت با صحنه‌ای پایان می‌یابد که فردی مخفیانه به اتاق بیمارستان شهردار نفوذ می‌کند و او را می‌کشد، و ونزدی پیامی برای تعقیب‌کننده‌اش می‌گذارد6ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 6 Recap & Review

«اگر تا حالا اندوهم نکردی» قسمت ۷ از فصل ۱

قسمت هفتم از سریال ونزدی با مراسم تشییع جنازه شهردار شروع می‌شود. ونزدی متوجه می‌شود که فردی از دور مراسم را تماشا می‌کند و او را تا داخل جنگل تعقیب می‌کند. این فرد مرموز، عموی او، «فستر»، است. او برای پنهان شدن از قانون به شهر آمده است. ونزدی او را به «خانه زنبورها» در مدرسه می‌برد تا از طوفان در امان بماند.

قسمت ۷ از فصل ۲ سریال ونزدی
ونزدی، عمو فستر را به «خانه زنبورها» در مدرسه می‌برد.

عموی او مایل است که در حل پرونده به ونزدی کمک کند و نام هیولا را به او می‌گوید. هیولا «هاید» نام دارد. او درباره یک دفترچه خاطرات قدیمی در اتاق مخفی «شب‌سایه‌ها» به ونزدی می‌گوید. این دفترچه متعلق به مردی به نام «فاکنر» است که به دور دنیا سفر کرده و جامعه افراد منفور را ثبت کرده است.

پس از خاک‌سپاری، ایند به اتاق می‌آید تا برخی از وسایلی که جا گذاشته است را بردارد، اما در واقع می‌خواهد از ونزدی سراغ بگیرد. متأسفانه، آن‌ها دوباره به بحث می‌افتند و ایند عصبانی آنجا را ترک می‌کند.

بعداً در آن شب، ونزدی به اتاق مخفی شب‌سایه‌ها سر می‌زند و زاویه را می‌بیند. آن‌ها به بحث می‌افتند، زیرا زاویه فکر می‌کند که ونزدی با او ناعادلانه رفتار می‌کند. او به ونزدی می‌گوید که مشکل او این است که نمی‌داند دوستان واقعی‌اش چه کسانی هستند. او همیشه در کنار ونزدی بوده و جان او را نجات داده است، اما ونزدی همچنان با او با شک و تردید رفتار می‌کند.

ونزدی از او می‌پرسد که چرا همیشه چند دقیقه پس از حمله هیولا ظاهر می‌شود. او به نقاشی‌های زاویه اشاره می‌کند، اما زاویه ادعا می‌کند که هرگز هیولا را ندیده است. زاویه از ونزدی می‌پرسد که چرا فکر می‌کند اگر او هیولا است، تا حالا او را نکشته است. ونزدی پاسخ می‌دهد که احتمالاً به این دلیل است که زاویه او را دوست دارد. زاویه آنجا را ترک می‌کند و عمو فستر دفترچه خاطرات را به ونزدی نشان می‌دهد.

ونزدی دفترچه را با خود می‌برد و می‌فهمد که هایدها ذاتاً هنرمند هستند و از جهش ژنتیکی به وجود می‌آیند. جنبه هیولایی آن‌ها معمولاً خاموش است تا این که توسط یک رویداد آسیب‌زا، مواد شیمیایی یا هیپنوتیزم فعال شود. هر کس که هاید را فعال کند، ارباب آن می‌شود و ونزدی متوجه می‌شود که به دنبال دو قاتل است: هیولا و ارباب آن.

صبح روز بعد، ونزدی جاسوسی زاویه را می‌کند، زیرا مطمئن است که او هیولا است. او و فستر مخفیانه زاویه را دنبال می‌کنند و می‌بینند که او در جنگل با دکتر کینبات ملاقات می‌کند. ونزدی فکر می‌کند که دکتر کینبات ارباب هیولا است و به سرعت به دفتر مدیر مدرسه می‌رود تا این موضوع را به او بگوید. او شوکه می‌شود که دکتر کینبات را در دفتر مدیر می‌بیند و تصمیم می‌گیرد چیزی به او نگوید.

ونزدی به کافه سر می‌زند و دفترچه را به تایلر نشان می‌دهد. پدر تایلر آن‌ها را می‌بیند، اما تصمیم می‌گیرد تایلر را نادیده بگیرد، زیرا مشغول پیدا کردن فستر است که ظاهراً در یک سرقت از بانک دست داشته است. پس از این که کلانتر آنجا را ترک می‌کند، تایلر از ونزدی برای قرار ملاقات دعوت می‌کند و قبول نمی‌کند که ونزدی جواب منفی بدهد. او می‌داند که مدرسه در وضعیت قفل است، بنابراین قول می‌دهد که به دیدن ونزدی بیاید و آن‌ها برنامه می‌ریزند که در مقبره کراک‌استون همدیگر را ملاقات کنند.

ونزدی به قرار ملاقات می‌رود و از تینگ می‌خواهد که در اتاق بماند و از دفترچه مراقبت کند. تایلر یک قرار عاشقانه و شیرین در مقبره ترتیب داده است و ونزدی متوجه می‌شود که از آن لذت می‌برد. تایلر از ونزدی می‌خواهد که بیشتر از دوست باشند، اما ونزدی سعی می‌کند او را منصرف کند. وقتی آن‌ها در آستانه نزدیک شدن به هم هستند، پلیس برای پیدا کردن فستر وارد می‌شود و قرار آن‌ها را قطع می‌کند.

ونزدی به اتاقش برمی‌گردد و متوجه می‌شود که دفترچه ناپدید شده و تینگ چاقو خورده است. او تینگ را به سرعت به محل اختفای فستر می‌برد تا او را احیا کند. خوشبختانه، پس از چندین تلاش، تینگ زنده می‌ماند. ونزدی قول می‌دهد که از فردی که به تینگ آسیب زده است، انتقام بگیرد. او از فستر می‌خواهد که فردا مدرسه را ترک کند، زیرا پلیس در حال نزدیک شدن است.

ونزدی خانم ثورنهیل و لاریسا را درباره ورود غیرمجاز به اتاقش به‌روزرسانی می‌کند. لاریسا از شنیدن این که دفترچه ناپدید شده است، خوشحال نیست. ونزدی از او می‌پرسد که چرا نام واقعی هیولا را به او نگفته است. لاریسا می‌گوید که سعی کرده است از مدرسه و میراث آن محافظت کند. او از ونزدی می‌خواهد که اگر به کسی مشکوک است، به او بگوید. ونزدی فکر می‌کند که نمی‌تواند به لاریسا اعتماد کند، بنابراین آنجا را ترک می‌کند.

روز بعد، بیانکا به ونزدی نزدیک می‌شود و به او می‌گوید که اطلاعاتی درباره قاتل شهردار دارد. لوکاس برخی از اطلاعاتی که پدرش روی لپ‌تاپش گذاشته بود را پیدا کرده است. او فکر می‌کند که پدرش لورل را شناسایی کرده بود و در آستانه افشای او بود که لورل او را کشت.

ونزدی تصمیم می‌گیرد به دیدن دکتر کینبات برود، زیرا فکر می‌کند که او ارباب هاید است و می‌خواهد با او روبرو شود. درمانگر از اتهامات ونزدی گیج می‌شود و فکر می‌کند که ونزدی بالاخره دیوانه شده است. پس از این که ونزدی آنجا را ترک می‌کند، دکتر کینبات به مدیر مدرسه زنگ می‌زند و درباره رفتار ونزدی شکایت می‌کند. او در وسط مکالمه توسط هیولا مورد حمله قرار می‌گیرد و کشته می‌شود.

ونزدی تصمیم می‌گیرد که همه چیز را تمام کند، بنابراین به استودیوی نقاشی مخفی زاویه می‌رود و با او روبرو می‌شود. او شواهدی که جمع‌آوری کرده بود را در استودیو جاسازی می‌کند و زاویه دستگیر می‌شود. زاویه بارها به پلیس می‌گوید که او را به دام انداخته‌اند، اما هیچ کس حرف او را باور نمی‌کند. همه فکر می‌کنند که پرونده بسته شده است.

بعداً در آن شب، ایند و ونزدی با هم آشتی می‌کنند و ایند به اتاق قدیمی‌شان برمی‌گردد. آن‌ها درباره قرار ملاقات ونزدی با تایلر گپ می‌زنند و ایند پیشنهاد می‌کند که ونزدی به دیدن تایلر در کافه برود. تایلر شیفت شب کار می‌کند و ونزدی فکر می‌کند که این ایده خوبی است.

قسمت ۷ از فصل ۱ سریال ونزدی
ونزدی و ایند با هم آشتی می‌کنند.

در کافه، ونزدی به تایلر می‌گوید که ماجرای زاویه باعث شده است که او چیزهایی مانند این که به چه کسانی می‌تواند اعتماد کند را دوباره ارزیابی کند. آن‌ها بالاخره همدیگر را می‌بوسند و ونزدی یک پیش‌بینی می‌بیند که در آن تایلر هیولا است و دکتر کینبات را می‌کشد. ونزدی از کافه فرار می‌کند، در حالی که از ترس فلج شده است و تایلر را گیج و سردرگم رها می‌کند.7ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 7 Recap & Review

«یک قتل از اندوه‌ها» قسمت آخر از فصل ۱

قسمت هشتم از فصل یک سریال ونزدی با صحنه‌ای شروع می‌شود که ونزدی در جنگل با تایلر ملاقات می‌کند و او را به هاید بودن متهم می‌کند. تایلر به سرعت این اتهامات را رد می‌کند. او از ونزدی می‌پرسد که اگر واقعاً فکر می‌کرد او هاید است، چرا به تنهایی در جنگل با او روبرو شده است. ونزدی پاسخ می‌دهد که به تنهایی نیامده است؛ او چند سیرن (موجودات افسانه‌ای در سریال ونزدی) را همراه خود آورده است و بیانکا از قدرت خود برای بی‌هوش کردن تایلر استفاده می‌کند.

قسمت آخر فصل اول سریال ونزدی
دوستان ونزدی در گرفتن تایلر به او کمک می‌کنند

آن‌ها تایلر را به استودیوی نقاشی زاویه می‌برند و او را با زنجیر به صندلی می‌بندند. ونزدی شروع به بازجویی از او می‌کند. مشخص می‌شود که مادر تایلر یک هاید بوده است و ونزدی فکر می‌کند که تایلر این ژن‌ها را از مادرش به ارث برده است. تایلر التماس می‌کند که پسر یک فرد منفور بودن لزوماً به معنای هیولا بودن نیست. ونزدی تحت تأثیر اشک‌های ساختگی تایلر قرار نمی‌گیرد و کمی «شکنجه سبک» را شروع می‌کند.

سیرن‌ها برای دیدن شکنجه کسی ثبت نام نکرده بودند، بنابراین ونزدی را تنها می‌گذارند و این موضوع را به مدیر مدرسه گزارش می‌دهند. مدیر مدرسه به کلانتر زنگ می‌زند که در حال گوش دادن به ارزیابی دکتر کینبات از تایلر در جلسه درمانی آن‌ها بود. قبل از مرگش، درمانگر نگرانی عمیقی درباره آسیب‌های روانی ناشی از مرگ مادر تایلر داشت. کلانتر پس از دریافت تماس، به سرعت به نجات تایلر از دست‌های مصمم ونزدی می‌شتابد.

کلانتر از ونزدی شکایت نمی‌کند، اما به او هشدار می‌دهد که بیشتر از این موضوع را پیگیری نکند. وقتی ونزدی در حال ترک کلانتری است، تایلر درخواست می‌کند که به طور خصوصی با او صحبت کند. او به جنایت خود اعتراف می‌کند و ونزدی را به خاطر اشتباه بودنش مسخره می‌کند. او به ونزدی می‌گوید که هر بار که کشته است، از ترس قربانیانش لذت برده است. او به ونزدی هشدار می‌دهد که هیچ تصوری از آنچه در راه است، ندارد.

مدیر مدرسه تصمیم می‌گیرد که دیگر کافی است و ونزدی را اخراج می‌کند و از او می‌خواهد که فردا بعدازظهر مدرسه را ترک کند. ونزدی سعی می‌کند مدیر را متقاعد کند که به او زمان بیشتری بدهد تا ثابت کند تایلر یک هاید است. مدیر مدرسه قبول نمی‌کند و می‌گوید که از این که اوضاع به این شکل تمام شده است، ناامید است.

ونزدی که ناامید شده است، به دیدن زاویه در زندان می‌رود. زاویه چندان خوشحال نیست. ونزدی به او می‌گوید که می‌داند تایلر هاید است و از او کمک می‌خواهد. زاویه از کمک کردن خودداری می‌کند و به او می‌گوید که تنها راه‌حل این است که ونزدی شهر را ترک کند. او به ونزدی می‌گوید که تمام کاری که او کرده است، این بوده که زندگی را برای هر کسی که با او سر و کار داشته، سخت کند.

صبح روز بعد، ونزدی وسایلش را جمع می‌کند و آماده ترک مدرسه می‌شود. او و ایند خداحافظی تلخ و شیرینی دارند. او حتی با بیانکا و اعضای شب‌سایه‌ها نیز خداحافظی می‌کند و به آن‌ها هشدار می‌دهد که برای آنچه تایلر در حال برنامه‌ریزی است، آماده باشند. خانم ثورنهیل نیز به عنوان هدیه خداحافظی، گل «زبان‌در‌قفا» (Oleander) به او می‌دهد و برایش آرزوی موفقیت می‌کند. قبل از ترک شهر، ونزدی به دیدن یوجین می‌رود که از کما بیدار شده است و با او خداحافظی می‌کند.

یوجین درباره شب حمله به او می‌گوید و می‌گوید که چکمه‌های فردی که لانه هیولا را به آتش کشیده است را دیده است. چکمه‌ها قرمز بودند و او فکر نمی‌کند که دکتر کینبات مقصر بوده است. ونزدی متوجه می‌شود که تنها فردی که او با چکمه‌های قرمز دیده است، خانم ثورنهیل است.

قسمت پایانی سریال ونزدی
یوجین از کما بیدار می‌شود و هر آنچه دیده را می‌گوید.

ونزدی به مدرسه برمی‌گردد و با خانم ثورنهیل روبرو می‌شود. ونزدی به او می‌گوید که تایلر به همه چیز اعتراف کرده است. او مدیر لاریسا را که به شکل تایلر درآمده است، به آنجا می‌آورد.

در مواجهه با حقایقی که ونزدی بیان می‌کند، خانم ثورنهیل اعتراف می‌کند و از «تایلر» می‌خواهد که ونزدی را بکشد. پس از شنیدن اعتراف، لاریسا به شکل اصلی خود برمی‌گردد و از خانم ثورنهیل، که در واقع لورل است، می‌خواهد که همکاری کند. لورل با تزریق سم «شب‌سایه» لاریسا را می‌کشد و ونزدی را با بیل می‌زند. او ونزدی را به مقبره کراک‌استون می‌برد و با زنجیر می‌بندد.

تینگ به سرعت به ایند می‌رود تا کمک بگیرد و در حالی که یوجین از طریق تماس ویدیویی نگران اوضاع است، شرایط را برای ایند توضیح می‌دهد.

در مقبره، خانم ثورنهیل نقشه خود برای نابودی مدرسه را فاش می‌کند. او قصد دارد کراک‌استون را با استفاده از اعضای بدن قربانیانی که تایلر جمع‌آوری کرده است، بازگرداند. گودی نه تنها کراک‌استون را کشت، بلکه روح او را نیز نفرین کرد. خانم ثورنهیل امیدوار است که از ونزدی برای باز کردن قفل خونی روی تابوت کراک‌استون که گودی آن را بسته است، استفاده کند. ونزدی کلید باز کردن آن است، زیرا او از نوادگان زنده گودی است. این مراسم باید در شب ماه خونین انجام شود، بنابراین همه چیز برای خانم ثورنهیل آماده است.

در همین حال، کلانتر تماسی از یکی از افسرانش دریافت می‌کند که به او هشدار می‌دهد والدین یوجین فکر می‌کنند اتفاق بدی در «نورمور» در حال رخ دادن است. او و سایر افسران نمی‌توانند به موقع به مدرسه برسند، زیرا لاستیک‌های همه ماشین‌های آن‌ها پنچر شده است. کلانتر در حال انتقال زاویه به زندان بود و تصمیم می‌گیرد به مدرسه برود.

خانم ثورنهیل مراسم خود را شروع می‌کند و کراک‌استون را بیدار می‌کند. کراک‌استون قول می‌دهد که انتقامش سریع و واقعی خواهد بود. ونزدی سعی می‌کند با او روبرو شود، اما کراک‌استون او را با چاقو می‌زند و او را به حال مرگ رها می‌کند. گودی پیش ونزدی ظاهر می‌شود و به او می‌گوید که چگونه کراک‌استون را شکست دهد. او به ونزدی می‌گوید که از گردنبند طلسمی که مادرش به او داده است استفاده کند. این طلسم به گودی اجازه می‌دهد که از طریق ونزدی عبور کند و او را درمان کند، اما ونزدی دیگر هرگز نمی‌تواند گودی را ببیند. ونزدی موافقت می‌کند و توسط گودی درمان می‌شود.

قسمت آخر فصل اول سریال ونزدی
خانم ثورنهیل، کراک‌استون را بیدار می‌کند.

ایند شب‌سایه‌ها را بسیج می‌کند و سیرن‌ها پیشنهاد می‌دهند که از قدرت خود برای تخلیه مدرسه استفاده کنند. در حالی که ایند برای نجات ونزدی می‌شتابد، شروع به تبدیل شدن به گرگ می‌کند. پس از این که ونزدی درمان می‌شود، به سرعت به سمت کراک‌استون می‌رود تا او را متوقف کند، اما با تایلر روبرو می‌شود. تایلر تبدیل به هیولا می‌شود و شروع به حمله به ونزدی می‌کند، اما ایند در شکل گرگ ظاهر می‌شود و با هیولا می‌جنگد.

از طرف دیگر، کلانتر نظر خود را تغییر می‌دهد و تصمیم می‌گیرد محل تایلر را ردیابی کند. او زاویه را در ماشین زندانی رها می‌کند و به سمت جنگل می‌رود، اما تینگ زاویه را آزاد می‌کند. زاویه نبرد بین هیولا و گرگ را می‌بیند. او به تایلر در شکل هیولا شلیک می‌کند و تایلر پس از آسیب دیدن در نبرد، به شکل انسان برمی‌گردد.

در همین حال در مدرسه، ونزدی درگیر نبرد سختی با کراک‌استون می‌شود. بیانکا و زاویه سعی می‌کنند به او کمک کنند، اما کراک‌استون بسیار قوی است. ونزدی به یاد می‌آورد که گودی به او گفته بود چگونه کراک‌استون را شکست دهد و او را در قلبش می‌زند. کراک‌استون در هوا محو می‌شود، اما نبرد تمام نشده است، زیرا خانم ثورنهیل با اسلحه وارد می‌شود. یوجین زنبورهایش را آزاد می‌کند تا به او حمله کنند و با کمک او، آن‌ها موفق می‌شوند مدرسه را نجات دهند.

پایان فصل یک، سریال ونزدی چگونه است؟

ونزدی رمان خود را به پایان می‌رساند و او و ایند به دفتر مدیر مدرسه می‌روند تا به او ادای احترام کنند. آن‌ها اذعان می‌کنند که دلتنگ او خواهند شد و به این که او برای مدرسه جان خود را از دست داد، احترام می‌گذارند.

کلاس‌های باقی‌مانده ترم لغو می‌شوند و ایند از ونزدی دعوت می‌کند که در سان فرانسیسکو به دیدن او برود. ونزدی از بیانکا برای کمکش تشکر می‌کند و به نظر می‌رسد که آن‌ها ممکن است با هم کنار بیایند. ونزدی همچنین با زاویه صحبت می‌کند و آن‌ها مشکلاتشان را حل می‌کنند. زاویه به او یک تلفن می‌دهد و از او می‌خواهد که گاهی به او پیام بدهد. او از ونزدی می‌پرسد که آیا ترم بعد به مدرسه برمی‌گردد یا نه، اما ونزدی پاسخی نمی‌دهد.

ونزدی در راه بازگشت به خانه، پیامی از یک فرد ناشناس دریافت می‌کند که او را تعقیب می‌کند. او همچنین از کنار ماشینی که تایلر را منتقل می‌کند، عبور می‌کند و درباره این که برخی از موضوعات هنوز حل‌نشده باقی مانده‌اند، صحبت می‌کند. فصل یک سریال ونزدی با صحنه‌ای پایان می‌یابد که تایلر در حال انتقال، به هیولا تبدیل می‌شود.8ReviewGeek – Wednesday – Season 1 Episode 8 Recap, Review & Ending Explained

داستان فصل ۲

«باز هم اینجا اندوه داریم» قسمت ۱ از فصل ۲

اپیزود اول فصل دوم ونزدی با صحنه‌ای آغاز می‌شود که ونزدی در زیرزمین یک قاتل زنجیره‌ای به دام افتاده و بسته شده است. او در چند ماه گذشته این قاتل را تعقیب می‌کرده است. ونزدی تابستان خود را صرف تلاش برای تسلط بر توانایی‌های روانی‌اش کرده و کتاب طلسم‌های گودی در این راه به او کمک کرده است.

ونزدی معتقد است که توانایی‌هایش را تحت کنترل دارد و تصمیم می‌گیرد قاتل زنجیره‌ای کانزاس سیتی، ملقب به “اسکالپر”، را پیدا کند. او از شش سالگی شیفته این قاتل بوده است. به لطف توانایی‌های روانی‌اش و کمک قربانی یازدهم قاتل، او موفق به یافتن او می‌شود.

داستان فصل ۲ ونزدی

ونزدی که دختری مصمم است، به کانزاس پرواز می‌کند تا با قاتل روبرو شود. وقتی قاتل را لمس می‌کند، توانایی‌های روانی‌اش باعث می‌شود اشک‌های سیاه ببارد و غش کند. به همین دلیل است که او در زیرزمین قاتل، در میان عروسک‌های وهم‌آور او، بسته شده به هوش می‌آید.

با کمک تینگ، ونزدی موفق می‌شود خود را آزاد کند و قاتل را شکست دهد. پس از این ماجرا، ونزدی از تینگ قول می‌گیرد که درباره اشک‌های سیاه به مورتیشیا چیزی نگوید. او فکر می‌کند می‌تواند پاسخ‌ها را در کتاب گودی پیدا کند، اما متأسفانه گودی هرگز به چنین پدیده‌ای اشاره نکرده است.

چند روز بعد، خانواده آدامز به نِوِرمور سفر می‌کنند تا ونزدی و برادرش را برای سال تحصیلی جدید به مدرسه ببرند. پاگزلی از آخرین باری که او را دیدیم بزرگ‌تر شده و قدرت‌های الکتریکی‌اش نیز قوی‌تر شده‌اند. مورتیشیا از ونزدی می‌خواهد مراقب برادرش باشد و گومز به پاگسلی توصیه می‌کند که سعی کند با محیط هماهنگ شود.

در جای دیگر، مردی در حال عکاسی از زوجی است، اما ناگهان مورد حمله کلاغ‌ها قرار می‌گیرد و به سمت ماشینش فرار می‌کند. او با کسی تماس می‌گیرد و می‌گوید مدارک در “بول‌پن” امن است. اما کمی بعد، پرندگان او را می‌کشند.

متأسفانه برای ونزدی، اقدامات قهرمانانه‌اش او را در مدرسه به نوعی سلبریتی تبدیل کرده است. مدیر جدید خود را معرفی می‌کند و از ونزدی می‌خواهد که در مراسم “فاندرز پایر” به عنوان دانش‌آموز افتخاری حضور داشته باشد، اما ونزدی فوراً پیشنهاد را رد می‌کند.

در خوابگاه، انید و گروه گرگینه‌هایش با گرمی از ونزدی استقبال می‌کنند. انید از هدیه عجیب ونزدی، یک عروسک خاص، کمی متأثر می‌شود.

داستان فصل ۲ ونزدی

انید مشتاق است درباره تعطیلات تابستانی صحبت کند، اما ونزدی اهمیتی به این موضوع نمی‌دهد. با این حال، اجازه می‌دهد انید او را با جزئیات تابستانش سرگرم کند. آژاکس به خوابگاه سر می‌زند، اما انید از او دوری می‌کند. انید با تغییرات جدید در زندگی‌اش مطمئن نیست که هنوز آژاکس را دوست دارد، اما نمی‌داند چگونه این را به او بگوید.

در حین صحبت، تعقیب‌کننده ونزدی یک هدیه خوش‌آمدگویی کوچک برای او می‌فرستد. ونزدی سعی می‌کند از عکسی که تعقیب‌کننده فرستاده، نشانه‌ای روانی دریافت کند، اما چیزی به دست نمی‌آورد. این تلاش باعث می‌شود دوباره اشک‌های سیاه ببارد. در همین زمان، مورتیشیا و گومز، پاگسلی را به خوابگاهش می‌برند. به طور اتفاقی، پاگسلی هم‌اتاقی یوجین می‌شود. آژاکس، که حالا مسئول خوابگاه است، به آن‌ها کمک می‌کند تا جا بیفتند.

قبل از رفتن مورتیشیا و گومز، مدیر دورت از مورتیشیا می‌خواهد که ریاست کمیته جمع‌آوری کمک‌های مالی گالا را بر عهده بگیرد. این پست قبلاً توسط وینسنت تورپ اداره می‌شد، اما او پس از متهم شدن پسرش به قتل استعفا داد. حالا که خاویر دیگر دانش‌آموز نِوِرمور نیست، این پست خالی است.

دورت به مورتیشیا و گومز اجازه می‌دهد شب را در کلبه باغبان بمانند، که قبلاً مریلین تورنهیل در آن زندگی می‌کرد، اما او حالا در زندان است. دورت به آن‌ها فرصت می‌دهد تا پیشنهادش را بررسی کنند و قول می‌دهد در صورت پذیرش، اجازه اقامت در کلبه را به آن‌ها بدهد.

مورتیشیا به وضوح این پیشنهاد را به عنوان فصلی جدید در زندگی‌اش در نظر می‌گیرد. او به ونزدی قول می‌دهد که تنها در صورتی آن را بپذیرد که ونزدی با آن موافق باشد. او پیشنهاد می‌دهد تا زمانی که راهنمای جدید ونزدی از راه برسد، در مدرسه بماند. ونزدی فکر می‌کند این کار جواب نمی‌دهد، چون آن‌ها متفاوت هستند. او به مورتیشیا پیشنهاد می‌دهد روی پاگسلی تمرکز کند، اما وقتی مادرش از خواهرش، اوفلیا، نام می‌برد، کنجکاو می‌شود. اوفلیا، مانند ونزدی، یک ریوِن (کلاغ) بود.

در راه بازگشت به مدرسه، ونزدی با صحنه جرم مواجه می‌شود. مردی که توسط پرندگان کشته شده، کارآگاه خصوصی محلی به نام بردبری بود. ونزدی مرد عجیبی را در صحنه می‌بیند و او را به جنگل تعقیب می‌کند. این مرد گالپین است، که قربانی دوست سابقش بود و آن‌ها روی پرونده‌ای با هم کار می‌کردند. او از ونزدی می‌خواهد برای حل پرونده کمک کند.

آن شب، آژاکس برای اعضای جدید خوابگاه داستان پسری با قلب فلزی را تعریف می‌کند. طبق افسانه، این پسر با قلبی ضعیف و بیمار به دنیا آمد، اما چون نابغه بود، قلبی مکانیکی برای خودش طراحی کرد. متأسفانه، این قلب ساعتی او را سرد و جاه‌طلب کرد. او به نِوِرمور آمد و اختراعات خطرناکی ساخت.

با گذشت زمان، او به یکی از بزرگ‌ترین ذهن‌های نِوِرمور تبدیل شد، اما جاه‌طلبی‌اش به مرگش منجر شد و در قبر بی‌نشانی زیر درخت جمجمه دفن شد. طبق افسانه، اگر به اندازه کافی نزدیک شوید، هنوز می‌توانید صدای تپش قلب ساعتی او را بشنوید. این داستان به دلایلی پاگسلی را مجذوب می‌کند و او تصمیم می‌گیرد درخت جمجمه را پیدا کند.

در همین حال، دورت بیانکا را احضار می‌کند و به او پیشنهاد می‌دهد که مسئول هماهنگی دانش‌آموزی گالای جمع‌آوری کمک‌های مالی شود. بیانکا پیشنهاد را رد می‌کند و دورت تهدید می‌کند که بورسیه‌اش را لغو خواهد کرد. او یک روز به بیانکا فرصت می‌دهد تا تصمیمش را بگیرد.

در خوابگاه، انید با تینگ ارتباط برقرار می‌کند و به او کمک می‌کند جا بیفتد. او برای تینگ خانه کوچکی در اتاقشان می‌سازد. ونزدی به خوابگاه می‌رسد، اما وقتی می‌بیند انید با گروه گرگینه‌هایش در حال تغییر شکل است، فوراً برمی‌گردد. او به اتاق موسیقی می‌رود. در حین نواختن ویولنسل، دورت به پرتره مدیر قبلی نگاه می‌کند، پاگسلی در حال جستجوی درخت جمجمه روی نقشه است، و گالپین روی مبلی خوابیده است.

موسیقی ونزدی با ورود معلم جدید موسیقی، کاپری، قطع می‌شود. کاپری یک نابغه موسیقی است و به ونزدی توصیه می‌کند که به هرج‌ومرج موسیقی تسلیم شود. ونزدی این توصیه را دوست ندارد و اتاق را ترک می‌کند.

صبح روز بعد، دورت به مورتیشیا اطراف را نشان می‌دهد تا برای مراسم پایر آماده شوند. چند دانش‌آموز با استفاده از قدرت‌هایشان هیزم برای مراسم آماده می‌کنند. بیانکا حاضر می‌شود و با شرایط دورت موافقت می‌کند. در همین زمان، ونزدی نامه‌ای به همراه پرتره یک کلاغ از خاویر دریافت می‌کند. او معتقد است این کلاغ با ونزدی مرتبط است. در همان لحظه، ونزدی متوجه می‌شود رمانش گم شده و تعقیب‌کننده شعری برایش گذاشته است. شعر نشان می‌دهد که تعقیب‌کننده قصد دارد دست‌نوشته ونزدی را در مراسم پایر بسوزاند.

انید برای ونزدی پوشش می‌دهد تا او بتواند تنها دست‌نوشته‌اش را پس بگیرد. ونزدی شعر دیگری نزدیک پایر پیدا می‌کند. تعقیب‌کننده از او می‌خواهد اگر می‌خواهد رمانش را نجات دهد، زیر پایر با او ملاقات کند. آژاکس سعی می‌کند با انید صحبت کند تا بفهمد چه اتفاقی بین آن‌ها افتاده، اما انید به سرعت از او خلاص می‌شود.

جشنواره پایر رسماً با آوازخوانی کاپری آغاز می‌شود. دورت بعداً روی صحنه می‌رود و عصری جدید را اعلام می‌کند که در آن افراد طردشده در نِوِرمور شکوفا خواهند شد. او نایت‌شیدها را ممنوع می‌کند و از همه دانش‌آموزان می‌خواهد که پا پیش بگذارند. او آتش را روشن می‌کند، غافل از اینکه ونزدی زیر پایر است. خوشبختانه، ونزدی رمانش را پیدا می‌کند و به موقع بیرون می‌خزد.

دورت ونزدی را به عنوان دانش‌آموز افتخاری معرفی می‌کند و از شجاعتش تشکر می‌کند. او از پرتره عجیبی از ونزدی و دوستانش رونمایی می‌کند تا یادبود نجات نِوِرمور باشد. او از ونزدی دعوت می‌کند تا سخنرانی کند. ونزدی به سبک خودش، پرتره را می‌سوزاند و اعلام می‌کند که قهرمان نیست. او می‌گوید خودخواه است و از دیگران می‌خواهد او را روی پایه نگذارند. این رفتارش انید را ناراحت می‌کند، که فکر می‌کند ونزدی زیاده‌روی کرده است.

در جنگل، پاگسلی درخت جمجمه را پیدا می‌کند و به طور تصادفی قلب ساعتی را شوک می‌دهد. هیولایی زامبی‌مانند از زمین بیرون می‌آید و پاگسلی با شیفتگی بیمارگونه به آن نگاه می‌کند.

اپیزود با تلاش انید برای آرام کردن ونزدی پایان می‌یابد. به محض اینکه انید شانه ونزدی را لمس می‌کند، ونزدی دوباره یک پیش‌بینی روانی می‌بیند. این بار، او سنگ قبر انید را می‌بیند و روح انید مرگش را به گردن ونزدی می‌اندازد.9thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 1 “Here We Woe Again” Recap & Review

«شیطانی هستی که ناله می‌کنی» قسمت ۲ از فصل ۲

اپیزود دوم فصل دوم ونزدی با به هوش آمدن ونزدی آغاز می‌شود. مورتیشیا از اینکه ونزدی اشک‌های سیاه را مخفی کرده ناراحت است و به او می‌گوید این نشانه‌ای از سوءاستفاده از توانایی‌هایش است. ونزدی از اینکه تینگ به مورتیشیا درباره کتاب گودی گفته ناامید است. مورتیشیا از ونزدی می‌خواهد صبور باشد و منتظر راهنمای جدید بماند، اما ونزدی می‌گوید وقتی ندارد، به‌ویژه پس از آخرین پیش‌بینی‌اش. مورتیشیا تأکید می‌کند که توانایی او اسلحه نیست، بلکه یک موهبت است، اما ونزدی گوش نمی‌دهد.

در راه بازگشت به مدرسه، ونزدی به خانه گالپین سر می‌زند و به‌طور شگفت‌انگیزی او را مرده می‌یابد، قربانی دیگری از کلاغ‌ها. او سعی می‌کند قبل از رسیدن پلیس مدرکی پیدا کند، اما موفق نمی‌شود. توانایی‌های روانی‌اش هم او را یاری نمی‌کنند.

پلیس به رهبری کلانتر سانتیاگو از راه می‌رسد و ونزدی را دستگیر می‌کند. سانتیاگو او را به اداره می‌برد و بازجویی می‌کند. ونزدی درباره تلفن گمشده گالپین کنجکاو است. او چیزی نمی‌گوید و معتقد است شاید تایلر پدرش را کشته باشد. کلانتر اصرار دارد که تایلر هنوز زندانی است. گومز به‌عنوان وکیل ونزدی ظاهر می‌شود و او را با وثیقه آزاد می‌کند.

در مسیر بازگشت، گومز از ونزدی توضیح می‌خواهد. ونزدی از شنیدن اینکه والدینش قصد ماندن دارند ناامید است. او فکر می‌کند مادرش نگران است که سرنوشتی مثل اوفلیا داشته باشد، اما گومز درباره اتفاقی که برای خواهر مورتیشیا افتاده توضیحی نمی‌دهد.

روز بعد، یوجین متوجه می‌شود که پاگزلی هیولای افسانه‌ای را زنده کرده است. پاگسلی فعلاً این هیولا را که نامش را “اسلورپ” گذاشته‌اند، در کلبه زنبورهای یوجین نگه می‌دارد.

داستان فصل دوم ونزدی
پاگزلی و یوجین

ونزدی سعی می‌کند در کتاب گودی پاسخ‌هایی پیدا کند و از تینگ می‌خواهد از دست دادن توانایی‌هایش و سرنوشت شوم انید را مخفی نگه دارد. وقتی به خوابگاه می‌رسد، انید را در حالی می‌بیند که در گودالی از خون با گلوی بریده افتاده است. اما این فقط یک شوخی است، چون روز رسمی شوخی است. انید فکر می‌کند ونزدی یک چشم روی بالشش گذاشته، اما ونزدی این کار را نکرده است. احتمالاً این هدیه دیگری از تعقیب‌کننده است.

در حین صحبت، تعقیب‌کننده پیامی برای انید می‌فرستد. آن‌ها با شماره تماس می‌گیرند و به پیام صوتی گالپین می‌رسند. انید شوکه می‌شود که ونزدی دوباره درگیر یک معمای قتل شده است. ونزدی پیشنهاد می‌دهد که انید در اتاق بماند تا او مسائل را حل کند. او سعی می‌کند از چشم نشانه‌ای روانی بگیرد، اما چیزی به دست نمی‌آورد.

در همین حال، آژاکس می‌بیند که انید با برونو صمیمی شده است. پاگسلی و یوجین به آژاکس کمک می‌کنند تا از برونو انتقام بگیرد. دیگر دانش‌آموزان بی‌خیال به شوخی‌هایشان ادامه می‌دهند.

ونزدی به دورت و یکی از معلمان مراجعه می‌کند و درباره طردشدگانی که می‌توانند پرندگان را کنترل کنند می‌پرسد. معلم می‌گوید چنین افرادی “آویَن” نامیده می‌شوند، اما سال‌هاست که در نِوِرمور چنین کسی نبوده است.

بیانکا به‌عنوان مسئول هماهنگی گالای جمع‌آوری کمک‌های مالی با مورتیشیا ملاقات می‌کند. آن‌ها درباره ونزدی صحبت می‌کنند و بحث به روابط پیچیده‌شان با مادرانشان می‌رسد. بیانکا پیشنهاد می‌دهد که مورتیشیا با مادرش تماس بگیرد و درخواست کمک مالی کند، اما مورتیشیا امتناع می‌کند.

در مدرسه، اسلورپ فرار می‌کند. ونزدی فرم رضایت‌نامه آموزش رانندگی انید را می‌دزدد و از این فرصت برای رفتن به ویلو هیل استفاده می‌کند. مورتیشیا به خوابگاه سر می‌زند و تینگ را به خاطر مخفی‌کاری سرزنش می‌کند. تینگ پاسخ می‌دهد که آن‌ها با او مثل خدمتکار رفتار می‌کنند. مورتیشیا عذرخواهی می‌کند و کتاب گودی را می‌گیرد.

ونزدی در راه ویلو هیل معلم رانندگی را وحشت‌زده می‌کند. در ویلو هیل، او با دکتر فیربرن، روانپزشک تایلر، ملاقات می‌کند. فیربرن می‌دانست ونزدی بالاخره سراغش می‌آید. او نتوانسته با تایلر پیشرفتی داشته باشد و تورنهیل هم همکاری نکرده است. تورنهیل در مرکز دیگری است و فیربرن به کمک ونزدی نیاز دارد.

ملاقات با تایلر همان‌طور که انتظار می‌رود پیش می‌رود. او فکر می‌کند ونزدی تاریکی‌اش را حس کرده و جذب آن شده است. به گفته تایلر، ونزدی فقط شانس آورده، نه به‌خاطر هوشش. ونزدی خبر مرگ گالپین را به او می‌دهد، اما تایلر حاضر به کمک نیست و تهدید می‌کند که وقتی آزاد شود، انید را خواهد کشت. این حرف ونزدی را عصبانی می‌کند و او تایلر را تحقیر می‌کند. تایلر کنترلش را از دست می‌دهد و تقریباً به هیولای درونش تبدیل می‌شود.

در مدرسه، یوجین به پاگسلی خبر فرار اسلورپ را می‌دهد. انید بسته‌ای برای تینگ پیدا می‌کند و وقتی متوجه می‌شود خانواده آدامز تولد تینگ را فراموش کرده‌اند، ناراحت می‌شود. در حین دلداری دادن به تینگ، کسی او را در خانه کوچکش حبس می‌کند و انید و برونو را می‌رباید. در همین زمان، دورت به بیانکا دستور می‌دهد از قدرت‌های سیرن خود روی مورتیشیا استفاده کند تا او را وادار به درخواست کمک مالی از مادرش کند. اما به لطف عتیقه‌ای که دورت همراه دارد، بیانکا نمی‌تواند روی او اثر بگذارد.

عصر، ونزدی به خوابگاه برمی‌گردد و می‌بیند تینگ زندانی شده و انید غیبش زده است. تعقیب‌کننده با ونزدی تماس می‌گیرد و 30 دقیقه به او فرصت می‌دهد تا انید و برونو را زنده پیدا کند. ونزدی سرنخی بیرون در پیدا می‌کند. در راه نجات انید، با کاپری برخورد می‌کند. کاپری از ونزدی دعوت می‌کند به ارکستر گالا بپیوندد. ونزدی پیشنهاد را رد می‌کند، اما کاپری اصرار می‌کند. این گفت‌وگو سرنخی برای یافتن انید به ونزدی می‌دهد.

او به اتاق موسیقی می‌رود و نت روی کارت سرنخ را می‌نوازد. دری مرموز باز می‌شود و ونزدی و تینگ وارد می‌شوند. کسی آن‌ها را تعقیب می‌کند، اما نمی‌توانند ببینند کیست. این گذرگاه به برج بسته‌شده یاگو منتهی می‌شود، جایی که انید و برونو زنجیر شده‌اند.

انید و برونو در انتظار نجات، تلاش می‌کنند قبل از افتادن چاقوها خود را آزاد کنند. انید می‌داند به‌خاطر ونزدی در این موقعیت هستند، اما او را سرزنش نمی‌کند.

ونزدی بالاخره می‌رسد و پاسخ سرنخ را پیدا می‌کند. او به‌سختی انید و برونو را نجات می‌دهد. تعقیب‌کننده خود را فاش می‌کند: دختری به نام اگنس، که به‌خاطر توانایی نامرئی شدنش توانسته چنین نقشه‌ای بکشد تا توجه ونزدی را جلب کند. انید از رفتار اگنس چندان خوشش نمی‌آید.

در جای دیگر، بیانکا از مورتیشیا دیدار می‌کند و با استفاده از قدرت‌هایش او را متقاعد می‌کند که با مادرش تماس بگیرد. بعداً، ونزدی از تینگ به خاطر فراموش کردن تولدش عذرخواهی می‌کند و به او هدیه‌ای می‌دهد. او از اینکه مادرش کتاب گودی را برده عصبانی است. بیرون پنجره، کلاغی ونزدی را زیر نظر دارد.

اپیزود با حمله اسلورپ به معلم رانندگی و کشتن او به پایان می‌رسد.10thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 2 “The Devil You Woe” Recap & Review

«ندای اندوه» قسمت ۳ از فصل ۲

اپیزود سوم فصل دوم ونزدی با استخدام یک ماساژور برای تینگ توسط مورتیشیا و گومز آغاز می‌شود. آن‌ها به خاطر فراموش کردن تولد تینگ احساس گناه می‌کنند. مورتیشیا همچنین به دلیل تماس با مادرش برای گالای جمع‌آوری کمک‌های مالی مضطرب است. او نمی‌خواهد با مادرش روبرو شود و گومز، مثل همیشه، شوهری حمایت‌گر است. برای پرت کردن حواس مورتیشیا، او از وی می‌خواهد که با هم برقصند.

داستان فصل ۲ ونزدی
مورتیشیا، گومز و ونزدی آدامز

در حالی که به آرامی وارد حال‌وهوای عاشقانه می‌شوند، مورتیشیا حس می‌کند ونزدی برای یافتن کتاب گودی به خانه نفوذ کرده است. او ونزدی را در حال زیرورو کردن اتاقش می‌یابد. ونزدی نگرانی‌اش را درباره پیش‌بینی مرگ انید توضیح می‌دهد و التماس می‌کند که کتاب گودی را پس بگیرد، اما مورتیشیا سرسخت است. او به ونزدی یادآوری می‌کند که پیش‌بینی‌هایش غیرقابل اعتماد هستند. ونزدی اصرار دارد که بر توانایی‌اش مسلط است، اما مورتیشیا نگران است که او به سرنوشت اوفلیا دچار شود. برخلاف مادرش، مورتیشیا قصد ندارد در قبال دخترش کوتاهی کند.

روز بعد، ونزدی تصمیم می‌گیرد بدون کتاب گودی روی حل پرونده تمرکز کند. در همین حال، انید نگران لباس‌هایش برای اردوی مدیریتی است و امیدوار است ونزدی هم بپیوندد، اما هم‌اتاقی‌اش برنامه‌های دیگری دارد. او می‌خواهد پرونده را حل کند قبل از اینکه انید بفهمد در خطر است. اگنس به‌طور بی‌ادبانه‌ای وارد بحث می‌شود و پیشنهاد کمک می‌دهد، اما ونزدی بار دیگر او را پس می‌زند.

در جای دیگر، اسلورپ به کلبه زنبورهای یوجین بازمی‌گردد. پاگسلی با دیدن اینکه اسلورپ در حال بازسازی و رشد مغز است هیجان‌زده می‌شود. او نمی‌داند که اسلورپ به مغز انسان علاقه دارد و به او ساندویچ می‌دهد. یوجین پیشنهاد می‌دهد که درباره اسلورپ به کسی بگویند، اما پاگسلی امتناع می‌کند. او نمی‌خواهد اسلورپ را از او بگیرند. او برنامه‌ای دارد تا در اردو مراقب اسلورپ باشد.

ونزدی در مراسم تشییع جنازه گالپین شرکت می‌کند، مراسمی غم‌انگیز با تنها دو عزادار. کلانتر سانتیاگو به ونزدی هشدار می‌دهد که از دردسر دوری کند. اما فیربرن اطلاعات بیشتری ارائه می‌دهد و می‌گوید وقتی گالپین به دیدن تایلر رفت، هاید درون تایلر از خشم ظاهر شد.

ونزدی اشاره می‌کند که قاتل ممکن است یک آویَن (پرنده‌کنترل‌کننده) باشد، اما فیربرن اطمینان می‌دهد که در ویلو هیل هیچ بیمار یا کارمند آویَنی ندارند.

در مسافرخانه محلی، بیانکا از توانایی‌های سیرن خود برای مخفی کردن مادرش استفاده می‌کند. اوضاع شرکت به وخامت کشیده و بیانکا به مادرش کمک می‌کند از مشکلات حقوقی بردسانگ فرار کند. اف‌بی‌آی در حال جستجوی گیدئون است و بیانکا و مادرش باید تا دستگیری او مخفی بمانند.

با کمک اگنس، ونزدی قفل تلفن گالپین را باز می‌کند و به آخرین پیام صوتی بردبری گوش می‌دهد. او سرنخی درباره “بول‌پن” در وسایلی که اگنس قبل از رسیدن پلیس از خانه گالپین دزدیده پیدا می‌کند. مشخص می‌شود بول‌پن چند مایل از محل اردو فاصله دارد. ونزدی که چاره‌ای ندارد، تصمیم می‌گیرد به اردو بپیوندد. انید از دیدن ونزدی بسیار هیجان‌زده است، اما دورت از تغییر ناگهانی ونزدی مشکوک می‌شود.

از سوی دیگر، آژاکس سعی می‌کند رابطه‌اش با انید را ترمیم کند، اما انید او را نادیده می‌گیرد. او همچنین از حضور اگنس در اردو ناراضی است. کاپری نگران است که اردو به دلیل ماه کامل و تغییر شکل گروه گرگینه‌ها به مشکل بربخورد.

در محل اردو، دانش‌آموزان چادرهایشان را برپا می‌کنند. پاگسلی مخفیانه اسلورپ را با خود می‌آورد. مورتیشیا و گومز نیز به‌عنوان سرپرست به اردو می‌پیوندند. گومز امیدوار است با فرزندانشان ارتباط برقرار کنند و اردو را به یک سفر خانوادگی تبدیل کنند، اما نه ونزدی و نه پاگسلی علاقه‌ای به وقت گذراندن با والدینشان ندارند.

مورتیشیا از بازگرداندن کتاب گودی به ونزدی امتناع می‌کند و از گومز می‌خواهد از تصمیمش حمایت کند. در این میان، پاگسلی تله‌ای برای جلوگیری از فرار اسلورپ از چادرشان آماده می‌کند.

قبل از شروع جشن‌های اردو، دورت سخنرانی پرشوری درباره غرور طردشدگان ایراد می‌کند. ران کروگر، یک مربی کادت، سخنرانی او را قطع می‌کند. به نظر می‌رسد محل اردو به‌صورت دوگانه رزرو شده است. ران از دانش‌آموزان نِوِرمور می‌خواهد که آنجا را ترک کنند، اما ونزدی ایده بهتری دارد. او یک چالش پیشنهاد می‌کند که برنده حق ماندن در محل را دارد. ران موافقت می‌کند و آن‌ها سریعاً قوانینی برای بازی تعیین می‌کنند.

طبق قوانین، هر تیم شامل ده عضو خواهد بود که به مدافعان و مهاجمان تقسیم می‌شوند. هدف بازی گرفتن زفیر خاص تیم و بازگشت به برج دیده‌بانی است. تیمی که زفیر خود را اول روی سه‌پایه در بالا قرار دهد، برنده است. برونو و انید داوطلب کمک به نایت‌شیدها می‌شوند، هرچند آژاکس مخالف است.

ونزدی و دیگران سریعاً نقشه‌ای می‌کشند. ونزدی نمی‌خواهد فرصت رسیدن به بول‌پن را از دست بدهد.

پس از رقابتی دشوار و هیجان‌انگیز، ونزدی با زیپ‌لاین به برج می‌رسد و با قرار دادن زفیر، پیروزی نِوِرمور را تضمین می‌کند. بعداً، دورت از او برای تقویت روحیه تیمی مدرسه تشکر می‌کند. اما ران، که عصبانی است، به پسرهایش دستور می‌دهد تا شبانه اردو را بازپس بگیرند.

در حالی که دیگر دانش‌آموزان از جشن‌های اردو لذت می‌برند، ونزدی مخفیانه به بول‌پن می‌رود. آنجا اطلاعیه‌های درگذشت طردشدگانی را پیدا می‌کند که در ویلو هیل تحت درمان بودند. نامی به نام لوئیس برجسته است، اما ونزدی نمی‌تواند بفهمد او کیست. متأسفانه، توانایی‌های روانی‌اش برای حل معما کار نمی‌کنند. او تصمیم می‌گیرد تاکتیکش را تغییر دهد تا کتاب را از مادرش پس بگیرد.

در مورد مورتیشیا، دورت وقتی می‌شنود که او نتوانسته با مادرش تماس بگیرد، ناراحت می‌شود. او پیشنهاد می‌دهد مادر مورتیشیا را به مدرسه دعوت کنند. مورتیشیا توضیح می‌دهد که مادرش به تماس‌هایش پاسخ نمی‌دهد و برای آمدن او معجزه لازم است. از سوی دیگر، انید بالاخره به آژاکس پاسخی می‌دهد که او به دنبالش بود.

برای گرفتن کتاب گودی، ونزدی مورتیشیا را به یک دوئلو-آ-سیگاس (دوئل کور) دعوت می‌کند. در حین دوئل، کادت‌ها و ران به اردو نفوذ می‌کنند و اسلورپ دوباره فرار می‌کند. گومز در حال دوش گرفتن، نزدیک است مغزش توسط اسلورپ خورده شود. پاگسلی برای نجات پدرش، اسلورپ را با شوک الکتریکی می‌زند. این هیاهو همه را هشیار می‌کند و با دیدن اسلورپ شروع به فرار می‌کنند. متأسفانه، مغز ران توسط اسلورپ خورده می‌شود.

ونزدی در دوئل شکست می‌خورد و نمی‌تواند کتاب گودی را پس بگیرد. پلیس به‌زودی برای بردن جسد ران و اسلورپ به بازداشت می‌رسد. پاگسلی از دیدن اینکه اسلورپ را در ون ویلو هیل می‌برند، ناراحت می‌شود. ونزدی در حالی که نقشه‌ای جدید برای نجات انید می‌کشد، به این فکر می‌کند که طبیعت چگونه ضعیفان را می‌خورد. او می‌داند که آویَن او را زیر نظر دارد و زمانش رو به اتمام است.

او باید بفهمد لوئیس کیست و چرا گالپین بیماران طردشده در ویلو هیل را ردیابی می‌کرد. صحنه به ورود تورنهیل به ویلو هیل قطع می‌شود.11thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 3 “Call of the Woe” Recap & Review

«اگر این اندوه‌ها بتوانند لب به سخن بگشایند» قسمت ۴ از فصل ۲

اپیزود سوم فصل دوم ونزدی با استخدام یک ماساژور برای تینگ توسط مورتیشیا و گومز آغاز می‌شود. آن‌ها به خاطر فراموش کردن تولد تینگ احساس گناه می‌کنند. مورتیشیا همچنین به دلیل تماس با مادرش برای گالای جمع‌آوری کمک‌های مالی مضطرب است. او نمی‌خواهد با مادرش روبرو شود و گومز، مثل همیشه، شوهری حمایت‌گر است. برای پرت کردن حواس مورتیشیا، او از وی می‌خواهد که با هم برقصند.

در حالی که به آرامی وارد حال‌وهوای عاشقانه می‌شوند، مورتیشیا حس می‌کند ونزدی برای یافتن کتاب گودی به خانه نفوذ کرده است. او ونزدی را در حال زیرورو کردن اتاقش می‌یابد. ونزدی نگرانی‌اش را درباره پیش‌بینی مرگ انید توضیح می‌دهد و التماس می‌کند که کتاب گودی را پس بگیرد، اما مورتیشیا سرسخت است. او به ونزدی یادآوری می‌کند که پیش‌بینی‌هایش غیرقابل اعتماد هستند. ونزدی اصرار دارد که بر توانایی‌اش مسلط است، اما مورتیشیا نگران است که او به سرنوشت اوفلیا دچار شود. برخلاف مادرش، مورتیشیا قصد ندارد در قبال دخترش کوتاهی کند.

داستان فصل ۲ ونزدی
دکتر فیربرن

روز بعد، ونزدی تصمیم می‌گیرد بدون کتاب گودی روی حل پرونده تمرکز کند. در همین حال، انید نگران لباس‌هایش برای اردوی مدیریتی است و امیدوار است ونزدی هم بپیوندد، اما هم‌اتاقی‌اش برنامه‌های دیگری دارد. او می‌خواهد پرونده را حل کند قبل از اینکه انید بفهمد در خطر است. اگنس به‌طور بی‌ادبانه‌ای وارد بحث می‌شود و پیشنهاد کمک می‌دهد، اما ونزدی بار دیگر او را پس می‌زند.

در جای دیگر، اسلورپ به کلبه زنبورهای یوجین بازمی‌گردد. پاگسلی با دیدن اینکه اسلورپ در حال بازسازی و رشد مغز است هیجان‌زده می‌شود. او نمی‌داند که اسلورپ به مغز انسان علاقه دارد و به او ساندویچ می‌دهد. یوجین پیشنهاد می‌دهد که درباره اسلورپ به کسی بگویند، اما پاگسلی امتناع می‌کند. او نمی‌خواهد اسلورپ را از او بگیرند. او برنامه‌ای دارد تا در اردو مراقب اسلورپ باشد.

ونزدی در مراسم تشییع جنازه گالپین شرکت می‌کند، مراسمی غم‌انگیز با تنها دو عزادار. کلانتر سانتیاگو به ونزدی هشدار می‌دهد که از دردسر دوری کند. اما فیربرن اطلاعات بیشتری ارائه می‌دهد و می‌گوید وقتی گالپین به دیدن تایلر رفت، هاید درون تایلر از خشم ظاهر شد.

ونزدی اشاره می‌کند که قاتل ممکن است یک آویَن (پرنده‌کنترل‌کننده) باشد، اما فیربرن اطمینان می‌دهد که در ویلو هیل هیچ بیمار یا کارمند آویَنی ندارند.

در مسافرخانه محلی، بیانکا از توانایی‌های سیرن خود برای مخفی کردن مادرش استفاده می‌کند. اوضاع شرکت به وخامت کشیده و بیانکا به مادرش کمک می‌کند از مشکلات حقوقی بردسانگ فرار کند. اف‌بی‌آی در حال جستجوی گیدئون است و بیانکا و مادرش باید تا دستگیری او مخفی بمانند.

با کمک اگنس، ونزدی قفل تلفن گالپین را باز می‌کند و به آخرین پیام صوتی بردبری گوش می‌دهد. او سرنخی درباره “بول‌پن” در وسایلی که اگنس قبل از رسیدن پلیس از خانه گالپین دزدیده پیدا می‌کند. مشخص می‌شود بول‌پن چند مایل از محل اردو فاصله دارد. ونزدی که چاره‌ای ندارد، تصمیم می‌گیرد به اردو بپیوندد. انید از دیدن ونزدی بسیار هیجان‌زده است، اما دورت از تغییر ناگهانی ونزدی مشکوک می‌شود.

از سوی دیگر، آژاکس سعی می‌کند رابطه‌اش با انید را ترمیم کند، اما انید او را نادیده می‌گیرد. او همچنین از حضور اگنس در اردو ناراضی است. کاپری نگران است که اردو به دلیل ماه کامل و تغییر شکل گروه گرگینه‌ها به مشکل بربخورد.

در محل اردو، دانش‌آموزان چادرهایشان را برپا می‌کنند. پاگسلی مخفیانه اسلورپ را با خود می‌آورد. مورتیشیا و گومز نیز به‌عنوان سرپرست به اردو می‌پیوندند. گومز امیدوار است با فرزندانشان ارتباط برقرار کنند و اردو را به یک سفر خانوادگی تبدیل کنند، اما نه ونزدی و نه پاگسلی علاقه‌ای به وقت گذراندن با والدینشان ندارند.

مورتیشیا از بازگرداندن کتاب گودی به ونزدی امتناع می‌کند و از گومز می‌خواهد از تصمیمش حمایت کند. در این میان، پاگسلی تله‌ای برای جلوگیری از فرار اسلورپ از چادرشان آماده می‌کند.

قبل از شروع جشن‌های اردو، دورت سخنرانی پرشوری درباره غرور طردشدگان ایراد می‌کند. ران کروگر، یک مربی کادت، سخنرانی او را قطع می‌کند. به نظر می‌رسد محل اردو به‌صورت دوگانه رزرو شده است. ران از دانش‌آموزان نِوِرمور می‌خواهد که آنجا را ترک کنند، اما ونزدی ایده بهتری دارد. او یک چالش پیشنهاد می‌کند که برنده حق ماندن در محل را دارد. ران موافقت می‌کند و آن‌ها سریعاً قوانینی برای بازی تعیین می‌کنند.

طبق قوانین، هر تیم شامل ده عضو خواهد بود که به مدافعان و مهاجمان تقسیم می‌شوند. هدف بازی گرفتن زفیر خاص تیم و بازگشت به برج دیده‌بانی است. تیمی که زفیر خود را اول روی سه‌پایه در بالا قرار دهد، برنده است. برونو و انید داوطلب کمک به نایت‌شیدها می‌شوند، هرچند آژاکس مخالف است.

ونزدی و دیگران سریعاً نقشه‌ای می‌کشند. ونزدی نمی‌خواهد فرصت رسیدن به بول‌پن را از دست بدهد.

پس از رقابتی دشوار و هیجان‌انگیز، ونزدی با زیپ‌لاین به برج می‌رسد و با قرار دادن زفیر، پیروزی نِوِرمور را تضمین می‌کند. بعداً، دورت از او برای تقویت روحیه تیمی مدرسه تشکر می‌کند. اما ران، که عصبانی است، به پسرهایش دستور می‌دهد تا شبانه اردو را بازپس بگیرند.

در حالی که دیگر دانش‌آموزان از جشن‌های اردو لذت می‌برند، ونزدی مخفیانه به بول‌پن می‌رود. آنجا اطلاعیه‌های درگذشت طردشدگانی را پیدا می‌کند که در ویلو هیل تحت درمان بودند. نامی به نام لوئیس برجسته است، اما ونزدی نمی‌تواند بفهمد او کیست. متأسفانه، توانایی‌های روانی‌اش برای حل معما کار نمی‌کنند. او تصمیم می‌گیرد تاکتیکش را تغییر دهد تا کتاب را از مادرش پس بگیرد.

در مورد مورتیشیا، دورت وقتی می‌شنود که او نتوانسته با مادرش تماس بگیرد، ناراحت می‌شود. او پیشنهاد می‌دهد مادر مورتیشیا را به مدرسه دعوت کنند. مورتیشیا توضیح می‌دهد که مادرش به تماس‌هایش پاسخ نمی‌دهد و برای آمدن او معجزه لازم است. از سوی دیگر، انید بالاخره به آژاکس پاسخی می‌دهد که او به دنبالش بود.

برای گرفتن کتاب گودی، ونزدی مورتیشیا را به یک دوئلو-آ-سیگاس (دوئل کور) دعوت می‌کند. در حین دوئل، کادت‌ها و ران به اردو نفوذ می‌کنند و اسلورپ دوباره فرار می‌کند. گومز در حال دوش گرفتن، نزدیک است مغزش توسط اسلورپ خورده شود. پاگسلی برای نجات پدرش، اسلورپ را با شوک الکتریکی می‌زند. این هیاهو همه را هشیار می‌کند و با دیدن اسلورپ شروع به فرار می‌کنند. متأسفانه، مغز ران توسط اسلورپ خورده می‌شود.

ونزدی در دوئل شکست می‌خورد و نمی‌تواند کتاب گودی را پس بگیرد. پلیس به‌زودی برای بردن جسد ران و اسلورپ به بازداشت می‌رسد. پاگسلی از دیدن اینکه اسلورپ را در ون ویلو هیل می‌برند، ناراحت می‌شود. ونزدی در حالی که نقشه‌ای جدید برای نجات انید می‌کشد، به این فکر می‌کند که طبیعت چگونه ضعیفان را می‌خورد. او می‌داند که آویَن او را زیر نظر دارد و زمانش رو به اتمام است.

او باید بفهمد لوئیس کیست و چرا گالپین بیماران طردشده در ویلو هیل را ردیابی می‌کرد. صحنه به ورود تورنهیل به ویلو هیل قطع می‌شود.12thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 4 “If These Woes Could Talk” Recap & Review

«هاید و اندوه در جستجو هستند» قسمت ۵ از فصل ۲

قسمت پنجم فصل دوم ونزدی با این شروع می‌شود که ونزدی در رویای کُماگونه‌اش بیدار می‌شود و پرینسیپال ویمز را در اتاقش می‌بیند. ویمز خودش را به‌عنوان راهنمای روحی جدید ونزدی معرفی می‌کند. مشخص می‌شود که او و ونزدی در واقع دخترعمو هستند.

به‌عنوان راهنمای روحی تازه، ویمز فکر می‌کند ونزدی باید با احتیاط بیشتری قدم بردارد، مخصوصاً بعد از همه اشتباهاتی که اخیراً مرتکب شده. اما ونزدی فقط می‌خواهد ویمز توانایی‌هایش را به او بازگرداند. با این حال، ویمز نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد.

داستان سریال ونزدی
هاید و ونزدی

در ویلوهیل، جودی یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار می‌کند تا آینده‌ی این مرکز را اعلام کند. او به خبرنگاران می‌گوید پلیس تاکنون ۴۳ نفر از ۴۶ فراری شب حادثه را دستگیر کرده است. با توجه به اتفاقات، ویلوهیل همچنان تعطیل خواهد ماند و بیماران به مرکز دیگری منتقل شده‌اند.

کلانتر روی صحنه می‌آید و اعلام می‌کند که هنوز سه فراری آزاد هستند: اسلَـرپ، فِستر و تایلر. به گفته او، تایلر زخمی شده و احتمالاً هنوز همان اطراف است.

بعد از نشست خبری، کلانتر خبر می‌گیرد که ونزدی این بار واقعاً از کُما بیدار شده است. او از جودی درباره نقش ونزدی در این ماجراها می‌پرسد. جودی دروغ می‌گوید که ونزدی یواشکی برای دیدن عمویش آمده و فقط در زمان و مکان اشتباه حضور داشته.

بعدها، جودی با قاتلی که استخدام کرده تماس می‌گیرد و اصرار می‌کند بیمار شماره ۱۹۳۸ را پیدا کند و بکشد، چون تنها بیمار از مرکز لوئیس است که هنوز پیدا نشده. پیش از ترخیص ونزدی از بیمارستان، جودی به دیدنش می‌رود.

جودی به ونزدی می‌گوید همه ردپاهایش را پاک کرده و پلیس چیزی در آزمایشگاه لوئیس پیدا نخواهد کرد. ونزدی درباره زن ناشناس پرس‌وجو می‌کند و متوجه می‌شود جودی هنوز او را نیافته. هنگام خروج، ونزدی گل‌های پژمرده‌ای از طرف تایلر دریافت می‌کند. او سعی می‌کند تعقیبش کند اما تایلر پنهان می‌شود و ونزدی او را گم می‌کند.

در نورمور، اجکس همچنان به بیانکا کمک می‌کند مادرش را پنهان کند. او باور دارد گیدیون به حقیقت نزدیک شده و بیانکا را در این‌باره هشدار می‌دهد. بیانکا درباره تجربه‌اش با گیدیون و «مورنینگ سانگ» صحبت می‌کند.

وقتی ونزدی به خوابگاه برمی‌گردد، انید فکر می‌کند ونزدی هنوز از ضربه‌ی سرش گیج است، چون دارد با روح ویمز حرف می‌زند. ونزدی از او می‌خواهد وسایلش را جمع کند و تا دستگیری تایلر آنجا را ترک کند. انید دلخور می‌شود و می‌گوید ونزدی فکر می‌کند او ضعیف است و نمی‌تواند بجنگد. او اصرار دارد که ونزدی تنها فرد توانمند نیست و ویمز هم تأیید می‌کند. انید از اتاق بیرون می‌رود و ونزدی از ویمز می‌خواهد او را تنها بگذارد.

روز مردگان فرا می‌رسد و ونزدی تصمیم می‌گیرد جلوی حمله تایلر را بگیرد. او از دورت می‌خواهد مراسم یادبود مطرودان را لغو کند. اما دورت نمی‌پذیرد و حتی می‌گوید در این رویداد قصد ندارد از ویمز تجلیل کند. این حرف، روح ویمز را آزرده می‌کند. دورت همچنین می‌گوید کاپری برای مقابله با تایلر کمک خواهد کرد، چون درباره هایدها دانش زیادی دارد.

جایی دیگر، گومز تلاش می‌کند با پاگسلی صمیمی‌تر شود. او پیشنهاد می‌دهد با هم به دنبال اسلَـرپ بگردند. هم‌زمان قاتل جودی هم در پی ردیابی فراری‌هاست و موفق می‌شود تایلر را در فاضلاب‌ها پیدا کند.

پس از کشتن اربابش، تایلر دچار توهم‌های پدرش می‌شود. او قاتل را می‌کشد و اسلَـرپ مغز مرد را می‌خورد. بعد از غذا، اسلَـرپ به عکس بیمار ۱۹۳۸ برمی‌خورد و احساساتی می‌شود.

در مدرسه، ونزدی از کاپری کمک می‌خواهد. کاپری قبلاً یک دوست‌پسر هاید داشته که نزدیک بود او را بکشد. او هشدار می‌دهد تایلر بعد از کشتن اربابش بی‌ثبات شده و هایدهای نر پس از کشتن ارباب خود دیوانه می‌شوند و سرانجام می‌میرند. ونزدی می‌پرسد آیا هاید می‌تواند ارباب جدیدی اختیار کند. کاپری او را از امتحان چنین کاری برحذر می‌دارد.

اما ونزدی طبق معمول به هشدارها گوش نمی‌دهد. او به خانه والدینش سر می‌زند و دفترچه‌ی تورنهیل را مرور می‌کند. مورتیشیا سعی می‌کند به او نزدیک شود اما ونزدی او را پس می‌زند. مورتیشیا حضور روح ویمز را حس می‌کند و متوجه می‌شود ونزدی قصد دارد دنبال تایلر برود. او دخترش را هشدار می‌دهد که تایلر را به پلیس بسپارد.

در همین حال، انید از دست ونزدی به برونو شکایت می‌کند. سپس به فکر می‌افتد انجمن نایت‌شید را دوباره فعال کند و از تینگ کمک می‌گیرد.

پس از یک روز بی‌نتیجه در جستجوی اسلَـرپ، پاگسلی و گومز دست می‌کشند. پاگسلی از پدرش خواهش می‌کند در مراسم «پیلم‌ورلد» شرکت کند و گومز می‌پذیرد.

در فاضلاب، پلیس جسد قاتل را پیدا می‌کند و گمان می‌برد تایلر با اسلَـرپ همکاری می‌کند. کلانتر دستور می‌دهد امنیت نورمور افزایش یابد تا تایلر دستگیر شود.

در «پیلم‌ورلد»، اسلَـرپ ظاهر می‌شود و چند نفر را می‌کشد. پاگسلی برای کمک به او می‌دود تا قبل از رسیدن پلیس. اسلَـرپ از او می‌خواهد بگذارد فرار کند. بیرون، گومز منتظر است و او را می‌شناسد. متأسفانه، با کمک پاگسلی، پلیس رد اسلَـرپ را گم می‌کند.

در مدرسه، اگنس نقشه انید برای اتحاد دوباره نایت‌شید را به ونزدی می‌گوید. ونزدی به جلسه می‌ریزد و نقشه‌اش برای کنترل تایلر به‌عنوان ارباب جدیدش را مطرح می‌کند. او از یادداشت‌های تورنهیل برای ساختن ترکیبی جهت غلبه بر تایلر استفاده می‌کند. ویمز سعی می‌کند منصرفش کند و یادآوری می‌کند که ونزدی هنوز به تایلر علاقه دارد. اما ونزدی انکار می‌کند و فقط بر مأموریتش تمرکز می‌کند.

وقتی پلیس توجهش را به پیلم‌ورلد معطوف کرده، تایلر به نورمور نفوذ می‌کند. اما ونزدی و نایت‌شید آماده‌اند. انید او را از جمعیت دور می‌کند و نایت‌شیدها سر راهش قرار می‌گیرند. ونزدی قصد دارد از پشت به او سرم تزریق کند. اما تایلر زود متوجه می‌شود و به سمت ونزدی حمله می‌کند.

در لحظه‌ای که می‌خواهد او را بکشد، یک هاید دیگر ظاهر می‌شود. این یکی مادر تایلر است: همان بیمار ۱۹۳۸. به لطف ملاقات اتفاقی با مورتیشیا، او فهمیده کجا باید دنبال تایلر بگردد. مورتیشیا و مادر تایلر، فرانسیس، معامله می‌کنند: فرانسیس تایلر را می‌برد و شهر را ترک می‌کند بدون اینکه به ونزدی آسیبی برسد.

وقتی مورتیشیا می‌فهمد ونزدی می‌خواسته ارباب جدید تایلر شود، به‌شدت عصبانی می‌شود. بعدتر، ونزدی سراغ کتابش می‌رود و درباره سایه‌ی مداوم گذشته فکر می‌کند. گومز به مورتیشیا می‌گوید زامبی پاگسلی همان آیزاک است و او هم می‌گوید فرانسیس هنوز زنده است.

در همین زمان، جودی به خانه‌اش می‌رسد و می‌بیند آیزاک/اسلَـرپ در انتظارش است. از سوی دیگر، تایلر و فرانسیس دوباره با هم دیدار می‌کنند. قسمت با این صحنه تمام می‌شود که کاپری شاهد تبدیل شدن انید به گرگینه است حتی با اینکه شبِ ماه کامل نیست.13thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 5 “Hyde and Woe Seek” Recap & Review

«خود را اندوهگین کن» قسمت ۶ از فصل ۲

قسمت ششم فصل دوم با صحنه‌ای آغاز می‌شود که ونزدی جلوی همه در حال رقصیدن با آهنگ بلک‌پینک است. اما شوکه‌کننده‌ترین بخش ماجرا نه رقص او، بلکه لباس رنگارنگ و تغییر ناگهانی شخصیتش است. سپس داستان ۱۶ ساعت به عقب برمی‌گردد.

بلافاصله بعد از حمله‌ی هاید در نورمور، ونزدی، مورتیشیا، گومز و انید با دورت و کلانتر جلسه دارند. کلانتر از شنیدن اینکه فرانسیس زنده است و مادر تایلر محسوب می‌شود، شوکه می‌شود. حالا دو هاید در شهر آزاد هستند.

مورتیشیا توضیح می‌دهد که با فرانسیس معامله کرده است. کلانتر مطمئن نیست آن‌ها واقعاً شهر را ترک کنند، اما دورت دوباره موضوع را به گالا برمی‌گرداند. او باور دارد هایدها رفته‌اند و مشکل حل شده. حالا می‌خواهد گالا را نجات دهد و برای کل مدرسه مقررات منع رفت‌وآمد صادر می‌کند.

بعدتر، ویمز ونزدی را بابت خرابکاری‌های دوباره‌اش سرزنش می‌کند. او می‌گوید چشم‌انداز تغییر نکرده و انید هنوز در خطر است. برای بازگرداندن توانایی‌های روانی‌اش، ونزدی باید تنش میان خودش و مورتیشیا را حل کند. قدرت‌های او به پیوندهای خانوادگی و وضوح احساسی گره خورده‌اند. ونزدی امتناع می‌کند و ویمز او را «حلقه ضعیف» می‌نامد.

پروفسور اورلوف وارد می‌شود و ونزدی درباره فرانسیس سؤال می‌پرسد. اورلوف می‌گوید فرانسیس برادری به نام آیزاک داشته که نابغه‌ترین شاگرد داوینچی و آگوستوس بوده است. آیزاک با طراحی سیستم پشتیبانی زندگی، باعث شد اورلوف زنده بماند.

اورلوف توضیح می‌دهد که آیزاک هرگز به انسان‌ها اهمیت نمی‌داد و فقط علم برایش مهم بود. متأسفانه او در انفجار آزمایشگاه کشته شد، اما جسدش هیچ‌وقت پیدا نشد.

ونزدی به سراغ پاگسلی می‌رود و اصرار دارد همه‌چیز درباره زامبی خانگی‌اش را بداند. پاگسلی می‌گوید آیزاک را در پیلم‌ورلد دیده و به او برای فرار کمک کرده است. او عکسی از فرانسیس را نشان ونزدی می‌دهد که آیزاک اتفاقی جا گذاشته بود. ونزدی از اگنس می‌خواهد درباره آیزاک تحقیق کند و درمی‌یابد او دنبال خواهرش می‌گردد.

در همین حین، تایلر بیدار می‌شود و می‌بیند به تخت بسته شده. مادرش توضیح می‌دهد این کار ضروری است. با وجود مقاومتش، سرانجام تسلیم می‌شود، اما فرانسیس پنهانی خون سرفه می‌کند.

در مدرسه، انید به برونو دروغ می‌گوید که شب گذشته چه اتفاقی افتاده. او متوجه تماس‌های مکرر مادر برونو می‌شود، اما برونو نمی‌خواهد درباره مشکلات خانوادگی‌اش حرف بزند. کاپری سر می‌رسد و خصوصی با انید صحبت می‌کند؛ او نگران است که انید یک «آلفا» باشد.

داستان سریال ونزدی
اما مایرز در سریال ونزدی

ونزدی به خانه مادربزرگش، هستر، می‌رود تا برای بازگرداندن توانایی‌هایش کمک بگیرد. هستر درباره رزالین رات‌وود، کلاغ افسانه‌ای نورمور، برایش می‌گوید. رزالین زمانی در همان کلبه‌ای زندگی می‌کرده که حالا خانواده آدامز در آن هستند. گرچه مرده، اما روی سنگ قبرش وردی نوشته شده که اگر کلاغی آن را بخواند، بینایی موقت پیدا می‌کند. هستر هشدار می‌دهد که این کار خطرناک است.

ونزدی منع رفت‌وآمد را نادیده می‌گیرد و شبانه به قبرستان می‌رود. انید سعی می‌کند جلویش را بگیرد چون نمی‌خواهد کل خوابگاه تنبیه شود و گالا را از دست بدهد. اما ونزدی گوش نمی‌دهد تا اینکه تینگ می‌رسد و خبر می‌دهد کاپری در حال سرکشی خوابگاه است.

انید هراسان به قبرستان می‌رود و درست زمانی که ونزدی ورد را می‌خواند و با روح رزالین دیدار می‌کند، او را برمی‌گرداند. رزالین هشدار می‌دهد غرور ونزدی نابودی‌اش خواهد بود. ونزدی برای بینایی موقت باید آیینی را بگذراند و اگر وقفه‌ای ایجاد شود، بهای سنگینی خواهد پرداخت. و همان‌طور هم می‌شود: انید او را قطع می‌کند.

هر دو بیهوش می‌شوند و صبح روز بعد می‌فهمند بدن‌هایشان با هم عوض شده است. ویمز به ونزدی می‌گوید او «نگاه کلاغ» را شکسته و حالا ۲۴ ساعت وقت دارد مشکل را حل کند.

انید وحشت‌زده می‌شود اما ونزدی آرام می‌ماند. او از انید می‌خواهد کم‌سر و صدا رفتار کند، ولی این کار برای انید سخت است. صبح، انید متوجه می‌شود ونزدی واقعاً به رنگ حساسیت دارد. مورتیشیا تلاش می‌کند درمانی ارائه کند و چیزی عجیب حس می‌کند.

در خانه جودی، آیزاک او را می‌کشد و به تدریج شکل انسانی‌اش را بازمی‌یابد. او به خانه قدیمی گالپین می‌رود، ورودی مخفی زیرزمین را پیدا می‌کند و با فرانسیس و تایلر دیدار می‌کند. او می‌گوید هنوز امیدوار است فرانسیس را از سمت هایدش نجات دهد.

گرچه آگوستوس با استفاده از ماشین آیزاک به «نورمی‌ها» قدرت داده، آیزاک مطمئن است می‌تواند آن را اصلاح کند. او کارت‌های جودی را برداشته و می‌خواهد دوباره در ویلوهیل آزمایش کند. تایلر تردید دارد اما چون می‌خواهد مادرش را نجات دهد، همراهی می‌کند.

در طول روز، ونزدی و انید رفتارهای عجیبی دارند. کاپری دوباره موضوع «آلفا» را با انید در اتاق موسیقی مطرح می‌کند. ونزدی شوکه می‌شود که بهترین دوستش چنین رازی را پنهان کرده. در راه خروج، پرتره رزالین را می‌بیند و حرف مادربزرگش یادش می‌افتد.

او به کلبه می‌رود و وسایل رزالین را در اتاق احضار بررسی می‌کند. کتاب‌هایی می‌یابد که به نام مورتیشیا نوشته شده‌اند. روح رزالین ظاهر می‌شود و می‌گوید تا سپیده‌دم باید عمیق‌ترین راز زندگی انید را کشف کند وگرنه خواهد مرد. مورتیشیا سر می‌رسد و انید (در بدن ونزدی) را می‌بیند و فکر می‌کند ونزدی او را فرستاده.

در خوابگاه، تینگ به انید (در بدن ونزدی) می‌گوید قصد دارد در یک گروه حمایتی شرکت کند. انید حمایتش می‌کند و سراغ رمان ونزدی می‌رود. او با خواندن توصیفات ونزدی از خودش دل‌شکسته می‌شود. برای تلافی، لباس رنگی می‌پوشد و جلوی همه مدرسه می‌رقصد. سپس از واکنش آلرژیک غش می‌کند، اما ویدئوی شرم‌آور آن همه جا پخش می‌شود.

جای دیگر، ونزدی (در بدن انید) صحبت‌های برونو با نامزدش را می‌شنود؛ نامزدش با او به هم می‌زند. اگنس می‌فهمد ونزدی عجیب رفتار می‌کند. انید (در بدن ونزدی) از اینکه ونزدی چیزهای زیادی را از او پنهان کرده شوکه می‌شود و سر اگنس خالی می‌کند، دل او را می‌شکند. اگنس برای تخلیه به همان گروه حمایتی تینگ می‌رود و اعتراف می‌کند هیچ‌کس در نورمور او را نمی‌بیند. تینگ هم می‌گوید می‌خواهد گذشته‌اش را پیدا کند. سخنان امیدبخش اورلوف روحیه گروه را بالا می‌برد.

سر شام، انید (در بدن ونزدی) نمی‌تواند خوراک‌های عجیب خانواده آدامز را بخورد. مورتیشیا و گومز بچه‌ها را بابت دروغ‌هایشان تحت فشار می‌گذارند و پاگسلی درباره آیزاک اعتراف می‌کند. مورتیشیا نگران می‌شود ونزدی عقلش را از دست داده. او حضور روح دیگری را حس می‌کند و ویمز را مجبور می‌کند ظاهر شود.

ویمز فاش می‌کند که بدن ونزدی و انید جابه‌جا شده و در خطرند، اما این موضوع را فقط خودشان می‌توانند درست کنند. مورتیشیا دستور می‌دهد انید ونزدی را از قفس‌های لوپین آزاد کند و همه‌چیز را اصلاح کند.

در نورمور، آیزاک نزد اورلوف می‌رود و منبع انرژی او را برمی‌دارد. سپس مغزش را می‌خورد و اگنس که نامرئی است، وحشت‌زده شاهد ماجراست. خوشبختانه آیزاک او را نمی‌بیند. اگنس او را تعقیب می‌کند و ملاقاتش با تایلر و فرانسیس را می‌بیند. او پنهانی در صندوق عقب ماشین می‌نشیند و جسد جودی را می‌بیند. سپس به انید زنگ می‌زند و همه‌چیز را می‌گوید.

ونزدی و انید برای نجات اگنس به سمت ویلوهیل می‌روند. متأسفانه تایلر حضور او را حس می‌کند و قبل از شروع آزمایش، او را گیر می‌اندازد. تایلر از اینکه مادرش سمت هاید خود را نفرین می‌داند دلگیر است، اما هر کاری می‌کند تا نجاتش دهد.

ونزدی و انید سر می‌رسند و آزمایش را متوقف می‌کنند. برای نجات دوستانش، ونزدی (در بدن انید) گرگینه می‌شود. او نزدیک است تایلر را بکشد، اما فرانسیس مانع تبدیل او به هاید می‌شود. دخترها درست پیش از انفجار آزمایشگاه فرار می‌کنند.

بعد از این ماجرا، اگنس از اینکه دوستانش دوباره بدن‌هایشان را پس گرفته‌اند خوشحال می‌شود. ونزدی و انید نزد قبر رزالین می‌روند و رازهایی را که درباره هم فهمیده‌اند بیان می‌کنند: ونزدی می‌ترسد مادرش را ناامید کند و انید می‌ترسد تنها بماند. آن‌ها همچنین به توانایی‌های یکدیگر پی می‌برند و سرانجام به بدن‌های خود بازمی‌گردند.

ویمز ظاهر می‌شود و هشدار می‌دهد چشم‌انداز تغییر کرده است. او به ونزدی می‌گوید اعمالش جان یکی از اعضای خانواده آدامز را به خطر انداخته. اما کدام آدامز خواهد مرد؟14thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 6 “Woe Thyself” Recap & Review

«اندوه بر من و پول» قسمت ۷ از فصل ۲

قسمت هفتم فصل دوم ونزدی با فلش‌بکی به ۱۵ سال قبل آغاز می‌شود، زمانی که دورت در فلوریدا با گیدئون ملاقات کرد. آن زمان گیدئون بازیگر ورشکسته‌ای بود که به عنوان بارمن کار می‌کرد. دورت اما مدیر گابریله بود. او گیدئون را قانع کرد تا چهره‌ی یک فرقه‌ی پول‌شویی شود که تازه به راه انداخته بود.

در زمان حال، دورت بیانکا و مادرش را که در محوطه مدرسه پنهان شده‌اند پیدا می‌کند. او فاش می‌کند که همان بردسانگ است و کسی بوده که گیدئون و گابریله را به هم معرفی کرده. حالا می‌خواهد بیانکا از آوازه سیرنی‌اش استفاده کند تا برای گالا کمک‌های مالی جمع کند.

داستان سریال ونزدی
کاترین زتاجونز و لوئیس گوزمان

با این حال، مرگ پروفسور اورلف تهدیدی جدی برای نابودی کل رویداد است. با این وجود، دورت اصرار دارد حقیقت پنهان بماند و همه‌چیز طبق برنامه ادامه پیدا کند. او با استفاده از «ظواهر» با کلانتر مذاکره می‌کند و کلانتر تنها به شرطی موافقت می‌کند که پلیس مسئول امنیت محوطه باشد.

در همین حین، ونزدی به انید می‌گوید که پیش‌گویی تغییر کرده است. او تمرکزش را روی شناسایی و بیرون کشیدن آیزاک و فرانسواز گذاشته. آگنس به او پیشنهاد می‌کند از والدینش شروع کند و یک پرونده درباره‌ی آیزاک به او می‌دهد. ونزدی پدر و مادرش را بابت دروغ گفتن درباره آیزاک بازخواست می‌کند و خیلی زود می‌فهمد که آیزاک و گومز هم‌اتاقی و بهترین دوستان یکدیگر بوده‌اند.

گومز همیشه نگران بود که دیگران از ذهن نابغه‌ی هم‌اتاقی‌اش سوءاستفاده کنند، اما آیزاک فقط می‌خواست خواهرش را از جنبه‌های هایدی نجات دهد. ونزدی به والدینش می‌گوید که فرانسواز درباره ترک شهر دروغ گفته است.

بعدتر، مورتیشیا سراغ مادرش می‌رود و او را بابت نوشته‌هایش و همدستی با ویمز متهم می‌کند؛ معتقد است که آن‌ها نمی‌خواهند توانایی‌های روحی‌اش بازگردد. او آشکار می‌سازد که پیش‌گویی تغییر کرده و درخواست می‌کند که **پاگسلی** قربانی شود.

در مدرسه، برونو سعی می‌کند دوباره با انید رابطه برقرار کند اما او حاضر نیست فرصتی دوباره به او بدهد. کاپری دخالت کرده و انید را به خاطر فرار دوباره از قفس‌های پولین سرزنش می‌کند. او یادآور می‌شود که با نزدیک شدن ماه کامل، باید محتاط باشد؛ چرا که اگر یک گرگ آلفا در زمان ماه کامل تغییر شکل دهد، ممکن است دیگر نتواند به حالت عادی برگردد. بدتر از آن، سایر گرگ‌ها او را شکار و نابود خواهند کرد. او از انید می‌خواهد روی گروهش حساب کند.

در خانه گالپین، تایلر وسایلش را برای رفتن جمع می‌کند. وضعیت مادرش بدتر می‌شود و داروهایش تمام می‌شود. آیزاک مخفیانه وارد مطب دامپزشکی می‌شود تا داروی بیشتری بگیرد؛ جایی که دامپزشک را می‌کشد و بین تایلر و فرانسواز انتقال خون انجام می‌دهد.

چند ساعت بعد، ونزدی به خانه می‌رسد و به دنبال سرنخ می‌گردد. ویمز با پرحرفی‌های آزاردهنده درباره این‌که زمانی دوست فرانسواز بوده، اعصابش را خرد می‌کند. در همین حین تینگ، زیرزمین مخفی را پیدا کرده و ونزدی را به آنجا می‌برد.

آنجا ونزدی متوجه می‌شود که فرانسواز بیمار و در حال از دست دادن زمان است. همچنین یک بید مرده‌ی نیوانگلندی پیدا می‌کند و آن را نزد یوژنی می‌برد. یوژنی پیشنهاد می‌دهد از آن بید برای یافتن آیزاک استفاده کنند.

آجاکس نگران می‌شود که چیزی درباره بیانکا و مادرش درست نیست. بیانکا دروغ می‌گوید که مادرش رفته، چون از نزدیک شدن گیدئون ترسیده است، و در نهایت از او می‌خواهد این موضوع را رها کند.

هستر به دیدار ونزدی می‌آید و با بی‌خیالی می‌گوید که مشتاق است روحیه دورت را در هم بشکند. دورت مدام به او فشار آورده تا کمک مالی کند و او می‌خواهد در حضور خودش رد کند. هستر از ونزدی دعوت می‌کند تابستان را نزد او بگذراند.

در دفتر دورت، مدیر مدرسه یک ارائه حسابی برای جلب رضایت هستر انجام می‌دهد. او رد می‌کند، اما دورت بیانکا را صدا می‌زند تا با قدرت سیرنی‌اش روی هستر اثر بگذارد.

پیش از گالا، ویمز خشم خود را از اینکه همیشه زیر سایه مورتیشیا قرار دارد، ابراز می‌کند. او هشدار می‌دهد که هستر دارد ونزدی را به خود نزدیک می‌کند و معتقد است مورتیشیا رازهای زیادی را از دخترش پنهان می‌کند؛ رازهایی که ممکن است پیوندهای خانوادگی‌شان را نابود کند.

در همین حال، ونزدی سری به قفس‌های لوپین می‌زند تا به انید سر بزند. انید از او قول می‌گیرد که اگر روزی تغییر شکل دهد و نتواند به حالت عادی بازگردد، او را پیدا کند. آجاکس می‌آید و درباره مشکل بیانکا به آن‌ها می‌گوید. ونزدی از دوستانش می‌خواهد وانمود کنند که از نقشه‌های دورت خبر ندارند.

روز بعد، خانواده آدامز از بخشندگی ناگهانی هستر شگفت‌زده می‌شوند. آن‌ها با او روبه‌رو می‌شوند و هستر گومز را به خاطر از دست دادن قدرت‌هایش مسخره می‌کند. کمی بعد، ونزدی با بیانکا روبه‌رو می‌شود و او را وادار می‌کند همه‌چیز را اعتراف کند. اما بیانکا با آواز سیرنی باعث می‌شود ونزدی همه‌چیز را فراموش کند. با این حال، آگنس همه‌چیز را به او یادآوری می‌کند. ونزدی تحت‌تأثیر میل آگنس برای شبیه شدن به خودش قرار نمی‌گیرد.

بعد از انتقال خون، تایلر بیدار می‌شود و متوجه می‌گردد مادرش نقشه جدیدی دارد. او و آیزاک می‌خواهند خانواده آدامز را مجازات کنند.

در همین حین، سوفیا از فیلیپین سفر می‌کند تا دوباره دل برونو را به دست آورد. انید ناامید می‌شود و رسماً رابطه‌اش را با او تمام می‌کند. برای سوگواری، انید دنبال خلوت می‌گردد. او آگنس را در حال گریه پیدا می‌کند و به او دلگرمی می‌دهد تا خودش باشد. سپس از او دعوت می‌کند با هم برقصند.

از سوی دیگر، دورت مادر بیانکا را در خانه‌اش زندانی کرده و گیدئون را جلوی چشمان بیانکا می‌کشد. گالا طبق برنامه برگزار می‌شود، اما ونزدی از بیانکا می‌خواهد به او اعتماد کند. آجاکس مادر بیانکا را نجات می‌دهد، در حالی که آگنس با قدرت نامرئی‌اش یادگار دورت را از جیب کت او می‌دزدد. خوشبختانه دورت آن‌قدر سرگرم تماشای رقص آگنس و انید است که متوجه نمی‌شود.

پس از آن‌که بیانکا می‌بیند مادرش امن است، با آواز سیرنی دورت را وادار می‌کند تا همه چیز را در طول سخنرانی‌اش اعتراف کند. دورت تمام جزئیات کثیف کلاهبرداری‌هایش را اعتراف کرده و تهدید می‌کند بیانکا را خواهد کشت. اما موفق نمی‌شود، چون آجاکس او را به سنگ تبدیل می‌کند و لوستری رویش سقوط می‌کند. او تکه‌تکه می‌شود و درجا می‌میرد.

پس از گالا، ونزدی پیشنهاد مادربزرگش را برای گذراندن تابستان رد می‌کند. او هستر را تهدید می‌کند که اگر می‌خواهد رابطه‌شان حفظ شود، باید به مدرسه کمک مالی کند. ونزدی از اینکه هستر پدرش را به خاطر از دست دادن قدرت‌هایش مسخره کرده، ناراحت است و دیدن تحقیر یک مطرود برایش سنگین تمام می‌شود.

یوژنی سر می‌رسد و به ونزدی اطلاع می‌دهد که بید بازگشته و آیزاک در گورستان نورمور است.

صحنه بعدی آیزاک را نشان می‌دهد که از پاگسلی کمک می‌خواهد. او با کلروفرم پاگسلی را بیهوش کرده و می‌رباید. زمانی که ونزدی می‌رسد، پاگسلی مدت‌هاست ناپدید شده است.15thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 7 “Woe Me The Money” Recap & Review

«اندوه این است» قسمت آخر از فصل ۲

قسمت هشتم فصل دوم ونزدی با تأمل او درباره این‌که «گذشته هرگز نمی‌میرد» آغاز می‌شود. او با خود فکر می‌کند که چرا آیزاک نایت برادرش را ربوده است. در مدرسه، کلانتر هم همان پرسش را دارد: چرا کسی باید پاگسلی را بگیرد؟ فعلاً او همه دانش‌آموزانی را که والدینشان در مهمانی حضور داشتند، به خانه می‌فرستد.

داستان سریال ونزدی
جنا اورتگا، گوئندولین کریستی و کاترین زتا جونز در قسمت پایانی فصل دوم سریال ونزدی

در همین حین، ویمز به مورتیشا پیشنهاد می‌دهد با مادرش تماس بگیرد و به‌عنوان یک کلاغ از او کمک بخواهد. اوضاع بحرانی است و به یاری نیاز دارد؛ و مادرش نیز با وجود تردیدها، حاضر به کمک می‌شود. سه زن با هم آیینی برگزار می‌کنند و ونزدی در رؤیایی می‌بیند که والدینش در دوران دانشجویی، نایت را دفن کرده‌اند.

بعد از آیین، ونزدی مادرش را روبه‌رو می‌کند و حقیقت را مطالبه می‌کند. مورتیشا ناچار می‌شود واقعیت را بر زبان بیاورد: علت کینه‌ی نایت از خانواده آدامز.

چرا نایت پاگسلی را گرفت؟

نایت پاگسلی را دزدید تا از توان الکتریکی او برای راه‌اندازی دستگاهی استفاده کند که گویا می‌توانست فرانکواز را از قدرت‌های هایدش درمان کند. در گذشته، نایت گومز را فریب داده بود تا در آزمایش شرکت کند؛ با اینکه می‌دانست آزمایش گومز را خواهد کشت، باز هم آن را پیش برد.

وقتی مورتیشا حقیقت را فهمید، آزمایش خیلی جلو رفته بود. او توانست متوقفش کند، اما خرابکاری او باعث انفجار آزمایشگاه مخفی شد. نایت در این حادثه کشته شد و گومز برای همیشه قدرت‌هایش را از دست داد.

بعدها، آگوستوس گومز و مورتیشا را تهدید کرد و مجبورشان ساخت جسد نایت را به‌طور پنهانی کنار درخت جمجمه دفن کنند. جالب آن‌که قبر در اصل برای گومز آماده شده بود، اما خود نایت شش‌پا زیر خاک رفت.

در زمان حال، نایت می‌خواهد خواهرش را پیش از مرگ نجات دهد. او به پاگسلی به‌عنوان منبع نیرو نیاز داشت و درعین‌حال می‌خواست از خانواده آدامز انتقام بگیرد؛ راهی برای کشتن دو پرنده با یک سنگ!

آیا ونزدی پاگسلی را نجات می‌دهد؟

صبح پس از ربودن پاگسلی، دانش‌آموزان آماده‌ی بازگشت به خانه می‌شوند. آژاکس و اینید سرانجام به نقطه‌ی پایانی رابطه‌شان می‌رسند و اگنس هم خداحافظی می‌کند. اما با نزدیک‌شدن ماه کامل، اینید نمی‌تواند هنوز برود؛ او باید خود را در قفس‌های لوپین حبس کند تا آرام بماند.

در همین حین، نایت برای نجات خواهرش آماده می‌شود، اما فرانکواز از او خواهشی دارد: از تایلر می‌خواهند رد گمراه‌کننده‌ای بسازد تا پلیس را از نورمور دور کند. ونزدی تلاش می‌کند کلانتر را از تله آگاه کند، اما او حاضر نیست گوش دهد.

نایت در آشیانه زنبورها یوجین را گیر می‌اندازد و جعبه‌ای به او می‌دهد تا به ونزدی برساند. درون آن، گوی بلوری است که از ونزدی می‌خواهد نیمه‌شب در پای درخت جمجمه حاضر شود.

ونزدی تینگ را با خود می‌برد تا در برابر نایت بایستند. اما تایلر تینگ را شکست می‌دهد و در قفس می‌اندازد. در پیچشی تکان‌دهنده، نایت فاش می‌کند که تینگ در واقع دست خودش است! در نبرد میان او و مورتیشا، مورتیشا دست راستش را قطع کرده بود. حالا نایت دست قطع‌شده‌اش را بازمی‌گرداند و ونزدی را زیر درخت جمجمه زنده‌به‌گور می‌کند.

اگنس شاهد ماجراست و نزد اینید می‌رود. وقت تنگ است و اینید ناچار می‌شود برای بیرون آوردن ونزدی تغییر شکل دهد؛ با اینکه می‌داند دیگر قادر نخواهد بود بازگردد. ونزدی از اگنس می‌خواهد رد اینید را بگیرد، درحالی‌که خودش و والدینش برای نجات پاگسلی می‌روند.

آیا نایت خواهرش را نجات می‌دهد؟

نایت، فرانکواز و تایلر به برج یوگا بازمی‌گردند تا دوباره آزمایش را انجام دهند. با دوختن دست راست، نایت حالا می‌تواند از قدرت‌های داوینچی‌اش بهره ببرد. او سریع وسایل را آماده می‌کند و از تایلر می‌خواهد پاگسلی را سر جایش قفل کند.

اما فرانکواز دیگر نمی‌خواهد نجات یابد. زمانش سر رسیده و باور دارد که می‌توانند تایلر را نجات دهند. نایت به زور او را روی تخت می‌بندد و دستگاه را روشن می‌کند. وقتی گومز، مورتیشا و ونزدی می‌رسند، آزمایش شروع شده است. ونزدی به‌جای کشتن تایلر، او را آزاد می‌کند و می‌بیند که تایلر به نایت و مادرش حمله‌ور می‌شود.

ونزدی و مورتیشا پاگسلی را آزاد می‌کنند و در پی فرارند. تایلر به هاید بدل می‌شود و به نایت حمله می‌کند، درحالی‌که مادرش نیز برای نجات برادر به هاید تبدیل می‌شود.

جنگی میان هیولاها درمی‌گیرد، درحالی‌که مورتیشا و ونزدی با نایت می‌جنگند. در هیاهو، برج منفجر می‌شود پیش از آنکه خانواده آدامز بتوانند بگریزند. پلیس می‌رسد و فرانکواز را مرده می‌یابد؛ او در میانه نبرد با تایلر از برج خود را انداخته بود.

در برج، خانواده آدامز و نایت به هوش می‌آیند. نایت می‌خواهد ونزدی را بکشد، اما این بار تینگ علیه او برمی‌خیزد. در نهایت، نایت به دست خودش نابود می‌شود؛ تینگ او را می‌کشد و خودش را آزاد می‌سازد.

چه اتفاقی بعد از آن می‌افتد؟

روز بعد، ونزدی از تینگ می‌خواهد سرنوشتش را خودش انتخاب کند حالا که حقیقت را می‌داند. تینگ بی‌درنگ تصمیم می‌گیرد در کنار او بماند. اگنس بار دیگر می‌آید تا با ونزدی خداحافظی کند و آخرین محل حضور اینید را گزارش دهد. اما برای ماجرای اینید، آن‌ها نمی‌توانند کاپری را پیدا کنند.

در پیچشی دیگر، کاپری را می‌بینیم که در گورستان به سراغ تایلر می‌رود و او را به جامعه‌ی هاید خود دعوت می‌کند. اگرچه او گرگ است، پدرش هاید بود. این یعنی توانایی دارد هم گرگ باشد و هم هاید. او به تایلر اطمینان می‌دهد که این جامعه به او کمک می‌کند عضوی از دسته‌ای شود که دیگر به ارباب نیازی ندارد.

در خوابگاه، یوجین پاگسلی را دعوت می‌کند تا تعطیلات را نزد او بگذراند. او حاضر است دوست پاگسلی شود و پاگسلی از این خبر به‌شدت خوشحال می‌شود. هنگام جمع‌کردن وسایل، مورتیشا دفترچه‌ی عمه اوفلیا را به ونزدی می‌دهد. ویمز این را نخستین گام در راه بازگرداندن توانایی‌های ونزدی می‌بیند؛ از رهگذر ترمیم پیوندهای خانوادگی. او تصمیم می‌گیرد مدتی به‌عنوان نگهبان روحی ونزدی کناره‌گیری کند.

پایان فصل دوم ونزدی

ونزدی حاضر نمی‌شود در تعطیلات به خانه برگردد. او با دایی فستر تماس می‌گیرد تا در یافتن و نجات اینید کمکش کند. حتی با بسته‌شدن نورمور، ونزدی در اندیشه‌ی کشتارها، پرسش‌های بی‌پاسخ و آینده‌ای مبهم است. او مطمئن نیست بعد از دروغ‌هایی که از مادرش فهمیده، می‌تواند به او اعتماد کند یا نه؛ و نیز نمی‌داند آیا قادر خواهد بود اینید را نجات دهد و آیا تجربه‌ی او را برای همیشه تغییر خواهد داد یا خیر.

در مسیر آخرین محل دیده‌شدن اینید، ونزدی دفترچه‌ی اوفلیا را ورق می‌زند. به تصویری از زنی برمی‌خورد که اشک‌های خونین می‌ریزد. در همان لحظه، ونزدی رؤیایی از عمه‌اش می‌بیند.

در جایی دیگر، هستر دری پنهان در خانه‌اش را می‌گشاید و به زیرزمین می‌رود. او وارد اتاقی دیگر می‌شود و اوفلیا را صدا می‌زند. اوفلیا بدون آنکه برگردد، همچنان بر دیوار می‌نویسد؛ و این نوشته‌ها سرنوشت شوم ونزدی را پیشگویی می‌کنند.

16thereviewgeek – Wednesday – Season 2 Episode 8 Recap, Review & Ending Explained

مقالات مشابه

این مقاله بخشی از مقاله اصلی سریال ونزدی است که در آن توضیحات تکمیلی‌تری درباره مراحل تولید و معرفی عوامل این سریال در آن نوشته شده است. همچنین مطلبی در مورد نقد فصل ۱ این سریال نوشته شده که می‌توانید از آن نیز بازدید نمایید.

منابع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *