این مطلب به بررسی دیدگاههای سه منتقد برجسته سینما درباره این فیلم میپردازد. جیمز براردینلی، وندی آید و مانهولا دارگیس، هرکدام از زاویهای متفاوت به بروتالیست نگریستهاند و تفاسیر آنها، لایههای مختلف این اثر را روشن میکند. آیا این فیلم توانسته جاهطلبیهایش را به سرانجامی درخور برساند؟ آیا شخصیتهای آن در میان داستانی گسترده، از عمق کافی برخوردارند؟ این نقدها تلاش میکنند تا به این پرسشها پاسخ دهند.
نقد بروتالیست نوشته جیمز براردینلی
از همان آغاز، «بروتالیست» حس یک اثر حماسی را القا میکند. این فیلم در قالبهای ۳۵ میلیمتری و ۷۰ میلیمتری (علاوه بر نسخه دیجیتال) در سینماها اکران شده و نسخههای فیزیکی آن حتی دارای میانپرده هستند؛ چیزی که در تضاد با روند فعلی تبدیل داستانهای بلند به سریالهای استریمی است. (اگر این فیلم به قسمتهایی تقسیم میشد، بهراحتی میتوانست چهار قسمت ۵۲ دقیقهای را پر کند.) با بازآفرینی دقیق آمریکا در قرن بیستم و تمرکز بر داستانهای مهاجران اروپایی، شباهتهایی با «روزی روزگاری در آمریکا» دارد (البته برخلاف آن فیلم، این اثر درباره گانگسترها نیست).
نمیتوان بلندپروازی نویسنده و کارگردان، بردی کوربت، را تحسین نکرد. با این حال، فیلم بهطور کامل موفق عمل نمیکند که بخشی از آن به دلیل سبک تئاتری اغراقشدهاش است. بهویژه، دیالوگها گاهی بیش از حد ادبی هستند و بیشتر از اینکه محاورهای باشند، شبیه متنی مکتوب به نظر میرسند چیزی که روی کاغذ خوب به نظر میرسد اما هنگام اجرا ممکن است مصنوعی باشد.
روایت و ساختار داستان

فیلم «بروتالیست» به دو بخش اصلی (بهعلاوه یک بخش پایانی) تقسیم شده است. داستان در سالهای پس از جنگ جهانی دوم آغاز میشود. لاسلو توت (با بازی آدرین برودی)، معمار یهودی مجارستانی و یکی از بازماندگان هولوکاست، به جزیره الیس میرسد. او متوجه میشود که همسرش، ارژبت (با بازی فلیسیتی جونز)، نیز از جنگ جان سالم به در برده و در خارج از کشور همراه با برادرزادهاش، زسوفیا (با بازی رافی کسیدی)، زندگی میکند. لاسلو برای دیدار با پسرعمویش، آتیلا (با بازی آلساندرو نیوولا)، به فیلادلفیا سفر میکند. آتیلا صاحب یک کسبوکار موفق در زمینه ساخت مبلمان است و لاسلو را برای بازسازی کتابخانه یک تاجر محلی به نام هریسون لی ون بورن (با بازی گای پیرس) به کار میگیرد.
در ابتدا، این پروژه بهعنوان هدیهای از سوی پسر هریسون، هری (با بازی جو آلوین)، به پدرش در نظر گرفته شده بود اما وقتی هریسون از سفر کاریاش بازمیگردد، بهجای خوشحالی، شگفتزده و ناراحت میشود. بااینحال، پس از آگاهی از گذشته لاسلو، تصمیم میگیرد که برای جبران، یک پروژه بزرگ را به او بسپارد—ساخت ساختمانی که قرار است میراث او را ماندگار کند. در این میان، لاسلو نیز با کمک ارتباطات هریسون، موفق میشود ارژبت و زسوفیا را به آمریکا بیاورد.
چالشها و درگیریهای شخصیت اصلی
کوربت برای روایت این داستان از الگوی کلاسیک «از فقر به ثروت» استفاده کرده اما لایههای عمیقتری از تاریکی به آن افزوده است. از همان ابتدا مشخص میشود که لاسلو، بهعنوان یک مهاجر یهودی، با مشکلات بسیاری روبهروست. همسر آتیلا، آدری (با بازی اما لرد)، حضور لاسلو را نامطلوب میداند و حتی اتهام نادرستی از سوء رفتار علیه او مطرح میکند تا همسرش را مجبور کند رابطهاش را با او قطع کند. در تمامی تلاشهای لاسلو، یهودیستیزی بهصورتهای آشکار و پنهان مانع او میشود. تنها هریسون نسبت به یهودی بودن لاسلو بیتفاوت است، اما او نیز با شیاطین درونی خود دستوپنجه نرم میکند که درنهایت بهطرزی شوکهکننده بروز پیدا میکنند.
پایانی که همهچیز را روشن نمیکند
پایان فیلم بسیاری از مسائل را حلنشده رها میکند. اگرچه یک بخش پایانی وجود دارد، اما سؤالات کلیدی مخاطب را بیپاسخ میگذارد و باعث میشود تماشاگران پس از پایان فیلم همچنان درگیر تحلیل و حدسوگمان باشند. شاید از دید کوربت، بستن این خط داستانی ضروری نبوده، چرا که آن را صرفاً یک حاشیه در مسیر زندگی لاسلو میداند. در نتیجه، بخش پایانی (که در سال ۱۹۸۰ جریان دارد) تنها اطلاعات محدودی درباره اتفاقات رخداده در ۲۵ سال گذشته ارائه میدهد.
تجسم شخصیت لاسلو توت
اصطلاح «بروتالیست» در عنوان فیلم نهتنها به سبک معماری موردعلاقه لاسلو اشاره دارد، بلکه جنبههای تاریک داستان را نیز منعکس میکند. لاسلو که قربانی هولوکاست در اروپا و یهودیستیزی در آمریکا شده است، شخصیتی کاملاً همدلانه ندارد. او فردی عبوس، متکبر و مستعد رفتارهای خشونتآمیز است. علاوه بر این، او به مواد مخدر اعتیاد دارد. کوربت با نمایش جنبههای منفی شخصیت لاسلو در کنار نبوغ معماری او، سعی میکند تعادل ایجاد کند و تصویری واقعگرایانه از او ارائه دهد.
لاسلو تنها شخصیت کاملاً پرداختهشده در «بروتالیست» است. سایر شخصیتها، از جمله هریسون و ارژبت، بیشتر نقشهای مکمل دارند. هریسون در بخشهای زیادی از فیلم غایب است و ارژبت (به همراه زسوفیا) تا میانه فیلم حتی حضور پیدا نمیکند. درنهایت، این داستان لاسلو است و سایر شخصیتها بیشتر برای نمایش ابعاد مختلف شخصیت او در فیلم حضور دارند. آدرین برودی، که یکی از بهترین بازیگران حال حاضر در نمایش شخصیتهای درونگرا و عبوس است، لاسلو را به فردی تبدیل کرده که چندان دوستداشتنی نیست و در سایهی رویدادهای تلخ گذشتهاش زندگی میکند. ما شاهد تجربیات او در اردوگاههای کار اجباری نیستیم، اما تأثیر آنها در تمام لحظات بازی برودی احساس میشود این نقشآفرینی بهترین عملکرد او از زمان فیلم «پیانیست» محسوب میشود.
دیالوگهای پرطمطراق و اجرای بازیگران
گرایش کوربت به استفاده از دیالوگهای سنگین و بیش از حد ادبی در شخصیت هریسون بیش از همه نمود پیدا میکند. گای پیرس گاهی این دیالوگها را به شکلی اجرا میکند که حالت تئاتری آنها را بیشتر نمایان میسازد. او از لحاظ ظاهری به شخصیت هریسون شباهت دارد، اما در برخی لحظات بازی او بیش از حد تصنعی به نظر میرسد. مشخص نیست که این مسئله یک انتخاب آگاهانهی کارگردان بوده یا نتیجهی انتخاب نادرست بازیگر، اما لحظاتی وجود دارد که شخصیت هریسون از نظر لحن با سایر بخشهای فیلم هماهنگ به نظر نمیرسد.
فیلمی طولانی اما ارزشمند
با مدتزمانی نزدیک به چهار ساعت (شامل میانپرده)، «بروتالیست» از تماشاگرانی که آن را در سینما میبینند، صبر و حوصله میطلبد. (این فیلم در نسخههای استریمی راحتتر دیده خواهد شد.) اما این صبر با خلق شخصیتی عمیق و فضاسازی دقیق دوران پس از جنگ پاداش داده میشود.
برگرفته از ریلویوز
نقد بروتالیست نوشته وندی آید
فیلم بردی کوربت درباره یک معمار مجارستانی و بازمانده هولوکاست که آیندهای جدید در آمریکا میسازد، او را به لیگ کارگردانان بزرگ وارد میکند.
یک حماسه سینمایی جسورانه و بلندپروازانه
جسور، چالشبرانگیز و در هر جنبهای بزرگ، فیلم حماسی و بلندپروازانه «بروتالیست» با زمان بیش از سه ساعت و نیم، هم در محتوا و هم در سبک فیلمسازی، هماهنگی تقریباً کاملی دارد. این فیلم، بیانیهای عظیم و بیتعارف درباره خلق یک اثر معماری عظیم و بیتعارف است. این یک ستایش از خلوص دیدگاه خلاقانه در برابر جهلهای سطحی و محدودیتهای مالی است، از فداکاری شخصی نجیب در نام هنر. پیوند میان معمار مدرنیست ناشناختهای که در آمریکا، هم فرصتهای فراوان و هم رنجهای عمیق را تجربه میکند، و کوربت، بازیگر کودک سابق آمریکایی که اکنون به فیلمسازی مستقل روی آورده، برای هرکسی که بخواهد، بهوضوح قابل مشاهده است.
منتقدان سختگیر ممکن است این فیلم را نوعی خودبزرگبینی از سوی کوربت بدانند، اما حتی آنها نیز موافقاند که «بروتالیست» یک دستاورد چشمگیر است، پروژهای جسورانه و عظیم که معمولاً تنها در اختیار معدود کارگردانان مشهور و باتجربه قرار میگیرد.
کوربت در کنار بزرگان سینما
با این فیلم، کوربت به گروه نخبهای از سینماگران میپیوندد که میتوانند برای پروژههایشان اختیار تام درخواست کنند و انتظار داشته باشند که آن را دریافت کنند. این گروه، که اغلب شامل کارگردانان مرد است، اسامی برجستهای مانند مارتین اسکورسیزی، آلفونسو کوارون، آلخاندرو گونسالس ایناریتو و پل توماس اندرسون را در بر میگیرد. سن کوربت ۳۶ سال و اینکه او هنوز در ابتدای راه فیلمسازی است، مقایسههایی را با اورسن ولز ایجاد کرده که در ۲۶ سالگی فیلم کلاسیک «همشهری کین» (Citizen Kane) را ساخت. اما از نظر دیدگاه فیلمسازی، پل توماس اندرسون بیشترین شباهت را به او دارد و به نظر میرسد کوربت آثارش را بهدقت مطالعه کرده است. بین این فیلم و موضوعات قدرت مسمومی که در «استاد» (The Master) بررسی شده و همچنین سبک بصری و موسیقی تأکیدی «خون به پا خواهد شد» (There Will Be Blood) شباهتهایی وجود دارد.
کوربت و اندرسون همچنین علاقه مشترکی به استفاده از فرمتهای فیلمبرداری نامتعارف و تقریباً منسوخشده دارند. «بروتالیست» تقریباً بهطور کامل با ویستاویژن (VistaVision) فیلمبرداری شده، یک فرمت عریض که آخرین بار در هالیوود در اوایل دهه ۱۹۶۰ استفاده شده بود و گفته میشود که اندرسون نیز در پروژه جدیدش از آن استفاده کرده است. این فیلم از لحاظ بصری خیرهکننده است، اما برای بینندگان عادی شاید تفاوت چندانی با فیلمهای ۳۵ میلیمتری نداشته باشد. بااینحال، استفاده از این فرمت، به همراه نمایش نسخه ۷۰ میلیمتری برای برخی تماشاگران خوششانس، به فیلم حالتی از یک رویداد سینمایی خاص میبخشد. این یک تصمیم هوشمندانه برای بازاریابی فیلمی است که زمان نمایش آن طاقتفرساست. همچنین، این فیلم پس از کسب جوایز بهترین فیلم درام، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر در گلدن گلوب و نامزدی در ۱۰ جایزه اسکار، توجه زیادی را جلب کرده است.
روایت داستان و شخصیتهای فیلم
در بیشتر قسمتها (بهجز یک بخش ضعیف و غیرضروری در بیینال معماری ونیز در دهه ۱۹۸۰) فیلم زمان طولانیاش را توجیه میکند. داستان درباره لاسلو توت (آدرین برودی با لهجهای غلیظ)، یک معمار متولد مجارستان و آموزشدیده در مکتب باوهاوس است. «بروتالیست» روایتی غنی و جذاب ارائه میدهد، دنیایی که آنقدر کامل طراحی شده که میتوان در آن زندگی کرد. برودی درخشان است. او مردی را به تصویر میکشد که دردش در عمق وجودش نهفته است و میتوان آن را حس کرد.

توت که تازه وارد آمریکا شده، تحت حمایت پسرعمویش اتیلا (آلساندرو نیوولا) قرار میگیرد که یک انبار مبلمان دارد و با زنی کاملاً آمریکایی ازدواج کرده است. اما سخاوت اتیلا محدود است. او به لاسلو شغل و جایی برای خوابیدن میدهد، اما آن جا، انباری است و شغل هم مشروط به این است که لاسلو بیش از حد خارجی (بخوانید یهودی) به نظر نرسد، وگرنه توافق باطل میشود. یهودستیزی همهجا حضور دارد، حتی در خانواده خودش.
اولین برخورد او با هریسون لی ون بیورن سینیور (گای پیرس)، که بعدها حامی او میشود، چندان امیدوارکننده نیست. ون بیورن، خشمگین از بازسازی غافلگیرکننده کتابخانهاش که فرزندانش سفارش دادهاند، او را از عمارتش بیرون میاندازد. اما پس از انتشار مقالهای درباره پروژه در یک مجله معماری، نظرش تغییر میکند و تصمیم میگیرد بهطور ناگهانی به لاسلو وظیفه ساخت یک بنای عظیم را بسپارد. یک فضای چندمنظوره اجتماعی که یادبودی از نیکوکاری ون بیورن باشد.
البته این پروژه یک هوسِ یک ثروتمند است، اما همانقدر که از غرور ون بیورن سرچشمه میگیرد، محصول غرور لاسلو هم هست. این نکته زمانی روشنتر میشود که همسر زیرک و تیزبین لاسلو، ارژبت (فیلیسیتی جونز) در نیمه دوم فیلم وارد داستان میشود. او تا بعد از وقفه ۱۵ دقیقهای بین فیلم حضور ندارد. «بروتالیست» بهخوبی مفهوم حمایت مالی از هنرمندان را بررسی میکند و نشان میدهد که هر هنرمندی که توسط یک سرمایهدار خریداری شود، بهایی خواهد پرداخت. اما کوربت در اجرای یکی از صحنههای محوری، که به شکل نمادین نشان میدهد چگونه “بروتالیست” خودش قربانی میشود، دچار لغزش شده است.
نقاط قوت و ضعف فیلم
در برخی قسمتها، فیلمنامه بیش از حد روی بعضی موضوعات تأکید دارد و از برخی دیگر بهسرعت عبور میکند. اما از نظر فنی، فیلم بینقص است. معماری این فیلم نهتنها از طریق فیلمبرداری پرتحرک و کاوشگر لول کراولی شکل میگیرد، بلکه طراحی پیچیده صداها و بهویژه موسیقی تأثیرگذار دانیل بلومبرگ نیز نقشی اساسی دارد. موسیقی که به آسمان اوج میگیرد و امید و خوشبینیای را به تصویر میکشد که لاسلو، علیرغم همه مشکلات، آیندهای جدید را با آن میسازد.
برگرفته از گاردین
نقد بروتالیست نوشته مانهولا دارگیس
آدرین برودی در نقش یک معمار بااستعداد که از اروپای پس از جنگ فرار میکند تا در آمریکا با یک صنعتگر قدرتطلب (با بازی گای پیرس) مواجه شود.
«بروتالیست» روایتی گسترده و پرجزئیات از مردانی جاهطلب و دیدگاههای بینهایت آنهاست. فیلم در چندین دهه پس از جنگ جهانی دوم میگذرد و اثری جدی، باشکوه و از نظر بصری خیرهکننده است که ایدههای بسیاری را مطرح میکند، از جمله تنش میان هنر و تجارت. این فیلم عمدتاً بر یک شخصیت و مکان متمرکز است، اما در عین حال مسائل گستردهتری مانند آرمانشهر، بربریت، میل، مرگ، فرم، محتوا، مهاجرت، همگونسازی و فرصتها و خطرات مدرنیته را بررسی میکند. بسیاری از فیلمها فقط برشی از واقعیت را ارائه میدهند، اما این اثر، همانطور که از سبک معماری نامش پیداست، یک بلوک کامل از آن را به نمایش میگذارد.
تضادهای درونی یک معمار مهاجر
داستان فیلم بر اساس مجموعهای از تضادهای پررنگ ساخته شده که در شخصیت اصلی، لاسلو توت (با بازی تأثیرگذار آدرین برودی) نیز دیده میشود. لاسلو، یک معمار یهودی-مجارستانی و از بازماندگان هولوکاست، بهعنوان پناهنده وارد جزیره الیس میشود و سپس به فیلادلفیا میرود، جایی که در میان ارواح گذشته استعماری آمریکا سرپناهی نامطمئن مییابد. او در اینجا هم شکوه و نشاط آمریکا پس از جنگ را تجربه میکند و هم شکستهای تلخ و سنگین را متحمل میشود. تنهایی، بیخانمانی و اعتیاد را تجربه میکند اما در نهایت، به موفقیتی عظیم دست مییابد. لاسلو بارها سقوط میکند اما بازمیگردد؛ او بیش از هر چیز، دوام میآورد.
تاریخ، یک ویرانه گسترده
فیلم که توسط بردی کوربت کارگردانی شده، یک درام تاریخی با جاهطلبیهای یک بررسی عمیق تاریخی است. برای لاسلو، که در آمریکا بهعنوان فردی بیچیز فرود میآید، تاریخ چیزی جز یک ویرانه نیست. پس از نابودی یهودیان اروپا توسط نازیها، او چارهای جز مهاجرت ندارد، اگرچه در آمریکا حداقل خانوادهای دارد. پس از ورود به فیلادلفیا، او با پسرعمویش آتیلا (با بازی الساندرو نیوولا) که همراه همسر کاتولیک خود آدری (با بازی اما لیراد) یک کسبوکار مبلمان را اداره میکند، دیدار میکند. آتیلا که نام خانوادگی خود را تغییر داده، به لاسلو میگوید: «اینجا مردم کسبوکارهای خانوادگی را دوست دارند.» اما ظاهراً یهودیان را دوست ندارند، زیرا آتیلا خودش را کاتولیک معرفی میکند.
مواجهه با جامعه جدید
لاسلو در اتاقی کوچک کنار فروشگاه مبلمان پناه میگیرد و شروع به طراحی مبلمان مدرنتر میکند. اولین اثرش، یک صندلی معلق با قاب فلزی، شباهتی به طراحیهای مارسل برویر، معمار مجارستانی دارد. اما آدری، همسر آتیلا، نسبت به لاسلو بدبین است و در همان دیدار اول، به او پیشنهاد میدهد که بینیاش را که به نظر شکسته میآید، عمل کند؛ انگار از او میخواهد هویت خود را تغییر دهد.
معمار و سرمایهدار

در ادامه، لاسلو با هریسون لی ون بیورن سینیور (با بازی درخشان گای پیرس)، یک صنعتگر ثروتمند که از جنگ جهانی دوم ثروتی هنگفت به دست آورده، آشنا میشود. او ابتدا لاسلو را برای بازسازی اتاق مطالعهاش استخدام میکند، اما پس از انتشار مقالهای در نشریه لوک درباره طراحیهای لاسلو، تصمیم میگیرد پروژهای عظیم را به او بسپارد؛ ساخت یک مرکز فرهنگی که جامعه را گرد هم آورد. این رابطه بهسرعت تأثیر عمیقی بر زندگی و کار لاسلو میگذارد.
پیامی که فیلم میخواهد منتقل کند
«بروتالیست» فیلمی سه ساعت و ۲۰ دقیقهای است که حتی دارای یک وقفه ۱۵ دقیقهای در میان فیلم است (چیزی که بسیاری از فیلمهای طولانیتر امروزی به آن نیاز دارند!). این ساختار به سبک فیلمهای رودشو در دهه ۱۹۵۰ طراحی شده که برای تأکید بر اهمیت یک فیلم، فقط در سینماها نمایش داده میشدند. کوربت، با بهرهگیری از نماهای پرشکوه و حرکات دوربین، نشان میدهد که «بروتالیست» فیلمی نیست که صرفاً برای تماشای گذرا ساخته شده باشد؛ این فیلم متعلق به نتفلیکس یا سرگرمیهای زودگذر نیست، بلکه یک اثر عمیق هنری است.
آیا این فیلم متعلق به شخصیت منفی آن است؟
با گذشت زمان، لاسلو دیگر نه به خانوادهاش، نه به دوستانش و نه حتی به آرمانهایش متکی است، بلکه بهطور فزایندهای در دایره نفوذ هریسون قرار میگیرد. هریسون نهتنها یک سرمایهگذار است، بلکه بهنوعی شخصیت شرور داستان است؛ کسی که لاسلو را بهعنوان یک ابزار برای جاهطلبیهای خود میبیند. در نهایت، شاید فیلم بیش از آنکه درباره یک معمار باشد، در مورد قدرت، کنترل و نقش سرمایه در هدایت هنر و جامعه است. آیا تعجبی دارد که این فیلم متعلق به شخصیت منفیاش باشد؟
برگرفته از نیویورکتایمز